داستان کوتاه «حاج صحبتالله»
شهرام صاحبالزمانی
«خجالت بکش… حیاکن، دست به من نزن، دستت بهم بخوره جیغ میکشما!»
«باع! یعنی چی؟ پس اون همه قول و قرارمون چی شد؟ من واسه خودت میگم؛ بالاخره منم حرفی زده بودم، پاش هستم دیگه»
« برو بابا… الان دیگه نه! برو پی کارت! بعد از این همه وقت الان؟ اونم اینجا؟ جلو چشم آقا!!»
«یعنی چی عزیزم؟ آخه مگه من فرصت داشتم و نیامدم؟ خودت که داری می بینی؟ خدا وکیلی وقت داشتم و دریغ کردم ازت؟ انصافا وقت شد؟»
«خبر دارم وقت نداری! میدونم که هر شب زیارت میری! خیلی هم خوب میدونم که کجاها را زیارت میکنی!»
«خوب من که هر شب زیارت میرم؛ آره؛ اینو که همه میدونن کارمه… کار هر شبه»
«همه هم میدونن غسل زیارتت را به جماعت بجا میاری؟»
حاجی که انگار با مشت ضربه محکمی به سرش خورده باشه دستهایش را از دور کمر رحیمه شل کرد و خیره شد به چشمهای سبز او و با غیظ گفت: «این چرت و پرتها چیه داری میگی؟ حرف دهنت رو بفهم!»
رحیمه دستهای حاجی را کامل پس زد و گفت: «بذار برگردیم. شوهر عشرت باید کلاهاش را بالاتر…
https://shahrgon.com.com/?p=161519
۱۷ اسفند ۱۴۰۳
شهرام صاحبالزمانی
«خجالت بکش… حیاکن، دست به من نزن، دستت بهم بخوره جیغ میکشما!»
«باع! یعنی چی؟ پس اون همه قول و قرارمون چی شد؟ من واسه خودت میگم؛ بالاخره منم حرفی زده بودم، پاش هستم دیگه»
« برو بابا… الان دیگه نه! برو پی کارت! بعد از این همه وقت الان؟ اونم اینجا؟ جلو چشم آقا!!»
«یعنی چی عزیزم؟ آخه مگه من فرصت داشتم و نیامدم؟ خودت که داری می بینی؟ خدا وکیلی وقت داشتم و دریغ کردم ازت؟ انصافا وقت شد؟»
«خبر دارم وقت نداری! میدونم که هر شب زیارت میری! خیلی هم خوب میدونم که کجاها را زیارت میکنی!»
«خوب من که هر شب زیارت میرم؛ آره؛ اینو که همه میدونن کارمه… کار هر شبه»
«همه هم میدونن غسل زیارتت را به جماعت بجا میاری؟»
حاجی که انگار با مشت ضربه محکمی به سرش خورده باشه دستهایش را از دور کمر رحیمه شل کرد و خیره شد به چشمهای سبز او و با غیظ گفت: «این چرت و پرتها چیه داری میگی؟ حرف دهنت رو بفهم!»
رحیمه دستهای حاجی را کامل پس زد و گفت: «بذار برگردیم. شوهر عشرت باید کلاهاش را بالاتر…
https://shahrgon.com.com/?p=161519
۱۷ اسفند ۱۴۰۳
یادداشتی بهانگیزهی حضور دکتر نیره توحیدی در ونکوور
هادی ابراهیمی رودبارکی
کانون زنان یاران – ونکوور بزرگداشت روز زن را با دعوت از دکتر نیره توحیدی در تاریخ ۱۵ مارچ گرامی خواهد داشت. یادداشت کوتاه زیر بهانگیزه حضور دکتر توحیدی در ونکوور قلمی شدهاست.
کانون زنان یاران بخاطر محدودیت جا به همه عزیزان علاقهمند به حضور در این مراسم یادآور شده است که با استفاده از بارکد (QR) در پایین پوستر- سمت چپ ثبت نام نمایند تا تعداد صندلیهای رزو شده مشخص شود.
***
برای من نام پروفسور نیره توحیدی با بنیاد پژوهشهای زنان گره میخورد.
برای اولینبار با ایشان در دانشگاه واشنگتن در شهر سیاتل – در تابستان سال ۱۹۹۶ – آشنا شدم. آمده بود تا در این کنفرانس در کنار دیگر نامهای شناختهشدهی دیگر به ایراد سخنرانی بپردازد و از حقوق زنان به ویژه زنان ایران که در رژیم جمهوری اسلامی فشار مضاعفی را تحمل میکردند بگوید و در اتاق فکرها شرکت کند. متن سخنرانی ایشان در تابستان ۱۹۹۶ در ویژهنامه شهروند ونکوور منتشر شدهبود. زندهیاد پروانه فروهر…
https://shahrgon.com.com/?p=161524
۱۷ اسفند ۱۴۰۳
هادی ابراهیمی رودبارکی
کانون زنان یاران – ونکوور بزرگداشت روز زن را با دعوت از دکتر نیره توحیدی در تاریخ ۱۵ مارچ گرامی خواهد داشت. یادداشت کوتاه زیر بهانگیزه حضور دکتر توحیدی در ونکوور قلمی شدهاست.
کانون زنان یاران بخاطر محدودیت جا به همه عزیزان علاقهمند به حضور در این مراسم یادآور شده است که با استفاده از بارکد (QR) در پایین پوستر- سمت چپ ثبت نام نمایند تا تعداد صندلیهای رزو شده مشخص شود.
***
برای من نام پروفسور نیره توحیدی با بنیاد پژوهشهای زنان گره میخورد.
برای اولینبار با ایشان در دانشگاه واشنگتن در شهر سیاتل – در تابستان سال ۱۹۹۶ – آشنا شدم. آمده بود تا در این کنفرانس در کنار دیگر نامهای شناختهشدهی دیگر به ایراد سخنرانی بپردازد و از حقوق زنان به ویژه زنان ایران که در رژیم جمهوری اسلامی فشار مضاعفی را تحمل میکردند بگوید و در اتاق فکرها شرکت کند. متن سخنرانی ایشان در تابستان ۱۹۹۶ در ویژهنامه شهروند ونکوور منتشر شدهبود. زندهیاد پروانه فروهر…
https://shahrgon.com.com/?p=161524
۱۷ اسفند ۱۴۰۳
زنان امروز» (ویژهنامه ۸ مارس-اسفند۱۴۰۳) منتشر شد»
شهرگان
به مناسبت روز جهانی زنان، ویژهنامه آنلاین «زنان امروز» با پیشانینوشتِ «همبستگی، ضرورتی در تعلیق – پرسشهایی برای گفتوگوی جمعی – منتشر شد.
این فصلنامه اجتماعی به صاحب امتیازی، مدیرمسئولی و سردبیری شهلا شرکت با مقالات و آثار زیر بهصورت آنلاین در دسترس همه قرار گرفت.
مقدمه
فمینیسم و ناسیونالیسم
در میانۀ نزاع و همبستگی
مناظرۀ ستاره هاشمی و نوشین احمدی خراسانی
بازاندیشی در آنچه گذشت
مسئلۀ کنش گری در «زن، زندگی، آزادی »
فرشته طوسی
دربارۀ آهو دریایی و مواجهۀ ما
نگین باقری و مهسا اسداله نژاد
عقب بکش و همانجا بمان
آزار خیابانی پس از ژینا
فردوس شیخ الاسلام
میراثی که ثبت نمیشود
جنبش زنان در کشاکش زمان
معصومه زمانی و آتنا کامل
بازتنظیم فمینیستی یک قطبنمای جادویی
دربارۀ سختیهای همبستگی بینالمللی در پساژینا
شیما وزوایی
میزگرد مردانگی در دنیای پساژینا
واکاوی چند موقعیت
فاطمه علمدار
متن کامل نشریه را از اینجا بخوانید:
https://shahrgon.com.com/?p=161534
۱۸ اسفند ۱۴۰۳
شهرگان
به مناسبت روز جهانی زنان، ویژهنامه آنلاین «زنان امروز» با پیشانینوشتِ «همبستگی، ضرورتی در تعلیق – پرسشهایی برای گفتوگوی جمعی – منتشر شد.
این فصلنامه اجتماعی به صاحب امتیازی، مدیرمسئولی و سردبیری شهلا شرکت با مقالات و آثار زیر بهصورت آنلاین در دسترس همه قرار گرفت.
مقدمه
فمینیسم و ناسیونالیسم
در میانۀ نزاع و همبستگی
مناظرۀ ستاره هاشمی و نوشین احمدی خراسانی
بازاندیشی در آنچه گذشت
مسئلۀ کنش گری در «زن، زندگی، آزادی »
فرشته طوسی
دربارۀ آهو دریایی و مواجهۀ ما
نگین باقری و مهسا اسداله نژاد
عقب بکش و همانجا بمان
آزار خیابانی پس از ژینا
فردوس شیخ الاسلام
میراثی که ثبت نمیشود
جنبش زنان در کشاکش زمان
معصومه زمانی و آتنا کامل
بازتنظیم فمینیستی یک قطبنمای جادویی
دربارۀ سختیهای همبستگی بینالمللی در پساژینا
شیما وزوایی
میزگرد مردانگی در دنیای پساژینا
واکاوی چند موقعیت
فاطمه علمدار
متن کامل نشریه را از اینجا بخوانید:
https://shahrgon.com.com/?p=161534
۱۸ اسفند ۱۴۰۳
به قامت سرو ایستاده در برابر ترومای جنگ
سعید جهانپولاد
یادداشتی بر انیمیشن «در سایه سرو» از شیرین سوهانی و حسین ملایمی
«در سایه سرو» به انگلیسی(In the Shadow of the Cypress) انیمیشن کوتاه به کارگردانی مشترک شیرین سوهانی و حسین ملایمی محصول کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است. «در سایه سرو» در نود و هفتمین دوره جوایز اسکار در سال ۲۰۲۵ نامزد و دریافت کننده اسکار بهترین انیمیشن کوتاه شد.
داستان این انیمیشن ۱۹ دقیقهایی به زندگی پدر و دختری در حاشیه خلیج فارس میپردازد. پدری که ناخدای کشتی آسیب دیده از دوران جنگ است. به اختلال (Post-Traumatic Stress Disorder) مخفف PTSD به اختلال و یا اضطراب پس از سانحه یا پست تروماتیک دچار است. او و خانوادهاش در جریان جنگ ایران و عراق دچار آسیب جدی شدهاند. کشتیاش مورد اصابت موشک قرار گرفته و همسرش در دریا ناپدید شده و خودش به طور جدی مورد اضطراب و اختلالات روحی و روانی شده است و بدین سبب گوشهایی دورافتاده در کنار ساحل دریا و با تنها دخترش زندگی میکند. او هر از چندگاهی دچار اضطراب…
https://shahrgon.com.com/?p=161553
۱۸ اسفند ۱۴۰۳
سعید جهانپولاد
یادداشتی بر انیمیشن «در سایه سرو» از شیرین سوهانی و حسین ملایمی
«در سایه سرو» به انگلیسی(In the Shadow of the Cypress) انیمیشن کوتاه به کارگردانی مشترک شیرین سوهانی و حسین ملایمی محصول کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است. «در سایه سرو» در نود و هفتمین دوره جوایز اسکار در سال ۲۰۲۵ نامزد و دریافت کننده اسکار بهترین انیمیشن کوتاه شد.
داستان این انیمیشن ۱۹ دقیقهایی به زندگی پدر و دختری در حاشیه خلیج فارس میپردازد. پدری که ناخدای کشتی آسیب دیده از دوران جنگ است. به اختلال (Post-Traumatic Stress Disorder) مخفف PTSD به اختلال و یا اضطراب پس از سانحه یا پست تروماتیک دچار است. او و خانوادهاش در جریان جنگ ایران و عراق دچار آسیب جدی شدهاند. کشتیاش مورد اصابت موشک قرار گرفته و همسرش در دریا ناپدید شده و خودش به طور جدی مورد اضطراب و اختلالات روحی و روانی شده است و بدین سبب گوشهایی دورافتاده در کنار ساحل دریا و با تنها دخترش زندگی میکند. او هر از چندگاهی دچار اضطراب…
https://shahrgon.com.com/?p=161553
۱۸ اسفند ۱۴۰۳
یونجهزار گمشده
پوروین محسنی آزاد
در فلکهی شهر گروهبان جوخه پشت کرد بهخیابان دستش را بالا برد، آتشبس. چند تا از جلودارهایشان دراز بهدراز افتاده بودند زمین. دَم ظهر بود. خیابانها و چهارراهها همهجا آتش و دود بود. ماشینها دست به دعا برداشته بودند. لنگهکفش بیرقهای رنگارنگ خرتوپرت ریخته بود روی آسفالت. وسط معرکه توی حوضچهی خون پیرمردی مثل خمرهی شکمدار بهپهلو افتاده بود. دَم دستش کالسکهی بچّه بود. بچه گریه میکرد پیرمرد دستش را دراز کرداز توی کالسکه شیشهی شیر درآورد نا نداشت جلوی دهن بچّه بگیرد. نخیر، ولکن نبودند.از پشت ماشینها، تنهی درختان سَرک میکشیدند سنگوکلوخ و پارهآجر میبارید. گروهبان گردنش را چرخاند صدایی از مهرهی گردناش بلند شد رو کرد بهخیابان دستش را پایین آورد، آتش. بایرامقلی داد زد، اون دوتا سرباز الدنگو بزن. صابر خشاب خالی را پرت کرد طرفِ آن دوتا یالقوز فراری از جیبِ کمربندِ سربازیاش خشاب پُر درآورد.
شب، نصف شب بایرامقلی صابر را از خواب بیدار کرد انگشتاش را گذاشته بود روی لبهاش…
https://shahrgon.com.com/?p=161564
۲۰ اسفند ۱۴۰۳
پوروین محسنی آزاد
در فلکهی شهر گروهبان جوخه پشت کرد بهخیابان دستش را بالا برد، آتشبس. چند تا از جلودارهایشان دراز بهدراز افتاده بودند زمین. دَم ظهر بود. خیابانها و چهارراهها همهجا آتش و دود بود. ماشینها دست به دعا برداشته بودند. لنگهکفش بیرقهای رنگارنگ خرتوپرت ریخته بود روی آسفالت. وسط معرکه توی حوضچهی خون پیرمردی مثل خمرهی شکمدار بهپهلو افتاده بود. دَم دستش کالسکهی بچّه بود. بچه گریه میکرد پیرمرد دستش را دراز کرداز توی کالسکه شیشهی شیر درآورد نا نداشت جلوی دهن بچّه بگیرد. نخیر، ولکن نبودند.از پشت ماشینها، تنهی درختان سَرک میکشیدند سنگوکلوخ و پارهآجر میبارید. گروهبان گردنش را چرخاند صدایی از مهرهی گردناش بلند شد رو کرد بهخیابان دستش را پایین آورد، آتش. بایرامقلی داد زد، اون دوتا سرباز الدنگو بزن. صابر خشاب خالی را پرت کرد طرفِ آن دوتا یالقوز فراری از جیبِ کمربندِ سربازیاش خشاب پُر درآورد.
شب، نصف شب بایرامقلی صابر را از خواب بیدار کرد انگشتاش را گذاشته بود روی لبهاش…
https://shahrgon.com.com/?p=161564
۲۰ اسفند ۱۴۰۳
حقوق اولیه شهروندی در کانادا کدامند؟
غلامحسین دوانی
پیرو انتشار مقاله مسئولیت ونقش رسانه های اجتماعی در اطلاع رسانی درست و آگاهی مردم که توسط نویسنده فرهیخته غلامحسین دوانی؛ پژوهشگر سیاسی – اقتصادی نگاشته شده و اخیرا در سایت شهرگان منتشر شده است، از این شماره نشریه فرهنگی شهرگان در راستای مسئولیتهای اجتماعی نسبت به افشا و انتشار مسائل و موضوعاتی که هموطنان فارسی زبان با آن مواجه هستند، اقدام خواهدکرد. آنچه از نظر گرامیتان میگذرد بخش اول از مقاله بلندی است با عنوان «حقوق اولیه شهروندی در کانادا».
نشریه فرهنگی شهرگان
-------------
درود بر هموطنان مهاجر در کانادا – با توجه به مسائل عدیدهای که برای تازه مهاجران پیش آمده، تلاش نمودم با توجه به تجارب شخصی و استفاده از چت جیپیتی «GPT-CHAT» نکات زیر را که تصوردارم اطلاع از آن برای هریک از تازه مهاجران و شهروندان کانادا ضرورت دارد، تدوین نمایم. باید تاکید نمایم که این اطلاعات عمومی است و مهاجران به کانادا باید تلاش نمایند مسائل حقوقی و مالی و مالیاتی خودرا با مشورت …
https://shahrgon.com.com/?p=161569
۲۱ اسفند ۱۴۰۳
غلامحسین دوانی
پیرو انتشار مقاله مسئولیت ونقش رسانه های اجتماعی در اطلاع رسانی درست و آگاهی مردم که توسط نویسنده فرهیخته غلامحسین دوانی؛ پژوهشگر سیاسی – اقتصادی نگاشته شده و اخیرا در سایت شهرگان منتشر شده است، از این شماره نشریه فرهنگی شهرگان در راستای مسئولیتهای اجتماعی نسبت به افشا و انتشار مسائل و موضوعاتی که هموطنان فارسی زبان با آن مواجه هستند، اقدام خواهدکرد. آنچه از نظر گرامیتان میگذرد بخش اول از مقاله بلندی است با عنوان «حقوق اولیه شهروندی در کانادا».
نشریه فرهنگی شهرگان
-------------
درود بر هموطنان مهاجر در کانادا – با توجه به مسائل عدیدهای که برای تازه مهاجران پیش آمده، تلاش نمودم با توجه به تجارب شخصی و استفاده از چت جیپیتی «GPT-CHAT» نکات زیر را که تصوردارم اطلاع از آن برای هریک از تازه مهاجران و شهروندان کانادا ضرورت دارد، تدوین نمایم. باید تاکید نمایم که این اطلاعات عمومی است و مهاجران به کانادا باید تلاش نمایند مسائل حقوقی و مالی و مالیاتی خودرا با مشورت …
https://shahrgon.com.com/?p=161569
۲۱ اسفند ۱۴۰۳
داستان «من و دوستم با لیدا»
امیررضا بیگدلی
(… کیست که داستان بخواند و داستانهای این مجموعه [اگر جنگی هم نباشد] تکانش ندهد؟ برای من داستان «من و دوستم با لیدا» داستان خاصی است. این داستان در سال ۸۱ نوشته شده است و عجیب بوی سالهای دههی هفتاد را میدهد. وقتی من و دوستم با لیدا را میخوانید احساس میکنید در فیلم «نفس عمیق» پرویز شهبازی گیر افتادهاید. همهچیز ویدئویی است. واقعیت در این داستان مثل نوار وی اچ اس همان سالها دور «هد» میپیچد و از اینکه نمیتوانید آزادش کنید نگران میشوید. واقعیت خشن، چرک و کثیف که ناتورالیستی و خونسردانه روایت میشود و به هیچ صورت قصد ندارد احساسات کسی را برانگیزد … بخوانید و برایم بنویسید که در «من و دوستم با لیدا» وقتی راوی از خانهی دوستش بیرون میرود، ادامهی داستان در خانهی چه کسی اتفاق میافتد؟ در کدام کوچه و کدام خیابان؟)
محسن توحیدیان
***
دوستم میگوید: «نه.» و نی را به لب میگیرد.
لیدا شانه بالا میاندازد؛ میگوید: «نمیفهمی چی میگم.»
سربرمیگردانم و نگاهش میکنم. دوستم دود را…
https://shahrgon.com.com/?p=161587
۲۳ اسفند ۱۴۰۳
امیررضا بیگدلی
(… کیست که داستان بخواند و داستانهای این مجموعه [اگر جنگی هم نباشد] تکانش ندهد؟ برای من داستان «من و دوستم با لیدا» داستان خاصی است. این داستان در سال ۸۱ نوشته شده است و عجیب بوی سالهای دههی هفتاد را میدهد. وقتی من و دوستم با لیدا را میخوانید احساس میکنید در فیلم «نفس عمیق» پرویز شهبازی گیر افتادهاید. همهچیز ویدئویی است. واقعیت در این داستان مثل نوار وی اچ اس همان سالها دور «هد» میپیچد و از اینکه نمیتوانید آزادش کنید نگران میشوید. واقعیت خشن، چرک و کثیف که ناتورالیستی و خونسردانه روایت میشود و به هیچ صورت قصد ندارد احساسات کسی را برانگیزد … بخوانید و برایم بنویسید که در «من و دوستم با لیدا» وقتی راوی از خانهی دوستش بیرون میرود، ادامهی داستان در خانهی چه کسی اتفاق میافتد؟ در کدام کوچه و کدام خیابان؟)
محسن توحیدیان
***
دوستم میگوید: «نه.» و نی را به لب میگیرد.
لیدا شانه بالا میاندازد؛ میگوید: «نمیفهمی چی میگم.»
سربرمیگردانم و نگاهش میکنم. دوستم دود را…
https://shahrgon.com.com/?p=161587
۲۳ اسفند ۱۴۰۳
«اعتبار در تعبیر و اعتقادِ به تصویر»
عابدین پاپی
«اعتبار در تعبیر و اعتقادِ به تصویر» در دفتر شعر: «پیامبر باران» از اکبر بهداروند
غزل قالبی از شعر کلاسیک است که تا به اکنون در مشخصههای زبانی قابلتوجهی خودش را در بطن جامعه نشان داده است. تاریخی دیرینه دارد و تکلم آن شیرینه است و به دو بخش غزل دیروز (آرکائیک) و غزل امروز (آکادمیک) تقسیم میشود. کهنالگو و خرد جمعی و فلسفی دارد و شُعرا در چارچوب پارادایم غزل به سُرایش میپردازند. زبان جامعه است که زبان امروز و دیروز میباشد و بسترها و نشانههای طبیعی در شکلگیری زبان و حالات رفتاری و اندیشهای این ژانر ادبی مؤثر هستند. حرکت اجتماعی و فرهنگی و حتا حرکت زبان جامعه به سمت صنعت و فنآوری و جهانِ مدرنیته تقریباً زبان غزل را دچار گویه ها و سویههای تازهتر با مضامین بکرتری نیز کرده است. غزل دیروز غزل عشق، تغزل و عرفان بود و هست و البته طبیعت در دامنهی دامانِ این نوع غزل زیست مندی دارد اما غزل امروز و یا به تعبیری غزل معاصر که شُعرایی چون شهریار، ابتهاج و افرادی در دورهی دوم…
https://shahrgon.com.com/?p=161592
۲۳ اسفند ۱۴۰۳
عابدین پاپی
«اعتبار در تعبیر و اعتقادِ به تصویر» در دفتر شعر: «پیامبر باران» از اکبر بهداروند
غزل قالبی از شعر کلاسیک است که تا به اکنون در مشخصههای زبانی قابلتوجهی خودش را در بطن جامعه نشان داده است. تاریخی دیرینه دارد و تکلم آن شیرینه است و به دو بخش غزل دیروز (آرکائیک) و غزل امروز (آکادمیک) تقسیم میشود. کهنالگو و خرد جمعی و فلسفی دارد و شُعرا در چارچوب پارادایم غزل به سُرایش میپردازند. زبان جامعه است که زبان امروز و دیروز میباشد و بسترها و نشانههای طبیعی در شکلگیری زبان و حالات رفتاری و اندیشهای این ژانر ادبی مؤثر هستند. حرکت اجتماعی و فرهنگی و حتا حرکت زبان جامعه به سمت صنعت و فنآوری و جهانِ مدرنیته تقریباً زبان غزل را دچار گویه ها و سویههای تازهتر با مضامین بکرتری نیز کرده است. غزل دیروز غزل عشق، تغزل و عرفان بود و هست و البته طبیعت در دامنهی دامانِ این نوع غزل زیست مندی دارد اما غزل امروز و یا به تعبیری غزل معاصر که شُعرایی چون شهریار، ابتهاج و افرادی در دورهی دوم…
https://shahrgon.com.com/?p=161592
۲۳ اسفند ۱۴۰۳
شعری از نازنین رحیمی
نازنین رحیمی
دیشب بی شوقم
بر خواب سلطان محمود غزنوی گذشت
که جمله خاک شده بود
تنها دو چشم سیاه
و چند علف هرز
و خیال جاودانگی
بر قبرش می نشست
من دنبال آن گور گم شده ام .
آن گوری که برای گلهای کوهی رام شده بود
گور بانو
گور فاطمه
گور خاتون
شاید هم
گور رابعه بلخی که میشد عاشق عطار باشد
یا حتی طاهره قره العین …
که نمی دانم دلباخته ی که بود
نه
آن گور گم شده که نمی دانم کیست
کجاست
آن گور که جاودانگی را حمل نمی کند
آن گور خاک خورده ی سالیان
با علف های هرز بلند
و تک گل های وحشی زرد
که دختر کوچکی برای رسیدن به قبر مادر
بی مهابا از آن می گذرد
کجاست …
مابا خاک یکی شدیم
تنها چشمهایمان
که به دماونددوخته شده
روی قبر کنار علف های هرز
انتظار زمین را می کشد
#نازنین_رحیمی
https://shahrgon.com.com/?p=161608
۲۸ اسفند ۱۴۰۳
نازنین رحیمی
دیشب بی شوقم
بر خواب سلطان محمود غزنوی گذشت
که جمله خاک شده بود
تنها دو چشم سیاه
و چند علف هرز
و خیال جاودانگی
بر قبرش می نشست
من دنبال آن گور گم شده ام .
آن گوری که برای گلهای کوهی رام شده بود
گور بانو
گور فاطمه
گور خاتون
شاید هم
گور رابعه بلخی که میشد عاشق عطار باشد
یا حتی طاهره قره العین …
که نمی دانم دلباخته ی که بود
نه
آن گور گم شده که نمی دانم کیست
کجاست
آن گور که جاودانگی را حمل نمی کند
آن گور خاک خورده ی سالیان
با علف های هرز بلند
و تک گل های وحشی زرد
که دختر کوچکی برای رسیدن به قبر مادر
بی مهابا از آن می گذرد
کجاست …
مابا خاک یکی شدیم
تنها چشمهایمان
که به دماونددوخته شده
روی قبر کنار علف های هرز
انتظار زمین را می کشد
#نازنین_رحیمی
https://shahrgon.com.com/?p=161608
۲۸ اسفند ۱۴۰۳
شعری از شهین راکی
شهین راکی
بسته به تخت تن
که میمانی
مرگیدن خانهی توست
ای آغاز یک طولانی
همنشین کدام ماه گشته ای
که بصیرت کهکشانی ات
تاب بر میدارد
و امتداد دست هایت
در پیچ و تاب شاخ های گوزنی
به تندیس ایستاده
گُم میشود
یک آن است شعاعی
که از تو میگذرد
تا در راستایی
خود را
همنشین بنفشه های بی وطن یابی
آنسو که زبان رسمی
لهجه ی کولیان آواز خوان است
و تکلمی غریب
از زوزهی بادهای بی سرزمین
نشئت میگیرد
ای منتهای آفرینش
کتاب بی خط چشمانت
سر منزل افسانه ای نا نوشته است
خواستگاه تولد اسطوره ای
که در تو
به نبرد با خود بر می خیزد
و تو هر دم
پلک بر هم فرو می آری
تا در این عبور بیاسایی
آنجا که بازار مکارهی مسگران است
و خواهی که پا گیری
به رسمالخط از پیش نگاشته
حاکم بر بطن های تپنده چشمانت
آنجا که سر منزل جانان است
و به طهارت عشق
و رستگاری دوست داشتن
وا رهی از پاهایت
که
به وضعیتی هر آنچه
حرکتی وضعی
به زیر خود دارند .
#شهین_راکی
۲۳ اسفند ۱۴۰۳
https://shahrgon.com.com/?p=161610
۳۰ اسفند ۱۴۰۳
شهین راکی
بسته به تخت تن
که میمانی
مرگیدن خانهی توست
ای آغاز یک طولانی
همنشین کدام ماه گشته ای
که بصیرت کهکشانی ات
تاب بر میدارد
و امتداد دست هایت
در پیچ و تاب شاخ های گوزنی
به تندیس ایستاده
گُم میشود
یک آن است شعاعی
که از تو میگذرد
تا در راستایی
خود را
همنشین بنفشه های بی وطن یابی
آنسو که زبان رسمی
لهجه ی کولیان آواز خوان است
و تکلمی غریب
از زوزهی بادهای بی سرزمین
نشئت میگیرد
ای منتهای آفرینش
کتاب بی خط چشمانت
سر منزل افسانه ای نا نوشته است
خواستگاه تولد اسطوره ای
که در تو
به نبرد با خود بر می خیزد
و تو هر دم
پلک بر هم فرو می آری
تا در این عبور بیاسایی
آنجا که بازار مکارهی مسگران است
و خواهی که پا گیری
به رسمالخط از پیش نگاشته
حاکم بر بطن های تپنده چشمانت
آنجا که سر منزل جانان است
و به طهارت عشق
و رستگاری دوست داشتن
وا رهی از پاهایت
که
به وضعیتی هر آنچه
حرکتی وضعی
به زیر خود دارند .
#شهین_راکی
۲۳ اسفند ۱۴۰۳
https://shahrgon.com.com/?p=161610
۳۰ اسفند ۱۴۰۳
«درونآختی و برونآختی» در دفترِ شعر فریبا حمزهای
عابدین پاپی
«درونآختی و برونآختی» در دفترِ شعر: «اشارات ناگریز حفرهها» از فریبا حمزهای
شعر یا به تعبیری چامه یا چکامه و سَرواد به معنی: «معانیها» و «نا معانیها» ست. بیخبرها را خبر میکند و نابه هنگام بر هر: «به هنگام» فرود میآید. یک قریحهی ذاتی است و از شمایلِ فرآبندگون و «فرآبند»گونی هم برخوردار شده است. هیچگونه تعریف مطلقی از آن قابلِ دریافت و رؤیت نیست اما بر اساسِ سیر مکان و حرکتِ زمان بهسوی جلو از خود یافته و دریافتههایی جدیدتر را همراهِ با مضامینِ تازهتری را در جهت یک تعریف نسبی مدام ارائه میدهد. بازمان درحرکت است اما منظورهای «فرازمانی» و فرا متنی را هم در قابوس خود به یادگارمیگذارد تا که مخاطب حال و آینده بتواند تجارب و سلایق روحی و علایقِ قکری-رفتاری خود را در آیینهی آن مشاهده کند. با هرزمانی میتواند سازگار باشد اما بر گونهی جهانشمولی آن نمیتوان مُهر و مِهرِ تأیید زد چراکه شعر فرزند زمان اکنون است و شاید در زمانِ دیگرِ، دروننگری و…
https://shahrgon.com.com/?p=161630
۳۰ اسفند ۱۴۰۳
عابدین پاپی
«درونآختی و برونآختی» در دفترِ شعر: «اشارات ناگریز حفرهها» از فریبا حمزهای
شعر یا به تعبیری چامه یا چکامه و سَرواد به معنی: «معانیها» و «نا معانیها» ست. بیخبرها را خبر میکند و نابه هنگام بر هر: «به هنگام» فرود میآید. یک قریحهی ذاتی است و از شمایلِ فرآبندگون و «فرآبند»گونی هم برخوردار شده است. هیچگونه تعریف مطلقی از آن قابلِ دریافت و رؤیت نیست اما بر اساسِ سیر مکان و حرکتِ زمان بهسوی جلو از خود یافته و دریافتههایی جدیدتر را همراهِ با مضامینِ تازهتری را در جهت یک تعریف نسبی مدام ارائه میدهد. بازمان درحرکت است اما منظورهای «فرازمانی» و فرا متنی را هم در قابوس خود به یادگارمیگذارد تا که مخاطب حال و آینده بتواند تجارب و سلایق روحی و علایقِ قکری-رفتاری خود را در آیینهی آن مشاهده کند. با هرزمانی میتواند سازگار باشد اما بر گونهی جهانشمولی آن نمیتوان مُهر و مِهرِ تأیید زد چراکه شعر فرزند زمان اکنون است و شاید در زمانِ دیگرِ، دروننگری و…
https://shahrgon.com.com/?p=161630
۳۰ اسفند ۱۴۰۳
«خمار صدشبه» مجموعه شعر منصور نوربخش منتشر شد
شهرگان
نشر آسمانا منتشر کرد: خمار صدشبه، مجموعه شعری از منصور نوربخش، شاعر ایرانی-کانادایی
منصور نوربخش به دو زبان انگلیسی و فارسی که زبان اصلی اوست، شعر و داستان مینویسد. او دانشآموخته مهندسی برق است و اکنون با خانوادهاش در تورنتو کانادا زندگی میکند.
از منصور نوربخش تاکنون کتابهای زیر منتشر شدهاست:
به سراغ من اگر میآیید / زندگی و شعر سهراب سپهری، مروارید، تهران
دیدار با فلق / زندگی و شعر منوچهر آتشی، جامعه شناسان، تهران
In Search of Shared Wishes, Friesen Press, 2017.
Till you Recognize Me, Mosaic Press, 2024.
Powdery Wings, Mosaic Press, 2024.
اشعار انگلیسی او در مجلات و گلچینهای ادبی مختلف کانادا منتشر شده و همچنین برخی شعرهایش به زبانهای دیگر نیز ترجمه و نشر یافته است. منصور نوربخش از سال دوهزاروبیست با رادیو فارسی زبان اتاوا (نماشوم) همکاری داشته و به معرفی شاعران امروز کانادا و سایر کشورها پرداخته است
خمار صد شبه، این دفتر گزیده شعرهایی است که منصور…
https://shahrgon.com.com/?p=161635
۱ فروردین ۱۴۰۴
شهرگان
نشر آسمانا منتشر کرد: خمار صدشبه، مجموعه شعری از منصور نوربخش، شاعر ایرانی-کانادایی
منصور نوربخش به دو زبان انگلیسی و فارسی که زبان اصلی اوست، شعر و داستان مینویسد. او دانشآموخته مهندسی برق است و اکنون با خانوادهاش در تورنتو کانادا زندگی میکند.
از منصور نوربخش تاکنون کتابهای زیر منتشر شدهاست:
به سراغ من اگر میآیید / زندگی و شعر سهراب سپهری، مروارید، تهران
دیدار با فلق / زندگی و شعر منوچهر آتشی، جامعه شناسان، تهران
In Search of Shared Wishes, Friesen Press, 2017.
Till you Recognize Me, Mosaic Press, 2024.
Powdery Wings, Mosaic Press, 2024.
اشعار انگلیسی او در مجلات و گلچینهای ادبی مختلف کانادا منتشر شده و همچنین برخی شعرهایش به زبانهای دیگر نیز ترجمه و نشر یافته است. منصور نوربخش از سال دوهزاروبیست با رادیو فارسی زبان اتاوا (نماشوم) همکاری داشته و به معرفی شاعران امروز کانادا و سایر کشورها پرداخته است
خمار صد شبه، این دفتر گزیده شعرهایی است که منصور…
https://shahrgon.com.com/?p=161635
۱ فروردین ۱۴۰۴
نوروز و نوسال و نوبهارِ همگنان و همنوعان پرشگون و خجستهباد
هادی ابراهیمی رودبارکی
ما هر سال با همیانی بر پشت از دامنهی پر برف به سوی قله گام برمیداریم تا در آسمانِ پالودهی بهاری، دامونِ آغشته به عطرِ گل و گیاه، نوای قناریِ آوازهخوانِ تنها، آرزوهایمان را به سرمنزل مقصود برسانیم. همیانی که تا آخرین دم و بازدم یکآن رهایمان نمیکند تا از نو در نوروز، نوسال و نوبهار کهنگیاش را بتکانیم، گلویی تازه کنیم با واژگانِ از نو پاکیزه و تازه شدهی: «تندرستی، امنیت، صلح، عدالتَ، برابری و تداوم کرامت انسانی» در آغازهی بهار.
امیدی که مباد رهایمان کند! هرگز.
بهارِ همنوعان و همگنان خجسته و پرشگون باد.
با مهر و دوستی
سردبیر سایت شهرگان
هادی ابراهیمی رودبارکی
https://shahrgon.com.com/?p=161644
۲ فروردین ۱۴۰۴
هادی ابراهیمی رودبارکی
ما هر سال با همیانی بر پشت از دامنهی پر برف به سوی قله گام برمیداریم تا در آسمانِ پالودهی بهاری، دامونِ آغشته به عطرِ گل و گیاه، نوای قناریِ آوازهخوانِ تنها، آرزوهایمان را به سرمنزل مقصود برسانیم. همیانی که تا آخرین دم و بازدم یکآن رهایمان نمیکند تا از نو در نوروز، نوسال و نوبهار کهنگیاش را بتکانیم، گلویی تازه کنیم با واژگانِ از نو پاکیزه و تازه شدهی: «تندرستی، امنیت، صلح، عدالتَ، برابری و تداوم کرامت انسانی» در آغازهی بهار.
امیدی که مباد رهایمان کند! هرگز.
بهارِ همنوعان و همگنان خجسته و پرشگون باد.
با مهر و دوستی
سردبیر سایت شهرگان
هادی ابراهیمی رودبارکی
https://shahrgon.com.com/?p=161644
۲ فروردین ۱۴۰۴
شعری از معصومه ارتشرضایی
معصومه ارتشرضایی
قلبِ من گور
زنهای دسته جمعی است
دخترهای گیسو کمند
که قرار بود بیایند و
تلالو خورشید را به عشق بدل کنند
ورق را برگردانند اما
ما عاشقتر از همیشه
هزار سال با گورستان فاصله داشتیم
طاعون به جانمان انداختند
میشنوید صدای هقهق گریههامان را؟
ما فقط به حال خودمان
گریستیم و
و در نهایت درد و بیکسی
از خود به خود رسیدیم
حالا اینجا
در این گورستان رمزآلود
همهٔ روزها این چنین است،
گاه
باد خشکی میوزد و
از خاک نرم روی قبرها
گرد باد بوجود میآید،
گاه
خِسخِس سرفههای
مّردِ گورکن
با صدای قیژقیژ تابوت
ادغام میشود
و زاغها، زاغهای خبرچین
مثل دارکوب
منقار میکوبند
به بامِ آسمان
گوشها میجنبند
به خواب رفتگان بیرون میآیند
از مخفیگاهشان
صدای گریهٔ کسی نمیآید چرا؟
کسی به کسی نیست انگار!
من کر و کور نیستم
فقط خسته از خویشم،
این سکوت تحقیری
فراتر از مرگ است
کنون خاک،
خاک پذیرندهٔ دو رو
مثل آفتاب پرست
چهره گشاده برای همآغوشی
با تنِ زنی تکیده و تنناز
فرصتی برای تکرار زمان…
https://shahrgon.com.com/?p=161617
۲ فروردین ۱۴۰۴
معصومه ارتشرضایی
قلبِ من گور
زنهای دسته جمعی است
دخترهای گیسو کمند
که قرار بود بیایند و
تلالو خورشید را به عشق بدل کنند
ورق را برگردانند اما
ما عاشقتر از همیشه
هزار سال با گورستان فاصله داشتیم
طاعون به جانمان انداختند
میشنوید صدای هقهق گریههامان را؟
ما فقط به حال خودمان
گریستیم و
و در نهایت درد و بیکسی
از خود به خود رسیدیم
حالا اینجا
در این گورستان رمزآلود
همهٔ روزها این چنین است،
گاه
باد خشکی میوزد و
از خاک نرم روی قبرها
گرد باد بوجود میآید،
گاه
خِسخِس سرفههای
مّردِ گورکن
با صدای قیژقیژ تابوت
ادغام میشود
و زاغها، زاغهای خبرچین
مثل دارکوب
منقار میکوبند
به بامِ آسمان
گوشها میجنبند
به خواب رفتگان بیرون میآیند
از مخفیگاهشان
صدای گریهٔ کسی نمیآید چرا؟
کسی به کسی نیست انگار!
من کر و کور نیستم
فقط خسته از خویشم،
این سکوت تحقیری
فراتر از مرگ است
کنون خاک،
خاک پذیرندهٔ دو رو
مثل آفتاب پرست
چهره گشاده برای همآغوشی
با تنِ زنی تکیده و تنناز
فرصتی برای تکرار زمان…
https://shahrgon.com.com/?p=161617
۲ فروردین ۱۴۰۴
غزلی از رضا حدادیان
رضا حدادیان
برای من آغوشِ تو پیرهن شده است
فراتر از پیراهن شده ست، من شده است
شکسته پشت دلم زیرِبار چشمانت
قبول کن که نگاهت کمر شکن شده است!
بنا نبود که لب وا کنم، یقین دارم
به لطف تو دلِ من تشنه ی سخن شده است
که تا تو را بسرایند دم به دم، انگار
تمام پنجره های جهان ،دهن شده است
بَدُل به باد شدم، دلخوشم به اینکه مرا
بهشتِ موی پریشان تو، وطن شده است
اگرچه از درِبسته پُر است دنیایم
ولی کلیدِخیالت ،امیدِمن شده است
دوباره وقت قرار است و بینِ عقربه ها
به شوقِ دیدنِ تو ،جنگ تن به تن شده است.
#رضاحدادیان
https://shahrgon.com.com/?p=161660
۳ فروردین ۱۴۰۴
رضا حدادیان
برای من آغوشِ تو پیرهن شده است
فراتر از پیراهن شده ست، من شده است
شکسته پشت دلم زیرِبار چشمانت
قبول کن که نگاهت کمر شکن شده است!
بنا نبود که لب وا کنم، یقین دارم
به لطف تو دلِ من تشنه ی سخن شده است
که تا تو را بسرایند دم به دم، انگار
تمام پنجره های جهان ،دهن شده است
بَدُل به باد شدم، دلخوشم به اینکه مرا
بهشتِ موی پریشان تو، وطن شده است
اگرچه از درِبسته پُر است دنیایم
ولی کلیدِخیالت ،امیدِمن شده است
دوباره وقت قرار است و بینِ عقربه ها
به شوقِ دیدنِ تو ،جنگ تن به تن شده است.
#رضاحدادیان
https://shahrgon.com.com/?p=161660
۳ فروردین ۱۴۰۴
شعری از مریم گمار
مریم گمار
ای جوانه ی نوپا!
به کدام ریسمانِ خورشید
گره خورده ای
که به تحلیل کشانده ای
رگهای جهان را؟
از کدام ثانیه عبور کرده ای
که از تو روشن شده
چشمِ تقویم
و جان گرفته
واژه های پوسیده؟
بگو!
از کدام حرف گذر کرده ای
از کدام کلمه
که بهار نشسته
بر شانه های شعر
و پای استعاره
به این صفحه باز شده؟
این روایت که تمام شود
می رقصد
شکوفه ی سیب
برسطر اوّل
وَ می تکاند آستین از غم.
#مریم گمار
https://shahrgon.com.com/?p=161662
۳ فروردین ۱۴۰۴
مریم گمار
ای جوانه ی نوپا!
به کدام ریسمانِ خورشید
گره خورده ای
که به تحلیل کشانده ای
رگهای جهان را؟
از کدام ثانیه عبور کرده ای
که از تو روشن شده
چشمِ تقویم
و جان گرفته
واژه های پوسیده؟
بگو!
از کدام حرف گذر کرده ای
از کدام کلمه
که بهار نشسته
بر شانه های شعر
و پای استعاره
به این صفحه باز شده؟
این روایت که تمام شود
می رقصد
شکوفه ی سیب
برسطر اوّل
وَ می تکاند آستین از غم.
#مریم گمار
https://shahrgon.com.com/?p=161662
۳ فروردین ۱۴۰۴
سه شعر از ابوالفضل حکیمی
ابوالفضل حکیمی
۱
بجا نیاوردن آسمان
در چشم های کوره
به هیچ می رسد مدت پرنده
که زیر پای ما مقرر است خطوط دستت بر پیشانی ام
چشم که رگ به رگ ِ بستن می شود
قانون نبودنت
پوست را نازک می کند
زمین را فراخ
گفتم که مرا در چشمهایت نبند با میل ِ میله ها
که عینکی ام در پیداترت
ما در نمی دانم ِ هم
نگرانِ اندیشیدنیم که مبادا خاکمان
ذکرِ حاکمان شود
در جهان ِ در به در
که ناتوانی چه قدر دوست داشتنی است
که افتاده دست دندان هایت جهانی که لَق است
من جمجمه ای در فکر توام
در وصف بهار که دندان هایش افتاده دست جهان
چه قدر وقتی می خندم تنهاست خندیدنت
هر کس به ما ستاره ای بخشید در فکر شب است
در فکر در به در
به در می زنم نمی بخشیم را
نور که از سمت تو می آید
تاریکی همه جا را خواهد گرفت
۲
در سراشیب جبر
حالا را
حالِ حالا را
میبوسم در شخمی عیان
که مزرعه نهان از مشعل است
من از دهان تو
که
شکارچیانی دارم در اعماق ِپرتاب
و
با کسی که میخواهد با یعقوب حرف بزند
گشوده ام به منقار
سراغ این گویی را
از نردبان بگیر
پیش از رسیدن به…
https://shahrgon.com.com/?p=161664
۳ فروردین ۱۴۰۴
ابوالفضل حکیمی
۱
بجا نیاوردن آسمان
در چشم های کوره
به هیچ می رسد مدت پرنده
که زیر پای ما مقرر است خطوط دستت بر پیشانی ام
چشم که رگ به رگ ِ بستن می شود
قانون نبودنت
پوست را نازک می کند
زمین را فراخ
گفتم که مرا در چشمهایت نبند با میل ِ میله ها
که عینکی ام در پیداترت
ما در نمی دانم ِ هم
نگرانِ اندیشیدنیم که مبادا خاکمان
ذکرِ حاکمان شود
در جهان ِ در به در
که ناتوانی چه قدر دوست داشتنی است
که افتاده دست دندان هایت جهانی که لَق است
من جمجمه ای در فکر توام
در وصف بهار که دندان هایش افتاده دست جهان
چه قدر وقتی می خندم تنهاست خندیدنت
هر کس به ما ستاره ای بخشید در فکر شب است
در فکر در به در
به در می زنم نمی بخشیم را
نور که از سمت تو می آید
تاریکی همه جا را خواهد گرفت
۲
در سراشیب جبر
حالا را
حالِ حالا را
میبوسم در شخمی عیان
که مزرعه نهان از مشعل است
من از دهان تو
که
شکارچیانی دارم در اعماق ِپرتاب
و
با کسی که میخواهد با یعقوب حرف بزند
گشوده ام به منقار
سراغ این گویی را
از نردبان بگیر
پیش از رسیدن به…
https://shahrgon.com.com/?p=161664
۳ فروردین ۱۴۰۴
دو شعر از حسن فرخی
حسن فرخی
۱
ریشهی جانم را بر دوش ترانه میگذارم
مویه نمی کنم شمس بی بال.
تو بچرخ و سفر را مشروع کن
حالا به قدر احتیاط صبح به خیر می گویم
در این زمین بی بام از قدیم.
شب به خیر می گویم
و از مشرق و مغرب عالم
برای هرچه دشنام و بد و بدتر آماده ام.
چشمان تان را باز کنید یا نکنید
تازیانه ی باد بر دوش خیابان است
بلدرچین ها از صدا افتاده اند
در اینجغرافیای سکوت،چه کنم؟
حالا باید فهمیده باشید
حافظه ی وتن به تناسخ رسیده است.
شما با کی طرف هستید؟
تقویم را اگر ورق بزنید
کتاب تاریخ را اگر ورق بزنید
لازم نیست
حضور مرا
کنار صلیب یا چوبه ی دارحدس بزنید
در پایانمهمانی دنیا.
صدای شاعر در آمده است
چمدان سکوت اش را باز می کند
و به اعتراض می پیوندد.
[خبر از بی خوابی گرگ می دهند در بیابان
حالا که خیال ابر روشن است
ببین.
سال ها باید می گذشت تا کاروانی از راه برسد.
چاه دریک سو،پیراهن یوسف در سویی دگر
به سان پرچمی.]
برای فصل هایتان مویه نمی کنم.
اگرچه به تنگ آمده ام از اسارت تن
به سوی تاریکی پاره سنگی پرتاب می کنم
آینه…
https://shahrgon.com.com/?p=161667
۳ فروردین ۱۴۰۴
حسن فرخی
۱
ریشهی جانم را بر دوش ترانه میگذارم
مویه نمی کنم شمس بی بال.
تو بچرخ و سفر را مشروع کن
حالا به قدر احتیاط صبح به خیر می گویم
در این زمین بی بام از قدیم.
شب به خیر می گویم
و از مشرق و مغرب عالم
برای هرچه دشنام و بد و بدتر آماده ام.
چشمان تان را باز کنید یا نکنید
تازیانه ی باد بر دوش خیابان است
بلدرچین ها از صدا افتاده اند
در اینجغرافیای سکوت،چه کنم؟
حالا باید فهمیده باشید
حافظه ی وتن به تناسخ رسیده است.
شما با کی طرف هستید؟
تقویم را اگر ورق بزنید
کتاب تاریخ را اگر ورق بزنید
لازم نیست
حضور مرا
کنار صلیب یا چوبه ی دارحدس بزنید
در پایانمهمانی دنیا.
صدای شاعر در آمده است
چمدان سکوت اش را باز می کند
و به اعتراض می پیوندد.
[خبر از بی خوابی گرگ می دهند در بیابان
حالا که خیال ابر روشن است
ببین.
سال ها باید می گذشت تا کاروانی از راه برسد.
چاه دریک سو،پیراهن یوسف در سویی دگر
به سان پرچمی.]
برای فصل هایتان مویه نمی کنم.
اگرچه به تنگ آمده ام از اسارت تن
به سوی تاریکی پاره سنگی پرتاب می کنم
آینه…
https://shahrgon.com.com/?p=161667
۳ فروردین ۱۴۰۴
شعری از مرضیه رشیدپور – کیمیا
مرضیه رشیدپور-کیمیا
قرار بود فصلها
چوبیی ساده
درونشان دریایی از خوشههای گندم
و اکنون زنی زیبا در شعر زندگی کند
و بعد دیگر
خواستن تو باشد
در رویای تا نخوردهی بنفشهها…
رویا که دیگر خود ما نیست!
گاه گاهی برگی تازه است
از آفتابی گرم.
فقط تو میدانی
که چقدر در خود وزیدهام
کوهستان را از عمق تن
و چند بار چشمهای تو شدهام در جنگل،
خزیدهام به پهلوهای درخت!
#مرضیه_رشیدپور_کیمیا
یک فروردین ۱۴۰۴
https://shahrgon.com.com/?p=161654
۳ فروردین ۱۴۰۴
مرضیه رشیدپور-کیمیا
قرار بود فصلها
چوبیی ساده
درونشان دریایی از خوشههای گندم
و اکنون زنی زیبا در شعر زندگی کند
و بعد دیگر
خواستن تو باشد
در رویای تا نخوردهی بنفشهها…
رویا که دیگر خود ما نیست!
گاه گاهی برگی تازه است
از آفتابی گرم.
فقط تو میدانی
که چقدر در خود وزیدهام
کوهستان را از عمق تن
و چند بار چشمهای تو شدهام در جنگل،
خزیدهام به پهلوهای درخت!
#مرضیه_رشیدپور_کیمیا
یک فروردین ۱۴۰۴
https://shahrgon.com.com/?p=161654
۳ فروردین ۱۴۰۴