پیامی برای التفات دور از تملق و ریا کاری بوده است و حس خواننده را به سوی خود جلب می کند . آمیزش جزییات و کلیات را فراموش کرده ، صدای محزون و گرفته احساسات درونی خود را با احساسات دیگران پیوند می دهد هر چه که در قلب پاک او صورت می گیرد به بیان می آورد.
مطالبی را که نوشته ام شاید کافی نیست باید هزاران نکته باریک تر ز مو را در شعر های فرناز کشف کرد به هر حال این چند کلمه هایی که نوشته ام بر اساس تنها یک مجموعه ی شعری فرناز به نام "آدم از کدام فصل به زمین افتاد" بوده است ولی انتظار دارم که در آینده نزدیک از بیشتر مجموعه های وی استفاده نمایم باور دارم که شاعر جوان گفتنی های بی اندازه در دل دارد که تکه تکه بیرون می کشد، یعنی این حرف آخر نیست. در پایان برای تن درستی و شادابی شاعر از پروردگار بزرگ دعا به لب هستم که توفیقات و عنایات بیشتری به عهده او برساند ، آمین.
پروفسور سید عین الحسن
دانشگاه جواهر لعل نهرو ، دهلی نو
اسفند 1397 خورشیدی
منبع، مجله ادبی پیاده رو
روزنامه عصر مردم
روزنامه اطلاعات
مجله شهروند کانادا
مطالبی را که نوشته ام شاید کافی نیست باید هزاران نکته باریک تر ز مو را در شعر های فرناز کشف کرد به هر حال این چند کلمه هایی که نوشته ام بر اساس تنها یک مجموعه ی شعری فرناز به نام "آدم از کدام فصل به زمین افتاد" بوده است ولی انتظار دارم که در آینده نزدیک از بیشتر مجموعه های وی استفاده نمایم باور دارم که شاعر جوان گفتنی های بی اندازه در دل دارد که تکه تکه بیرون می کشد، یعنی این حرف آخر نیست. در پایان برای تن درستی و شادابی شاعر از پروردگار بزرگ دعا به لب هستم که توفیقات و عنایات بیشتری به عهده او برساند ، آمین.
پروفسور سید عین الحسن
دانشگاه جواهر لعل نهرو ، دهلی نو
اسفند 1397 خورشیدی
منبع، مجله ادبی پیاده رو
روزنامه عصر مردم
روزنامه اطلاعات
مجله شهروند کانادا
ترجمه چند شعر ازسالهای دور از فرناز جعفرزادگان توسط ،خالد بایزیدی ( دلیر ) منتشر شده در رادیو زمانه
چهارشنبه،. ۲۸،. فروردین،. 1398،.
۱
زخم خیابان
همیشه
بردوش عابری ست
که عریانی درخت
وپروازکلاغ رامی داند
برینی شه قام
هه میشه
له سه رشانی ریبواریکه
که روت بونی دار
وهه لفرینی قه له ره شه ئه زانی
2
شب
باچشمهای تومی خوابد
اگر
بیدارباشی
شه و
له گه ل چاوه کانی توئه خه وی
ئه گه ر
به خه به ربیت
3
آه بی تو
چشمانم هزاربار
عکس دریارا
ازسراب گرفت
ئاه بی تو
چاوه کانم هه زارجار
وینه ی ده ریای
له سه راب گرت
4
کاش می شد
دلتنگی را
چال کرد
تادنیا
پرازکبوترهایی شود
که هرچه می پرند
بازهم
آسمان
به بالهایشان
نرسد
خوزگایه !
بکرایه…
دلته نگیه کانم
له چال نایه
تاکوودنیا
پربی له کوترانیک
که چه ند بفرن
دیسانیش
ئاسمان
به باله کانیان نه گات
5
ناگاه دیدم:
آنقدرتشنه ام
که باران درمن
سجده می کرد
وآسمان می گفت:
بدون قطره هم
می توان دریابود
له ناکاودیتم:
ئه وه نده تیونیمه
که باران له ناخمدا
کرنوشی ده برد
ئاسمان وتی:
بی تنوکیش ئه توانین
ده ریابین
6-
ماامضائیم
خط می خوریم درخود
گاهی امضا
طناب داری ست
که سرنوشت را
خفه می کند
ئیمه واژوین
له خومان دا خه ت خه ت ئه بین
کاتی وایه واژو
په تی سیداره یه که
که چاره نوس
ده خنکینی
7
به سایه ای فکرمی کنم
که رووبه خاک
به من فکرمی کند
بیرله سیبه رئه که مه وه
که به ره وروی خاک
بیرله من ئه کاته وه
8
من هیچ چیزندارم
جزتو
که ندارم ات
من هیچ شتیکم نییه
غه یری تو
که نیمه
https://www.tribunezamaneh.com/archives/191626
چهارشنبه،. ۲۸،. فروردین،. 1398،.
۱
زخم خیابان
همیشه
بردوش عابری ست
که عریانی درخت
وپروازکلاغ رامی داند
برینی شه قام
هه میشه
له سه رشانی ریبواریکه
که روت بونی دار
وهه لفرینی قه له ره شه ئه زانی
2
شب
باچشمهای تومی خوابد
اگر
بیدارباشی
شه و
له گه ل چاوه کانی توئه خه وی
ئه گه ر
به خه به ربیت
3
آه بی تو
چشمانم هزاربار
عکس دریارا
ازسراب گرفت
ئاه بی تو
چاوه کانم هه زارجار
وینه ی ده ریای
له سه راب گرت
4
کاش می شد
دلتنگی را
چال کرد
تادنیا
پرازکبوترهایی شود
که هرچه می پرند
بازهم
آسمان
به بالهایشان
نرسد
خوزگایه !
بکرایه…
دلته نگیه کانم
له چال نایه
تاکوودنیا
پربی له کوترانیک
که چه ند بفرن
دیسانیش
ئاسمان
به باله کانیان نه گات
5
ناگاه دیدم:
آنقدرتشنه ام
که باران درمن
سجده می کرد
وآسمان می گفت:
بدون قطره هم
می توان دریابود
له ناکاودیتم:
ئه وه نده تیونیمه
که باران له ناخمدا
کرنوشی ده برد
ئاسمان وتی:
بی تنوکیش ئه توانین
ده ریابین
6-
ماامضائیم
خط می خوریم درخود
گاهی امضا
طناب داری ست
که سرنوشت را
خفه می کند
ئیمه واژوین
له خومان دا خه ت خه ت ئه بین
کاتی وایه واژو
په تی سیداره یه که
که چاره نوس
ده خنکینی
7
به سایه ای فکرمی کنم
که رووبه خاک
به من فکرمی کند
بیرله سیبه رئه که مه وه
که به ره وروی خاک
بیرله من ئه کاته وه
8
من هیچ چیزندارم
جزتو
که ندارم ات
من هیچ شتیکم نییه
غه یری تو
که نیمه
https://www.tribunezamaneh.com/archives/191626
تریبون زمانه
چندشعر از فرناز جعفرزادگان | تریبون زمانه
۱ زخم خیابان همیشه بردوش عابری ست که عریانی درخت وپروازکلاغ رامی داند ………………………………… ……………………………….. برینی شه قام هه میشه له سه رشانی ریبواریکه که روت بونی دار وهه لفرینی قه له ره شه ئه […]
گفت و گوی راضیه موسوی با فرناز جعفرزادگان درباره مسائل جاری شعر امروز به ویژه شعر سپید
فرناز جعفرزادگان شاعر، محقق و منتقد ادبی شیرازی است که تا کنون از وی سه کتاب شعر با نام های «ثانیه های گیج» نشر لیان،چاپ سوم، «آدم از کدام فصل به زمین افتاد»، نشر شانی و «زنی میان دو تاریکی »٬ نشر مروارید منتشر شده است. وی همچنین نقدهای بسیاری را در روزنامه ها و مجلات ادبی به چاپ رسانده است. شعرهایی از فرناز جعفرزادگان در کتاب شعر بانوان فارس و کتاب شعر سحر به کوشش " سیروس رومی " و کتاب شعر دو زبانه ی زیر درخت سیب" به کوشش پرویز حسینی " چاپ شده است. هر چند جعفرزادگان را بیشتر به خاطر اشعار سپیدش میشناسند اما از وی چند غزل نیز در کتاب غزلسرایان فارس به کوشش صدرا ذوالریاستین به چاپ رسیده است. اشعار جعفرزادگان تا کنون به زبان های اسپانیایی توسط علی نوروزپور ، آذری توسط یعقوب نامی و تاجیکی توسط فردوس اعظم شاعر تاجیکستان برگردانده شده و در روزنامه تاجیکستان به چاپ رسیده است . همچنین خالد بایزیدی و رئوف محمود پور نیز اشعار جعفرزادگان را به زبان کردی ترجمه و در مجله ی بی بی سی کانادا به چاپ رسانده اند. بونا الخاص پسر هانیبال الخاص نیز اشعار جعفرزادگان را به زبان انگلیسی برگردانده و به همراه اشعار دیگر شاعران فارسی زبان در کتابی دوزبانه در آمریکا به چاپ رساند ه است. غزال صحرایی نیز چند شعر وی را به فرانسه برگردانده و در مجله رسانه همیاری ونکوور کاناداو مجله بی سی کانادا به چاپ رسانده است. دکتر راضیه موسوی شاعر، پژوهشگر و فعال ادبی طی گفت و گویی با فرناز جعفرزادگان به بررسی مسائل جاری شعر به ویژه شعر سپید پرداخته است. در ابتدا دو شعر از آخرین مجموعه ی شعر فرناز جعفرزادگان یعنی مجموعه ی «زنی میان دو تاریکی» می خوانیم و در ادامه متن گفت و گو را خواهیم خواند.
۱
چهار راه
چاره ای ندارد
چراغ در دست
می گذرد از خیابان
می ایستد
با خطوط تاریکی
که پشت چراغ قرمز
تنها عبور ماشین ها را تماشا می شوند
چار راه چاره ای ندارد
چار راه......
۲
ای فکر جذام گرفته
کلاف سر در گم ات را
به گور که می سپاری
که در باور علف های هرز
به سرزمین مغزهای مرده
سلام می دهی
برگرد
برگرد
دیگر
نه ایوبی مانده
و نه گیسوی زنی
تا صدای شیون تمام زنان جهان باشد
#فرناز_جعفرزادگان
از کتاب شعر" زنی میان دو تاریکی"
موسوی: از ویژگی های شعر سپید کوتاه، ایجاز و اختصار در بستر آنِ شاعرانه است. گاهی برای بیان مفاهیم عمیق و والا، شاید نیازمند پرداخت شاعرانه ی بیشتری در بستر واژگان و بندهای طولانی تر و بالطبع شعری بلندتر هستیم، با این تفاسیر به نظر شما شعر کوتاه چقدر می تواند در بیان مفاهیم عمیق و والا موفق باشد؟
جعفرزادگان: شعر کوتاه در نهایت ایجاز شکل می گیرد . بکار گیری واژه گان در شکل گیری یک شعر بسیار مهم است به نظر من، شعر کوتاه زیاد می تواند در بیان مفاهیم عمیق و والا موفق باشد
چرا که حوصله ی مردمان امروز در خواندن مطالب بلند نمی گنجد و در واقع هنر شاعر و یا نویسنده در این است که حرف و اندیشه ای را با عمق دادن به واژه و در نهایت ایجاز و ایهام بیان نماید. از شعر سپید کوتاه هم که بگذریم در شعر کلاسیک می توان به رباعیات خیام ودر دوبیتی نیز به سروده های بابا طاهر اشاره کرد که چه در ساحت اندیشگانی و چه در ساحت هنری و ادبی بسیار عمیق بیان گردیده است.
کم گوی و گزیده گوی چون در
موسوی: همانطور که گفته شد در مجال کوتاه اینگونه اشعار، آنِ شاعرانه اهمیت بسیاری پیدا می کند. آنِ شاعر است که در بردارنده ی تپش های ناب شاعرانه و لطافت بخش اثر است. پس چنین به نظر می رسد که شاعر گاه ناگزیر است آنِ شاعرانه اش را بدون کم و کاست حفظ کند چرا که آنِ شاعرانه اگر دستخوش تغییرات شود ممکن است از آن تپش های ناب دور شود. برای حفظ آنِ شاعرانه و در عین حال عمق بخشیدن به اثر به نظر شما چه باید کرد؟
جعفرزادگان: به نظر من" آن " شاعرانه هدیه ایست که به شاعر بخشیده می شود و می توان گفت شاه بیت و یا بند خوب شعر می تواند همان " آن " شاعرانه باشد ، شاید تغییراتی صورت پذیرد اما هرگزصد در صد قربانی تغییرات نمی گردد ، گرچه به نظر من " آن " شاعرانه بستگی به نوع دیدگاه و مطالعه و درک شاعر از هستی و محیط پیرامون دارد ، که به چه صورت بیان شود.
پس طبیعتا شاعری که شعرش لیریک باشد با شاعری که شعرش اجتماعی و یا عرفانی فلسفی ست کاملا متفاوت است ، تا درک شاعر از جهان چه باشد و آن شاعرانه اش چگونه بر او روشن گردد و برای حفظ آن شاعرانه باید ضمیر پاک و آینه وار داشته باشیم شعر گفتن آسان است اما شاعر بودن و ماندن سخت ...
موسوی: آیا فرناز جعفرزادگان ترجیح می دهد شاعری اومانیست باشد تا شاعری فمینیست؟
جعفرزادگان: اومانیسم
فرناز جعفرزادگان شاعر، محقق و منتقد ادبی شیرازی است که تا کنون از وی سه کتاب شعر با نام های «ثانیه های گیج» نشر لیان،چاپ سوم، «آدم از کدام فصل به زمین افتاد»، نشر شانی و «زنی میان دو تاریکی »٬ نشر مروارید منتشر شده است. وی همچنین نقدهای بسیاری را در روزنامه ها و مجلات ادبی به چاپ رسانده است. شعرهایی از فرناز جعفرزادگان در کتاب شعر بانوان فارس و کتاب شعر سحر به کوشش " سیروس رومی " و کتاب شعر دو زبانه ی زیر درخت سیب" به کوشش پرویز حسینی " چاپ شده است. هر چند جعفرزادگان را بیشتر به خاطر اشعار سپیدش میشناسند اما از وی چند غزل نیز در کتاب غزلسرایان فارس به کوشش صدرا ذوالریاستین به چاپ رسیده است. اشعار جعفرزادگان تا کنون به زبان های اسپانیایی توسط علی نوروزپور ، آذری توسط یعقوب نامی و تاجیکی توسط فردوس اعظم شاعر تاجیکستان برگردانده شده و در روزنامه تاجیکستان به چاپ رسیده است . همچنین خالد بایزیدی و رئوف محمود پور نیز اشعار جعفرزادگان را به زبان کردی ترجمه و در مجله ی بی بی سی کانادا به چاپ رسانده اند. بونا الخاص پسر هانیبال الخاص نیز اشعار جعفرزادگان را به زبان انگلیسی برگردانده و به همراه اشعار دیگر شاعران فارسی زبان در کتابی دوزبانه در آمریکا به چاپ رساند ه است. غزال صحرایی نیز چند شعر وی را به فرانسه برگردانده و در مجله رسانه همیاری ونکوور کاناداو مجله بی سی کانادا به چاپ رسانده است. دکتر راضیه موسوی شاعر، پژوهشگر و فعال ادبی طی گفت و گویی با فرناز جعفرزادگان به بررسی مسائل جاری شعر به ویژه شعر سپید پرداخته است. در ابتدا دو شعر از آخرین مجموعه ی شعر فرناز جعفرزادگان یعنی مجموعه ی «زنی میان دو تاریکی» می خوانیم و در ادامه متن گفت و گو را خواهیم خواند.
۱
چهار راه
چاره ای ندارد
چراغ در دست
می گذرد از خیابان
می ایستد
با خطوط تاریکی
که پشت چراغ قرمز
تنها عبور ماشین ها را تماشا می شوند
چار راه چاره ای ندارد
چار راه......
۲
ای فکر جذام گرفته
کلاف سر در گم ات را
به گور که می سپاری
که در باور علف های هرز
به سرزمین مغزهای مرده
سلام می دهی
برگرد
برگرد
دیگر
نه ایوبی مانده
و نه گیسوی زنی
تا صدای شیون تمام زنان جهان باشد
#فرناز_جعفرزادگان
از کتاب شعر" زنی میان دو تاریکی"
موسوی: از ویژگی های شعر سپید کوتاه، ایجاز و اختصار در بستر آنِ شاعرانه است. گاهی برای بیان مفاهیم عمیق و والا، شاید نیازمند پرداخت شاعرانه ی بیشتری در بستر واژگان و بندهای طولانی تر و بالطبع شعری بلندتر هستیم، با این تفاسیر به نظر شما شعر کوتاه چقدر می تواند در بیان مفاهیم عمیق و والا موفق باشد؟
جعفرزادگان: شعر کوتاه در نهایت ایجاز شکل می گیرد . بکار گیری واژه گان در شکل گیری یک شعر بسیار مهم است به نظر من، شعر کوتاه زیاد می تواند در بیان مفاهیم عمیق و والا موفق باشد
چرا که حوصله ی مردمان امروز در خواندن مطالب بلند نمی گنجد و در واقع هنر شاعر و یا نویسنده در این است که حرف و اندیشه ای را با عمق دادن به واژه و در نهایت ایجاز و ایهام بیان نماید. از شعر سپید کوتاه هم که بگذریم در شعر کلاسیک می توان به رباعیات خیام ودر دوبیتی نیز به سروده های بابا طاهر اشاره کرد که چه در ساحت اندیشگانی و چه در ساحت هنری و ادبی بسیار عمیق بیان گردیده است.
کم گوی و گزیده گوی چون در
موسوی: همانطور که گفته شد در مجال کوتاه اینگونه اشعار، آنِ شاعرانه اهمیت بسیاری پیدا می کند. آنِ شاعر است که در بردارنده ی تپش های ناب شاعرانه و لطافت بخش اثر است. پس چنین به نظر می رسد که شاعر گاه ناگزیر است آنِ شاعرانه اش را بدون کم و کاست حفظ کند چرا که آنِ شاعرانه اگر دستخوش تغییرات شود ممکن است از آن تپش های ناب دور شود. برای حفظ آنِ شاعرانه و در عین حال عمق بخشیدن به اثر به نظر شما چه باید کرد؟
جعفرزادگان: به نظر من" آن " شاعرانه هدیه ایست که به شاعر بخشیده می شود و می توان گفت شاه بیت و یا بند خوب شعر می تواند همان " آن " شاعرانه باشد ، شاید تغییراتی صورت پذیرد اما هرگزصد در صد قربانی تغییرات نمی گردد ، گرچه به نظر من " آن " شاعرانه بستگی به نوع دیدگاه و مطالعه و درک شاعر از هستی و محیط پیرامون دارد ، که به چه صورت بیان شود.
پس طبیعتا شاعری که شعرش لیریک باشد با شاعری که شعرش اجتماعی و یا عرفانی فلسفی ست کاملا متفاوت است ، تا درک شاعر از جهان چه باشد و آن شاعرانه اش چگونه بر او روشن گردد و برای حفظ آن شاعرانه باید ضمیر پاک و آینه وار داشته باشیم شعر گفتن آسان است اما شاعر بودن و ماندن سخت ...
موسوی: آیا فرناز جعفرزادگان ترجیح می دهد شاعری اومانیست باشد تا شاعری فمینیست؟
جعفرزادگان: اومانیسم
یک نظام فکری منسجم است که دعاوی وجودشناختی، معرفت شناختی، تربیتی، زیبایی شناختی، اخلاقی و سیاسی خاصِ خود را مطرح میکند.
به نظر من فمنیست بودن نیز زیر مجموعه ای از اومانیست بودن است چطور می توانیم انسانگرا باشیم و حال هم نوع خود برایمان مهم نباشد اومانیست بودن به منزله ی ارزش دادن به انسان و درک آن است ، گرچه فمنیست و فمنیست بودن برای من همیشه تحسین برانگیز است.
موسوی: اگر در شعر سپید کوتاه، خود را پاسبان و حافظ آنِ شاعرانه بدانیم، پس شاید بتوان گفت قائل به نظریه ی هنر برای هنر هستیم. چرا که به دنبال برانگیختن حس زیبایی شناختی مخاطب و ایجاد احساس تلذذ در وی هستیم. هر چند که گاهی ممکن است آن شاعرانه همسو با بیان مفاهیم عمیق اجتماعی، اعتراضی، فلسفی و غیره باشد.به نظر شما رسالت شعر سپید کوتاه چیست؟ قائل به کدامیک هستید؟ هنر برای هنر؟ با هنر به عنوان وسیله؟
جعفرزادگان: من با آن شاعرانه موافقم در واقع آن شاعرانه هدیه ی خداوند به شاعر است که شعر را دلنشین تر میکند اما بستگی دارد که به آن شاعرانه چطور بنگریم ، شاعر باتوجه به دریافت محیط پیرامون خود و سطح مطالعه ی خود می نویسد حال به نظر من هرچه سطح مطالعه بالاتر باشد عمیق تر می نویسد و در واقع آن شاعرانه همسو با بیان مفاهیم عمیق اجتماعی و اعتراضی و فلسفی و غیره می گردد ، گاهی شعر کوتاه نیز عکسی از طبیعت یا حتی آن شاعرانه هست .
رسالت شعر کوتاه در همان ایجاز و ایهامی ست که می تواند به همراه آن شاعرانه در ذهن نقش بندد و دردهای اجتماعی امروز را بازتاب دهد و هنر را باید تنها به خاطر خود هنر تحسین و ستایش کرد و از آن هیچ استفاده ای را انتظار نداشت و تنها به دنبال زیبایی هنر بود. در واقع هنر باید آزاد و مستقل باشد. تئوفیل گوتیه در این مورد می گوید: «به محض اینکه، هنر مفید و سودمند شد، زیبایی و ارزش خود را از دست می دهد و تنهاه فایده هنر زیبایی آن است.» و من به هنر برای هنر ارزش و اهمیت ویژه ای قائلم نه هنر برای وسیله ....
موسوی: امروزه در اجتماع، شاهد تعداد بی شمار و روزافزون زنان و دختران تحصیلکرده و شاغل هستیم که در تمامی عرصه ها فعالیت می کنند. در عرصه ی شعر نیز، شاهد شکوفایی زنان شاعر خوبی هستیم که در حیطه ی شعر کلاسیک و نو و آزاد و سپید اثرهای قابل توجهی خلق می کنند. اما زمانی که سخن از نقد علمی و ادبی آثار به میان می آید خصوصاً در نشست های ادبی، اکثر منتقدین و چهره های شاخص از میان مردان انتخاب می شوند. گوییا میزان مشارکت دهی زنان نسبت به مردان، در عرصه فعالیت های ادبی در بطن اجتماع یک به پنج است. شاعران مرد بیشتر دیده شده اند، بیشتر شنیده شده اند و انگار در محافل ادبی بیشتر هم پذیرفته می شوند. گاهی به دیدگاه سقف شیشه ای فکر می کنم. زنها هر چقدر هم تلاش بکنند، هر چقدر هم به نتایج خوبی برسند، هر چقدر به بالا صعود بکنند، در آن بالا سقف شیشه ای نامرئی وجود دارد که آنها را از رسیدن به نقطه ی صعود باز می دارد. این سقف شیشه ای را چه کسانی یا چه تفکراتی ایجاد کرده اند؟ آیا خود زنان هم مقصر هستند؟ یا اینکه زنان دست کم گرفته میشوند؟
جعفرزادگان:
فرهنگ گذشته ی ایران فرهنگی مرد سالار بوده و اینک بخش ناچیزی از این فرهنگ در کتاب های درسی مدارس و دانشگاهها ریخته شده گرچه به زن و مرد ایرانی به طور مساوی آموزش داده می شود . زن ایرانی در این فرهنگ اگر برای خود چهره ای ساخته باشد ، ابعاد این چهره مردانه است و نه زنانه . یعنی اگر زن ایرانی فقط به همین فرهنگ گذشته حتی به کل آن فرهنگ گذشته تکیه کند ، چهره ای مردانه پیدا خواهد کرد ، نه زنانه. این تغییر جنسیت فرهنگی را در نمونه ی درخشان پروین اعتصامی به خوبی می بینیم . شعر پروین شعری ست مردانه ، متکی بر اخلاق مردانه ی کهن ؛ گرچه برخلاف آن فروغ است که زنانه می نویسد ، بسیار جسور و سرکش و پر از درد زنانه ، این مسئله باعث شده که اکثر زنان ایران شعرهای فروغ را بیشتر بخوانند گرچه
به نظرم مهمترین علت این مسئله ساختار سنتی جامعه ما بوده است که عرصه ی تجربه ورزی و تخیل آزاد را بر زنان در قیاس با مردان
بسیار تنگ می گرفته است و در جامعه ای که آزادی انسان ها به شدت محدود و به این ترتیب جرات یا فرصت تجربه های تازه از آن ها سلب می شود کمتر می توان شاهد پدید آمدن آثار و خلق روایت های بزرگ بود
و در یک جامعه ی زن ستیز همیشه راه پیشرفت برای زن ها کمتر است گرچه تا حدودی خود زنان مقصرند ما در جامعه ای زندگی می کنیم که گاهی حتی زن علیه زن است ، حداقل در همین جامعه ی کوچک ادبی می گویم ، به جای یاری دادن به یکدیگر برعکس دست های تاریکی از جنس خودمان می خواهند ما را خط خطی کنند وقتیکه ما خودمان را دست کم می گیریم چطور توقع داریم در جامعه، آن هم این جامعه ی مرد سالار و زن ستیز ، زنان در پله ی نخست بایستند ، " از ماست که بر ماست " ، گر چه شرای
به نظر من فمنیست بودن نیز زیر مجموعه ای از اومانیست بودن است چطور می توانیم انسانگرا باشیم و حال هم نوع خود برایمان مهم نباشد اومانیست بودن به منزله ی ارزش دادن به انسان و درک آن است ، گرچه فمنیست و فمنیست بودن برای من همیشه تحسین برانگیز است.
موسوی: اگر در شعر سپید کوتاه، خود را پاسبان و حافظ آنِ شاعرانه بدانیم، پس شاید بتوان گفت قائل به نظریه ی هنر برای هنر هستیم. چرا که به دنبال برانگیختن حس زیبایی شناختی مخاطب و ایجاد احساس تلذذ در وی هستیم. هر چند که گاهی ممکن است آن شاعرانه همسو با بیان مفاهیم عمیق اجتماعی، اعتراضی، فلسفی و غیره باشد.به نظر شما رسالت شعر سپید کوتاه چیست؟ قائل به کدامیک هستید؟ هنر برای هنر؟ با هنر به عنوان وسیله؟
جعفرزادگان: من با آن شاعرانه موافقم در واقع آن شاعرانه هدیه ی خداوند به شاعر است که شعر را دلنشین تر میکند اما بستگی دارد که به آن شاعرانه چطور بنگریم ، شاعر باتوجه به دریافت محیط پیرامون خود و سطح مطالعه ی خود می نویسد حال به نظر من هرچه سطح مطالعه بالاتر باشد عمیق تر می نویسد و در واقع آن شاعرانه همسو با بیان مفاهیم عمیق اجتماعی و اعتراضی و فلسفی و غیره می گردد ، گاهی شعر کوتاه نیز عکسی از طبیعت یا حتی آن شاعرانه هست .
رسالت شعر کوتاه در همان ایجاز و ایهامی ست که می تواند به همراه آن شاعرانه در ذهن نقش بندد و دردهای اجتماعی امروز را بازتاب دهد و هنر را باید تنها به خاطر خود هنر تحسین و ستایش کرد و از آن هیچ استفاده ای را انتظار نداشت و تنها به دنبال زیبایی هنر بود. در واقع هنر باید آزاد و مستقل باشد. تئوفیل گوتیه در این مورد می گوید: «به محض اینکه، هنر مفید و سودمند شد، زیبایی و ارزش خود را از دست می دهد و تنهاه فایده هنر زیبایی آن است.» و من به هنر برای هنر ارزش و اهمیت ویژه ای قائلم نه هنر برای وسیله ....
موسوی: امروزه در اجتماع، شاهد تعداد بی شمار و روزافزون زنان و دختران تحصیلکرده و شاغل هستیم که در تمامی عرصه ها فعالیت می کنند. در عرصه ی شعر نیز، شاهد شکوفایی زنان شاعر خوبی هستیم که در حیطه ی شعر کلاسیک و نو و آزاد و سپید اثرهای قابل توجهی خلق می کنند. اما زمانی که سخن از نقد علمی و ادبی آثار به میان می آید خصوصاً در نشست های ادبی، اکثر منتقدین و چهره های شاخص از میان مردان انتخاب می شوند. گوییا میزان مشارکت دهی زنان نسبت به مردان، در عرصه فعالیت های ادبی در بطن اجتماع یک به پنج است. شاعران مرد بیشتر دیده شده اند، بیشتر شنیده شده اند و انگار در محافل ادبی بیشتر هم پذیرفته می شوند. گاهی به دیدگاه سقف شیشه ای فکر می کنم. زنها هر چقدر هم تلاش بکنند، هر چقدر هم به نتایج خوبی برسند، هر چقدر به بالا صعود بکنند، در آن بالا سقف شیشه ای نامرئی وجود دارد که آنها را از رسیدن به نقطه ی صعود باز می دارد. این سقف شیشه ای را چه کسانی یا چه تفکراتی ایجاد کرده اند؟ آیا خود زنان هم مقصر هستند؟ یا اینکه زنان دست کم گرفته میشوند؟
جعفرزادگان:
فرهنگ گذشته ی ایران فرهنگی مرد سالار بوده و اینک بخش ناچیزی از این فرهنگ در کتاب های درسی مدارس و دانشگاهها ریخته شده گرچه به زن و مرد ایرانی به طور مساوی آموزش داده می شود . زن ایرانی در این فرهنگ اگر برای خود چهره ای ساخته باشد ، ابعاد این چهره مردانه است و نه زنانه . یعنی اگر زن ایرانی فقط به همین فرهنگ گذشته حتی به کل آن فرهنگ گذشته تکیه کند ، چهره ای مردانه پیدا خواهد کرد ، نه زنانه. این تغییر جنسیت فرهنگی را در نمونه ی درخشان پروین اعتصامی به خوبی می بینیم . شعر پروین شعری ست مردانه ، متکی بر اخلاق مردانه ی کهن ؛ گرچه برخلاف آن فروغ است که زنانه می نویسد ، بسیار جسور و سرکش و پر از درد زنانه ، این مسئله باعث شده که اکثر زنان ایران شعرهای فروغ را بیشتر بخوانند گرچه
به نظرم مهمترین علت این مسئله ساختار سنتی جامعه ما بوده است که عرصه ی تجربه ورزی و تخیل آزاد را بر زنان در قیاس با مردان
بسیار تنگ می گرفته است و در جامعه ای که آزادی انسان ها به شدت محدود و به این ترتیب جرات یا فرصت تجربه های تازه از آن ها سلب می شود کمتر می توان شاهد پدید آمدن آثار و خلق روایت های بزرگ بود
و در یک جامعه ی زن ستیز همیشه راه پیشرفت برای زن ها کمتر است گرچه تا حدودی خود زنان مقصرند ما در جامعه ای زندگی می کنیم که گاهی حتی زن علیه زن است ، حداقل در همین جامعه ی کوچک ادبی می گویم ، به جای یاری دادن به یکدیگر برعکس دست های تاریکی از جنس خودمان می خواهند ما را خط خطی کنند وقتیکه ما خودمان را دست کم می گیریم چطور توقع داریم در جامعه، آن هم این جامعه ی مرد سالار و زن ستیز ، زنان در پله ی نخست بایستند ، " از ماست که بر ماست " ، گر چه شرای
ط و نوع نگاه مردم ایران در تمامی اقشار به زن ، از نوع جنس دوم است ، و به نظر من شیر زنی می خواهد که این سقف شیشه ای را بشکند . فارغ از نگاه جنسیتی به عنوان یک انسان ، زنان نیز باید بیشتر به عنوان یک منتقد یا داور جشنواره ادبی به این محافل راه یابند
موسوی: از دیرباز تا کنون فارس و شیراز یکی از قطب های اصلی آفرینش و خلق چهره های ماندگار ادبی است. در یکی از مقالات پژوهشی ام با نام «نخستین شاعران ایران»، از نام داریوش شاه و شاپور شاه او جاماسب حکیم در زمره ی نخستین شاعران ایران پیش از اسلام نام بردم، همچنین سعدی و حافظ و وصال شیرازی و اهلی شیرازی و ملاصدرای شیرازی و حمیدی شیرازی و سیمین دانشور عزیز و غیره که همه از چهره های شاخص شعر و ادب فارسی هستند. به نظر میرسد که در دو سه دهه ی اخیر، شاعران شیرازی بسیار کم کار شده اند. به عنوان یک شاعر شیرازی که تمام فعالیت های ادبی خود را در شیراز آغاز و ادامه داده اید دوست دارم نظر شما را بدانم، علت این کم کاری در میان شاعران جوان شیرازی چیست ؟
جعفرزادگان: هنوز هم در شیراز شاعران خوب دیده می شوند.
هستند کسانی که خوب می نویسند و خوب می دانند شاعرانی که اغلب خلوت نشین اند و به تماشا چه حاجت ،
در میان برخی دیگر که خود را شاعر می دانند متاسفانه به جای مطالعه و خواندن آن قدر به حاشیه ها و کلیشه ها می پردازند که جایی برای خوب اندیشیدن و خوب نوشتن نمی ماند .
شرط بالا رفتن، تمرین مداراست ، خواندن و نوشتن و آینه وار بودن ضمیر پنهان ....
موسوی: همانطور که میدانیم برخی از شعرهای سپید، دارای پیچیدگی ها و لایه های زیرین و پنهانی زیادی هستند به طوری که فهم آنها برای بسیاری از مخاطبین شعر دشوار است و تنها مخاطبین جدی شعر سپید می توانند با اینگونه اشعار ارتباط برقرار کنند. اینهمه پیچیدگی و دشواری در یک شعر در ازای از دست دادن طیف عظیمی از مخاطبان عام و حتی گاهی مخاطبان خاص شعر، به نظرم، یکی از چالش های شعر سپید امروز است. برخی فکر می کنند این دشوار_سرایی ها و پیچیده_گویی ها در برخی شعرهای سپید، می تواند نمایانگر دانش و خرد بدون وصف شاعر و استاد تمام بودن وی در شعر و شاعری است. من فکر می کنم آنچه در این میان قربانی می شود، اغنای غریزه ی لذت جویی مخاطب شعر امروز است. مخاطبی که گاهی در همان سطرهای ابتدایی شعر، خود را از امکان برقراری ارتباط با شعر عاجز می بیند، و دیگر نمی تواند لذتی را در خود احساس کند. برخی می گویند نیاز نیست سطح شعر را آنقدر پایین بیاوریم که همه آن را بفهمند بهتر است مخاطب خود را قدری بالا بکشد تا بتواند ما را درک کند. دیدگاه شما درباره ی این ارتباط دو طرفه ی سهل یا دشوار بودن شعر سپید امروز و فهم و درک
مخاطب آن، چگونه است؟ آیا این دست شعر ها برای تعداد اندکی از مخاطبان سروده می شوند؟ و برای فهم بهتر این قبیل شعرها به مخاطب عام چه پیشنهادی می دهید؟
جعفرزادگان: به نظر من شعری خوب است که عام و خاص آن را بفهمند یعنی اینکه خاص بنا به فراخور اندیشه و بینش خود نوعی دریافت ازشعر داشته باشد و عام نیز با توجه به ذهنیات و فهم خود از شعر برداشتی دیگر داشته باشد .
بله در جامعه ی ادبی بسیاری می سرایند و بعضی به گونه ای که فقط مخاطب خاص خود را دارند " در این میان چه گفتن و چگونه گفتن مهم است "
گاهی این پیچیده گویی ها خالی از لطف نیست و بسیار عمیق سروده می شود ، باز هم می گویم شعر اگر شعر باشد چه سهل و چه دشوار وقتی فهمیده شود مخاطب هم دارد ، مثلا شعرهای بیژن الهی و یا یدالله رویایی که شعر حجم محسوب می شود بسیار قوی و عمیق سروده شده گرچه مخاطب خاص خود را می طلبد اما با خوانش این گونه شعرها ما هر بار به تاویلی دیگر می رسیم گرچه به نظرم یدالله رویایی استاد سخن است .
و همچنین شعرهای شاملو که پر از پیچیدگی و حرف است آن هم از جنس آفتاب و آفرینش کلام ....
موسوی: برخی می خواهند شعر سپید بسرایند، اما خروجی و نتیجه ی تلاش های شاعرانه ی آنها، به خلق یک گزارش، یا متن ادبی می انجامد. چگونه می توان از گزارش نویسی و متن ادبی نوشتن به خلق یک شعر سپید درست و حسابی رسید؟
جعفرزادگان: شعر سپید مطالعه می خواهد آن هم عمیق ، و پشتوانه ی آن خواندن عمیق شعر کلاسیک می باشد ، مگر می شود ما بدون خواندن نظامی سنایی مولوی خیام حافظ سعدی و.... مستقیم برویم نیما و شاملو و ... بخوانیم و بعد با نوشتن چند جمله فکر کنیم می توان شعر گفت آن هم سپید که به نظر من گفتنش آسان نیست ، ما وقتی شعرهای شاملو را می خوانیم می بینم ، عشق، آزادی و انسانگرایی، از ویژگیهای آشکار سرودههای شاملو ست گر چه زبانش جاهایی وامدار بیهقی ست . شاملو قبل از سپید سرایی شعرهای کلاسیک نیز سروده بود و به دلیل نو آوری در شعر بر شاعران پس از خود تاثیر گذاشت .
امروز وجه تمایز شعر از ادبیات تنها منطق شاعرانه است
موسوی: از دیرباز تا کنون فارس و شیراز یکی از قطب های اصلی آفرینش و خلق چهره های ماندگار ادبی است. در یکی از مقالات پژوهشی ام با نام «نخستین شاعران ایران»، از نام داریوش شاه و شاپور شاه او جاماسب حکیم در زمره ی نخستین شاعران ایران پیش از اسلام نام بردم، همچنین سعدی و حافظ و وصال شیرازی و اهلی شیرازی و ملاصدرای شیرازی و حمیدی شیرازی و سیمین دانشور عزیز و غیره که همه از چهره های شاخص شعر و ادب فارسی هستند. به نظر میرسد که در دو سه دهه ی اخیر، شاعران شیرازی بسیار کم کار شده اند. به عنوان یک شاعر شیرازی که تمام فعالیت های ادبی خود را در شیراز آغاز و ادامه داده اید دوست دارم نظر شما را بدانم، علت این کم کاری در میان شاعران جوان شیرازی چیست ؟
جعفرزادگان: هنوز هم در شیراز شاعران خوب دیده می شوند.
هستند کسانی که خوب می نویسند و خوب می دانند شاعرانی که اغلب خلوت نشین اند و به تماشا چه حاجت ،
در میان برخی دیگر که خود را شاعر می دانند متاسفانه به جای مطالعه و خواندن آن قدر به حاشیه ها و کلیشه ها می پردازند که جایی برای خوب اندیشیدن و خوب نوشتن نمی ماند .
شرط بالا رفتن، تمرین مداراست ، خواندن و نوشتن و آینه وار بودن ضمیر پنهان ....
موسوی: همانطور که میدانیم برخی از شعرهای سپید، دارای پیچیدگی ها و لایه های زیرین و پنهانی زیادی هستند به طوری که فهم آنها برای بسیاری از مخاطبین شعر دشوار است و تنها مخاطبین جدی شعر سپید می توانند با اینگونه اشعار ارتباط برقرار کنند. اینهمه پیچیدگی و دشواری در یک شعر در ازای از دست دادن طیف عظیمی از مخاطبان عام و حتی گاهی مخاطبان خاص شعر، به نظرم، یکی از چالش های شعر سپید امروز است. برخی فکر می کنند این دشوار_سرایی ها و پیچیده_گویی ها در برخی شعرهای سپید، می تواند نمایانگر دانش و خرد بدون وصف شاعر و استاد تمام بودن وی در شعر و شاعری است. من فکر می کنم آنچه در این میان قربانی می شود، اغنای غریزه ی لذت جویی مخاطب شعر امروز است. مخاطبی که گاهی در همان سطرهای ابتدایی شعر، خود را از امکان برقراری ارتباط با شعر عاجز می بیند، و دیگر نمی تواند لذتی را در خود احساس کند. برخی می گویند نیاز نیست سطح شعر را آنقدر پایین بیاوریم که همه آن را بفهمند بهتر است مخاطب خود را قدری بالا بکشد تا بتواند ما را درک کند. دیدگاه شما درباره ی این ارتباط دو طرفه ی سهل یا دشوار بودن شعر سپید امروز و فهم و درک
مخاطب آن، چگونه است؟ آیا این دست شعر ها برای تعداد اندکی از مخاطبان سروده می شوند؟ و برای فهم بهتر این قبیل شعرها به مخاطب عام چه پیشنهادی می دهید؟
جعفرزادگان: به نظر من شعری خوب است که عام و خاص آن را بفهمند یعنی اینکه خاص بنا به فراخور اندیشه و بینش خود نوعی دریافت ازشعر داشته باشد و عام نیز با توجه به ذهنیات و فهم خود از شعر برداشتی دیگر داشته باشد .
بله در جامعه ی ادبی بسیاری می سرایند و بعضی به گونه ای که فقط مخاطب خاص خود را دارند " در این میان چه گفتن و چگونه گفتن مهم است "
گاهی این پیچیده گویی ها خالی از لطف نیست و بسیار عمیق سروده می شود ، باز هم می گویم شعر اگر شعر باشد چه سهل و چه دشوار وقتی فهمیده شود مخاطب هم دارد ، مثلا شعرهای بیژن الهی و یا یدالله رویایی که شعر حجم محسوب می شود بسیار قوی و عمیق سروده شده گرچه مخاطب خاص خود را می طلبد اما با خوانش این گونه شعرها ما هر بار به تاویلی دیگر می رسیم گرچه به نظرم یدالله رویایی استاد سخن است .
و همچنین شعرهای شاملو که پر از پیچیدگی و حرف است آن هم از جنس آفتاب و آفرینش کلام ....
موسوی: برخی می خواهند شعر سپید بسرایند، اما خروجی و نتیجه ی تلاش های شاعرانه ی آنها، به خلق یک گزارش، یا متن ادبی می انجامد. چگونه می توان از گزارش نویسی و متن ادبی نوشتن به خلق یک شعر سپید درست و حسابی رسید؟
جعفرزادگان: شعر سپید مطالعه می خواهد آن هم عمیق ، و پشتوانه ی آن خواندن عمیق شعر کلاسیک می باشد ، مگر می شود ما بدون خواندن نظامی سنایی مولوی خیام حافظ سعدی و.... مستقیم برویم نیما و شاملو و ... بخوانیم و بعد با نوشتن چند جمله فکر کنیم می توان شعر گفت آن هم سپید که به نظر من گفتنش آسان نیست ، ما وقتی شعرهای شاملو را می خوانیم می بینم ، عشق، آزادی و انسانگرایی، از ویژگیهای آشکار سرودههای شاملو ست گر چه زبانش جاهایی وامدار بیهقی ست . شاملو قبل از سپید سرایی شعرهای کلاسیک نیز سروده بود و به دلیل نو آوری در شعر بر شاعران پس از خود تاثیر گذاشت .
امروز وجه تمایز شعر از ادبیات تنها منطق شاعرانه است
و البته شاید در سپید سرایی ، شعر به نثر نزدیک شده باشد ، اما شاعری که مطالعه و آگاهی داشته باشد با واج آرایی ها و استفاده از قافیه ی درونی ، نماد و استعاره و به پرواز در آوردن مرغ خیال متن را از حالت نثر نویسی نجات می دهد گرچه ریختن اندیشه نیز در متن بسیار مهم و در بالا بردن سروده از دیدگاه اندیشگانی نقش به سزایی دارد .
موسوی: شوربختانه امروزه شاهد بی مهری ها و انتقادات بسیاری به قالبهای کلاسیک شعر فارسی و علی الخصوص غزل از سوی برخی سپیدسرایان و نو گرایان هستیم. به عنوان یک غزل سرا بارها دیده ام که برخی می گویند عمر غزل سر آمده و باید از آن دست شست. غزلی که از دامان آن سعدی ها و حافظ ها و شمس ها و منزوی ها برخاسته اند و با این وجود هنوز میبینم که مجموعه های غزل در لیست کتابهای پرفروش شعر قرار دارند. غزلی که دارد با استفاده از امکانات زبان و با بهره گیری از واژگان و روحیات زندگی مدرن ماهیت تازه ای به زندگی خود می بخشد. و با موسیقی درونی و اوزان عروضی و زیبای خود همچنان یکی از انتخاب های اول مخاطبین جدی ادبیات و حتی خوانندگان سنتی و اخیرا پاپ خوان هاست. به عنوان یک شاعر سپید سرا در این باره چه نظری دارید؟
جعفرزادگان: همانطور که قبلا هم گفتم برای رسیدن به شعر سپید خوب باید کلاسیک ها را خواند ، واگر بعضی بگویند دوره ی غزل و کلا شعر کلاسیک سرآمده کاملا اشتباه است . ما اگر بتوانیم متون قدیم را تار و پودشان بشکافیم و زبان و اندیشه اشان را بشناسیم و ذهنیت و جهان بینی هریک از این متون را بازسازی کنیم و رابطه ی این ذهنیت را با زمان خودش دریابیم شاید از این راه بتوانیم ذهن و زبانی خود بنیاد بیابیم که از قید کلاسیک و گذشتگان فارغ باشد و بتواند پشتوانه ای جهانی داشته باشد که رنگ و بافت بومی اما مدرن نیز داشته باشد . درواقع بهتر است درشعرهای کلاسیک حال هر قالبی، طرحی نو در اندازیم که به لحاظ اندیشگانی و زبانی و هنری نیز محکم باشد و تکرار مکررات نباشد.
به نظر من همانگونه که قالب سپید نیاز به پوست اندازی دارد و در شاخه های گوناگون دگرگون شده ، شعر کلاسیک نیز نیاز به پوست اندازی دارد گرچه شاعران خوبی این حرکت و پوست اندازی را به لحاظ فرم و ساختار وکلا به لحاظ بیانی و هنری و اندیشگانی انجام داده اند .
http://www.payamekhabar.ir/news/1995/%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%B1%D8%B3%DB%8C%D8%AF%D9%86-%D8%A8%D9%87-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D8%B3%D9%BE%DB%8C%D8%AF-%D8%AE%D9%88%D8%A8-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%DA%A9%D9%84%D8%A7%D8%B3%DB%8C%DA%A9-%D9%87%D8%A7-%D8%B1%D8%A7-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%AF-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D8%AA%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D9%81%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C%D8%B3%D9%85
موسوی: شوربختانه امروزه شاهد بی مهری ها و انتقادات بسیاری به قالبهای کلاسیک شعر فارسی و علی الخصوص غزل از سوی برخی سپیدسرایان و نو گرایان هستیم. به عنوان یک غزل سرا بارها دیده ام که برخی می گویند عمر غزل سر آمده و باید از آن دست شست. غزلی که از دامان آن سعدی ها و حافظ ها و شمس ها و منزوی ها برخاسته اند و با این وجود هنوز میبینم که مجموعه های غزل در لیست کتابهای پرفروش شعر قرار دارند. غزلی که دارد با استفاده از امکانات زبان و با بهره گیری از واژگان و روحیات زندگی مدرن ماهیت تازه ای به زندگی خود می بخشد. و با موسیقی درونی و اوزان عروضی و زیبای خود همچنان یکی از انتخاب های اول مخاطبین جدی ادبیات و حتی خوانندگان سنتی و اخیرا پاپ خوان هاست. به عنوان یک شاعر سپید سرا در این باره چه نظری دارید؟
جعفرزادگان: همانطور که قبلا هم گفتم برای رسیدن به شعر سپید خوب باید کلاسیک ها را خواند ، واگر بعضی بگویند دوره ی غزل و کلا شعر کلاسیک سرآمده کاملا اشتباه است . ما اگر بتوانیم متون قدیم را تار و پودشان بشکافیم و زبان و اندیشه اشان را بشناسیم و ذهنیت و جهان بینی هریک از این متون را بازسازی کنیم و رابطه ی این ذهنیت را با زمان خودش دریابیم شاید از این راه بتوانیم ذهن و زبانی خود بنیاد بیابیم که از قید کلاسیک و گذشتگان فارغ باشد و بتواند پشتوانه ای جهانی داشته باشد که رنگ و بافت بومی اما مدرن نیز داشته باشد . درواقع بهتر است درشعرهای کلاسیک حال هر قالبی، طرحی نو در اندازیم که به لحاظ اندیشگانی و زبانی و هنری نیز محکم باشد و تکرار مکررات نباشد.
به نظر من همانگونه که قالب سپید نیاز به پوست اندازی دارد و در شاخه های گوناگون دگرگون شده ، شعر کلاسیک نیز نیاز به پوست اندازی دارد گرچه شاعران خوبی این حرکت و پوست اندازی را به لحاظ فرم و ساختار وکلا به لحاظ بیانی و هنری و اندیشگانی انجام داده اند .
http://www.payamekhabar.ir/news/1995/%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%B1%D8%B3%DB%8C%D8%AF%D9%86-%D8%A8%D9%87-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D8%B3%D9%BE%DB%8C%D8%AF-%D8%AE%D9%88%D8%A8-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%DA%A9%D9%84%D8%A7%D8%B3%DB%8C%DA%A9-%D9%87%D8%A7-%D8%B1%D8%A7-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%AF-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D8%AA%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D9%81%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C%D8%B3%D9%85
نقد ومعرفی کتاب شعر#زنی_میان_دو_تاریکی
تصوير جهان شعري فرناز جعفرزادگان با روايتي از زندگي در؛
مجموعه شعـر «زنـي در ميان دو تاريكـي»
كيوان زارعي-«خبرجنوب»/ «زنی میان دو تاریکی» نام مجموعه شعری است در قالب سپید که فرناز جعفرزادگان سروده و انتشارات مروارید آن در 82 صفحه به خوانندگان این شاعر شیرازی ارایه کرده است.
جعفرزادگان متولد شیراز است و شاعری خود را با سرایش قالب های کلاسیک آغاز کرده است. وی در سال 1392 مجموعه شعر «ثانیه های گیج» و دومین مجموعه شعری خود را در سال 1395 با عنوان «آدم از کدام فصل به زمین افتاد» را منتشر کرده است و حالا در سومین تجربه ی شاعری اش «زنی میان دو تاریکی» را به چاپ رسانده و در آن 46 شعر نسبتا کوتاه را به خوانندگان خود ارایه کرده است.
«زنی میان دو تاریکی» مجموعه ای است که جعفرزادگان در آن سعی کرده تجربه ذهنی و زبانی خود را که حاصل نزدیک به دو دهه شاعری اوست در قالب سپید به روی کاغذ بیاورد و با زبانی امروزین و نگاهی به اجتماع پیرامون خود آنچه را که بایسته ی دید شاعری اوست در هیات واژه هایی که نگاه شاعری اش را ترسیم می کنند به ديده خواننده برساند.
فرناز جعفرزادگان در این مجموعه نشان داده که شاعری است که در خیابان و در میان مردم راه می رود و همه ی آنچه را که به نام زندگی در حرکت و سیال است می بیند و رصد میکند و با استفاده از زبان شاعری اش آن را برای دیگران روایت می کند. روایتی که شعر نام دارد و در این شعر، خود را از زندگی از روز ، از اجتماع و از جبر زنده ماندن جدا نمی داند.
هم از رنج زن می گوید و هم گذر عمر و هم از رنج آتش نشانی که آتش جانش خاموش نمی شود.
داغ نام دیگر سرزمین من است/ نشانی آتشهایی/ که خاموش نشد/ نشانی آتش نشان ها/ این جا در قلب انسان/ آتشی روشن است.
«زنی میان دو تاریکی» روایت «دریغ» است روایت اندوه و افسوس، روایتی که شاعر در آن وقتی به فرزندی خود برمی گردد نجواکنان به مادری که آینه ی تمام مادران جهان است می گوید: تمام جهان را/ اگر به نامت زنند/ باز هم دنیا/ کم می آورد نام تو را/ مادر/ بگو جوانی ات/ به نام کدام ناکجا/ به پای فرزندانت آوار شد/ که هستی هیچ دستی/ نتوانست گردی از/ گردبادهای زندگی ات برگیرد/ شهرزاد ماه و راز/ همیشه/ خواب خوبی برای ما می چیدی/ اما/
قصه های شب/ خواب خوبی برای تو نچید.
و او حالا خود مادری است در آینه ی مادربودن هویدا و آنچه را شنیده به عینه نظاره می کند، تجربه ای زیسته و زیستنی تجربه مند.
در چهاردهمین شعر از این مجموعه ی به شعری بر می خوریم سرشار از استعاره و تشخیص و نمادهایی که با زبانی پرورده اجبار زندگی را به رخ می کشد.
چهارراه/ چاره ای ندارد/ چراغ در دست/ می گذرد از خیابان/ می ایستد/ با خطوط تاریکی/ که پشت چراغ قرمز/ تن ها عبور ماشین ها را تماشا می شوند/ چارراه چاره ای ندارد / چارراه.
می بینم که شاعر با انتخاب واژه هایی مناسب و ایجاد نغمه ی حروف «چ» چگونه «کاسه ی چه کنم» را به دست شهر داده و در «چهارراه چه کنم» شهر را متوقف
کرده است. شهری که در واژه های مدرن «چهارراه» ، «چراغ قرمز» و «ماشین» سد راه رفتن و موجب سرگشتی مردمان شده در حالی که خود نیز هیچ چاره ای جز ماندن ندارد.
و در این سرگشتگی ها و افسوس ها در شعر هجدهم باز شعر را به وسط خیابان
می آورد و این بار دستفروش و گل را دستمایه روایت می کند:
از چشم های خیابانی/ تا خواهش های یک گل و دستفروش/ تا اتفاق هایی که بکر بود و .../ راستی/ کدام خیابان/ مریم را به بیت المقدس
می رساند؟
علاوه بر آنچه در خصوص محتوا و تم اشعار فرناز جعفرزادگان گفته شد ذکر این نکته ضروری است که «زنی میان دو تاریکی» مجموعه ای است که در آن شاعر سعی کرده با انتخاب واژه هایی هم رنگ و هم وزن موسیقی درونی شعر را به بهترین نحو ممکن شکل دهد.
انتخاب واج های قریب المخرج و تکرار حروف در خیلی از اشعار این مجموعه هارمونی خاصی را به سرایش و خوانش اشعار بخشیده است که این نشان دهنده آن است که فرناز جعفرزادگان با ادبیات کلاسیک و قالبهای کهن نيز آشنایی دارد.
پنبه شد/ هر چه راه را/ که روفتم/ برف/ برف/ ببین/ چگونه رد روزگار چشم سفید/ در موهایم چین خورده.
به راحتی می توان
تصوير جهان شعري فرناز جعفرزادگان با روايتي از زندگي در؛
مجموعه شعـر «زنـي در ميان دو تاريكـي»
كيوان زارعي-«خبرجنوب»/ «زنی میان دو تاریکی» نام مجموعه شعری است در قالب سپید که فرناز جعفرزادگان سروده و انتشارات مروارید آن در 82 صفحه به خوانندگان این شاعر شیرازی ارایه کرده است.
جعفرزادگان متولد شیراز است و شاعری خود را با سرایش قالب های کلاسیک آغاز کرده است. وی در سال 1392 مجموعه شعر «ثانیه های گیج» و دومین مجموعه شعری خود را در سال 1395 با عنوان «آدم از کدام فصل به زمین افتاد» را منتشر کرده است و حالا در سومین تجربه ی شاعری اش «زنی میان دو تاریکی» را به چاپ رسانده و در آن 46 شعر نسبتا کوتاه را به خوانندگان خود ارایه کرده است.
«زنی میان دو تاریکی» مجموعه ای است که جعفرزادگان در آن سعی کرده تجربه ذهنی و زبانی خود را که حاصل نزدیک به دو دهه شاعری اوست در قالب سپید به روی کاغذ بیاورد و با زبانی امروزین و نگاهی به اجتماع پیرامون خود آنچه را که بایسته ی دید شاعری اوست در هیات واژه هایی که نگاه شاعری اش را ترسیم می کنند به ديده خواننده برساند.
فرناز جعفرزادگان در این مجموعه نشان داده که شاعری است که در خیابان و در میان مردم راه می رود و همه ی آنچه را که به نام زندگی در حرکت و سیال است می بیند و رصد میکند و با استفاده از زبان شاعری اش آن را برای دیگران روایت می کند. روایتی که شعر نام دارد و در این شعر، خود را از زندگی از روز ، از اجتماع و از جبر زنده ماندن جدا نمی داند.
هم از رنج زن می گوید و هم گذر عمر و هم از رنج آتش نشانی که آتش جانش خاموش نمی شود.
داغ نام دیگر سرزمین من است/ نشانی آتشهایی/ که خاموش نشد/ نشانی آتش نشان ها/ این جا در قلب انسان/ آتشی روشن است.
«زنی میان دو تاریکی» روایت «دریغ» است روایت اندوه و افسوس، روایتی که شاعر در آن وقتی به فرزندی خود برمی گردد نجواکنان به مادری که آینه ی تمام مادران جهان است می گوید: تمام جهان را/ اگر به نامت زنند/ باز هم دنیا/ کم می آورد نام تو را/ مادر/ بگو جوانی ات/ به نام کدام ناکجا/ به پای فرزندانت آوار شد/ که هستی هیچ دستی/ نتوانست گردی از/ گردبادهای زندگی ات برگیرد/ شهرزاد ماه و راز/ همیشه/ خواب خوبی برای ما می چیدی/ اما/
قصه های شب/ خواب خوبی برای تو نچید.
و او حالا خود مادری است در آینه ی مادربودن هویدا و آنچه را شنیده به عینه نظاره می کند، تجربه ای زیسته و زیستنی تجربه مند.
در چهاردهمین شعر از این مجموعه ی به شعری بر می خوریم سرشار از استعاره و تشخیص و نمادهایی که با زبانی پرورده اجبار زندگی را به رخ می کشد.
چهارراه/ چاره ای ندارد/ چراغ در دست/ می گذرد از خیابان/ می ایستد/ با خطوط تاریکی/ که پشت چراغ قرمز/ تن ها عبور ماشین ها را تماشا می شوند/ چارراه چاره ای ندارد / چارراه.
می بینم که شاعر با انتخاب واژه هایی مناسب و ایجاد نغمه ی حروف «چ» چگونه «کاسه ی چه کنم» را به دست شهر داده و در «چهارراه چه کنم» شهر را متوقف
کرده است. شهری که در واژه های مدرن «چهارراه» ، «چراغ قرمز» و «ماشین» سد راه رفتن و موجب سرگشتی مردمان شده در حالی که خود نیز هیچ چاره ای جز ماندن ندارد.
و در این سرگشتگی ها و افسوس ها در شعر هجدهم باز شعر را به وسط خیابان
می آورد و این بار دستفروش و گل را دستمایه روایت می کند:
از چشم های خیابانی/ تا خواهش های یک گل و دستفروش/ تا اتفاق هایی که بکر بود و .../ راستی/ کدام خیابان/ مریم را به بیت المقدس
می رساند؟
علاوه بر آنچه در خصوص محتوا و تم اشعار فرناز جعفرزادگان گفته شد ذکر این نکته ضروری است که «زنی میان دو تاریکی» مجموعه ای است که در آن شاعر سعی کرده با انتخاب واژه هایی هم رنگ و هم وزن موسیقی درونی شعر را به بهترین نحو ممکن شکل دهد.
انتخاب واج های قریب المخرج و تکرار حروف در خیلی از اشعار این مجموعه هارمونی خاصی را به سرایش و خوانش اشعار بخشیده است که این نشان دهنده آن است که فرناز جعفرزادگان با ادبیات کلاسیک و قالبهای کهن نيز آشنایی دارد.
پنبه شد/ هر چه راه را/ که روفتم/ برف/ برف/ ببین/ چگونه رد روزگار چشم سفید/ در موهایم چین خورده.
به راحتی می توان
تشخیص داد این واجها برای بیان زیباتر انتخاب شده و در کنار هم نشسته اند و شاعر نیز توانسته بی آن که دچار تعقید لفظی شود از پی سرایش این گونه اشعار بر آید ولی متاسفانه در یکی دوتا از اشعار این مجموعه زیاده روی کردن در این گونه و چینش ها نیز به چشم می خورد و این شائبه را به وجود می آورد که شاید شاعر خواسته قبل از محتوای شعر، بازی زبانی خود را به رخ خواننده بکشد.
دادگاه/ داد می زند/ داد/ در داد و بیداد/...
یکی دیگر از اشعار قابل تامل این مجموعه بیست و ششمین شعر کتاب است. شعری یک دست و ساده که شاعر توانسته با اندک کلامی ، بی هیچ گونه حشو و زیاده گویی آنچه در ذهن داشته به خواننده تفهیم کند. ترسیم زندگی زنی که ناچار و ناگزیر از زندگی روزمره است و در مسیری تاریخی در سکوتی مطلق زندگی اش را جارو
می کند.
می پیچد مرد/ بر گلوی زن/ کلاف فریاد را/ و زن/ کلافه/ بی کلام تر از همیشه/ جارو می کشد/ تمام زندگی را
«زنی در میان دو تاریکی» مجموعه ای است که فرناز جعفرزادگان در آن کوشیده با زبانی نسبتا ساده، روایتی را برای تمام زن های جهان شاعری اش به تصویر بکشد. واژه های ساده، واژه های سخت، کلمه های امروزین، کلمه های آرکائیک، نگاه نو، تلمیحات و داستانهای کهن، آرایه های بیانی و بازی های زبانی همه و همه در کنار هم جمع شده اند که شاعر از مجموعه ای
«زنی در میان دو تاریکی» راهی روشن بسازد که بتوان در آن امیدی به آینده شعر سپید شیراز داشت
منبع ، روزنامه خبر جنوب
دادگاه/ داد می زند/ داد/ در داد و بیداد/...
یکی دیگر از اشعار قابل تامل این مجموعه بیست و ششمین شعر کتاب است. شعری یک دست و ساده که شاعر توانسته با اندک کلامی ، بی هیچ گونه حشو و زیاده گویی آنچه در ذهن داشته به خواننده تفهیم کند. ترسیم زندگی زنی که ناچار و ناگزیر از زندگی روزمره است و در مسیری تاریخی در سکوتی مطلق زندگی اش را جارو
می کند.
می پیچد مرد/ بر گلوی زن/ کلاف فریاد را/ و زن/ کلافه/ بی کلام تر از همیشه/ جارو می کشد/ تمام زندگی را
«زنی در میان دو تاریکی» مجموعه ای است که فرناز جعفرزادگان در آن کوشیده با زبانی نسبتا ساده، روایتی را برای تمام زن های جهان شاعری اش به تصویر بکشد. واژه های ساده، واژه های سخت، کلمه های امروزین، کلمه های آرکائیک، نگاه نو، تلمیحات و داستانهای کهن، آرایه های بیانی و بازی های زبانی همه و همه در کنار هم جمع شده اند که شاعر از مجموعه ای
«زنی در میان دو تاریکی» راهی روشن بسازد که بتوان در آن امیدی به آینده شعر سپید شیراز داشت
منبع ، روزنامه خبر جنوب
Forwarded from •روایت ماه | یداله شهرجو
« به رسم تمام زن های دنیا »
نگاهی به مجموعه شعر :
#زنی_میان_دو_تاریکی
سروده : #فرناز_جعفر_زادگان
#یداله_شهرجو
در روزنامه سراسری #اطلاعات بخوانید
#روزنامه_اطلاعات ، شماره 27324، سه شنبه 18 تیرماه 1398
#انتشارات_مروارید
#نقد #نقد_و_بررسی #نقد_شعر #نقد_مجموعه_شعر #شعر_امروز
https://www.ettelaat.com/mobile/?p=130002&device=phone
@shahrjoo
نگاهی به مجموعه شعر :
#زنی_میان_دو_تاریکی
سروده : #فرناز_جعفر_زادگان
#یداله_شهرجو
در روزنامه سراسری #اطلاعات بخوانید
#روزنامه_اطلاعات ، شماره 27324، سه شنبه 18 تیرماه 1398
#انتشارات_مروارید
#نقد #نقد_و_بررسی #نقد_شعر #نقد_مجموعه_شعر #شعر_امروز
https://www.ettelaat.com/mobile/?p=130002&device=phone
@shahrjoo
« به رسم تمام زن های دنیا »
نگاهی به مجموعه شعر :
#زنی_میان_دو_تاریکی
سروده : #فرناز_جعفر_زادگان
#یداله_شهرجو
در روزنامه سراسری #اطلاعات بخوانید
#روزنامه_اطلاعات ، شماره 27324، سه شنبه 18 تیرماه 1398
#انتشارات_مروارید
#نقد #نقد_و_بررسی #نقد_شعر #نقد_مجموعه_شعر #شعر_امروز
https://www.ettelaat.com/mobile/?p=130002&device=phone
«زنی میان دو تاریکی» مجموعه شعر جدید فرناز جعفرزادگان است که در ابتدای سال جاری، انتشارات «مروارید» آن را چاپ و منتشر کرد. مجموعهای که در کنار بهرهگیری از زبانی ساده در بیشتر شعرها، در برخی از شعرها تلاش شاعر را برای استفاده از کهنالگوها و زبان آرکائیک میبینیم. قرارگرفتن شعرهایی با چنین ویژگی در بین دیگر اشعار این مجموعه، باعث شده است اثر جدید این شاعر را در زمرۀ آثاری بهشمارنیاوریم که تنها ابزار شاعر، سادهنویسی صرف است.
جستوجوی معنا به شیوۀ زبانیت: زبانیت یا رسالۀ زبانیت درواقع بیانیۀ دکتر براهنی در دهۀ هفتاد است که سمتوسوی شعر و شاعران را به بهرهگیری از ظرفیتهای بیشتر زبان معطوف میکرد. از نکتههای درخور توجه این مجموعه، بهرهگیری از ظرفیت بوده است؛ در شعرها و سطرهای گوناگونی از کتاب، آنچه بهمنزلۀ معنا تلقی میشود، بهرهگیری از شیوۀ دال و مدلولهای رایج برای رسیدن به معنایی خاص نیست.
شاعر با عبور از این شیوه، ظرفیتهای دیگر زبان را به کمک میگیرد تا خلق معنی کند: «دیدن حروفی/ که روی آب راه میروند/ وبرایش کف میزنند/ کف که از دهان حرف بیافتد/ خستگی/ کِز میکند کُنجی/ میماند/ میان پچپچهای روزمرۀ حراف» (ص15).
در سطرِ «برایش کف میزنند»، واژۀ «کف» بخشی از فعل مرکب «کف میزنند» است که تفکیکپذیر نیست و نقش دستوریاش نیز درمجموع فعل محسوب میشود؛ اما در سطر «کف که از دهان حرف بیفتد» واژۀ «کف» اسم است که نقش دستوری «نهاد» را پذیرفته است. بهاینترتیب، شاعر از آشناییزدایی در مواجهه با واژگان و نحو آنها در جمله بارها استفاده کرده است: «تنها/ عبور ماشینها را تماشا می شوند/ چارراه چارهای ندارد/ چار راه...» (ص31).
در این شعر نیز بهرۀ معنایی از واژۀ «تنها» دوگانۀ غافلگیرکنندهای است که کشف آن برای مخاطب، لذتی عمیق دارد و در ادامۀ سطر نیز همین گزینۀ معنایی برای دو واژۀ «چارراه» و «چاره» اتفاق افتاده است. شاعر در این مجموعه از این نمونهها بسیار استفاده کرده است.
استفاده از کهنالگو و زبان آرکائیک: رفتار شاعر مجموعۀ «زنی میان دو تاریکی» با حوزۀ زبان و معنا در شعرهایش چنان نیست که انتظار حضور زبان آرکائیک، غافلگیری محسوب شود. سمتوسوی شعرها برای شکلگیری و رسیدن به معنا و ساختمانی منسجم، این انتظار را در مخاطب ایجاد میکند که شاعر در عین رفتار ساده، گاهی با معنی و زبان در شعرهایش به عمق بزند و ترسیم معنا را در سطح رقم نزند: «سالها/ با ادیپ/ سرِ یک سفره نان میخورد/اوکه / عُقدهها را با گِره ای کور/ به عَقد خود درآورد/ حقارت/ آویزان چشمهای مردی است/ که تاریکی را/ با خود به دوش میکشد.» (ص54)
در این شعر کوتاه، شاعر هم «ادیپ»، یکی از پادشاهان افسانهای برگرفته از اساطیر یونان، را بهعنوان شخصیت و چهرۀ محوری برگزیده و هم در شکلگیری و بسط معنا، به «عقدههای کور، حقارت و آویزان چشمهای مرد» اشاره کرده و به شیوۀ داستان و روایت، آنچه دربارۀ این چهرۀ افسانهای در اساطیر یونانی به آن اشاره شده، به تصویر کشیده است.
در این شعر نیز شاعر همین روش را در پیش گرفته و با استفاده از زبان آرکائیک، بافت معنایی شعر را چنین رقم زده است: «سکوت را/ به دیدار کشم/ تا ارگانیسم کلمه/ با دیالکتیک تاریخ/ در سنتز فکر اسپینوزا/ دکارت/ کانت/ هگل/ و.../ تنها بماند/ و تمام فلاسفه را/ به ضیافت افلاطون/ دعوت کنم/ ...» (ص56.)
سادهانگاری در خلق معنا و شکلگیری زبان: شاید برگ برندۀ مجموعۀ «زنی میان دو تاریکی» زبان یکدست آن بود، هم در حوزۀ معنا و هم در شکل و ساختمان زبان؛ اما برخی شعرها و در مقیاس کوچکتر بعضی سطرها، این امتیاز را از آن سلب کرده است. شاعر در برخی از شعرها گویی برای خلق معنا و شکلگیری زبان، وسواس همیشگیاش را کنار گذاشته و روند یکدستبودن مجموعه را مخدوش کرده است: «همیشه/ کودکی در من میدود/ تا آن نقطه/ که نیست/ میان آرزوهایی/ که در بعد شکل گرفت/ شکلهای بعد از حرف/ حرف از چشم نقطه می افتد / میماند/ میان بعدهای سردرگم/ همیشه کودکی در من...» (ص 16).
گرچه شاعر در سطرهای میانی تلاش کرده است شعر را از فرورفتن به ورطۀ سادهنویسی و سطحیبودن نجات دهد؛ ذهنیت کلی که بر شعر سایه افکنده، فراتر از مرز سادگی پیش نمیرود. در این شعر نیز تنزل زبان و معنی برای روایت شعر، در سطحی حیرتآور دیده میشود: «چمدان/ چه میدانی/ فرق بین دستهای مسافر/ تا دستهای انتظار/ وقتی میدانی نباشد/ تا امتداد رهگذر، را ببینی/ چمدان
نگاهی به مجموعه شعر :
#زنی_میان_دو_تاریکی
سروده : #فرناز_جعفر_زادگان
#یداله_شهرجو
در روزنامه سراسری #اطلاعات بخوانید
#روزنامه_اطلاعات ، شماره 27324، سه شنبه 18 تیرماه 1398
#انتشارات_مروارید
#نقد #نقد_و_بررسی #نقد_شعر #نقد_مجموعه_شعر #شعر_امروز
https://www.ettelaat.com/mobile/?p=130002&device=phone
«زنی میان دو تاریکی» مجموعه شعر جدید فرناز جعفرزادگان است که در ابتدای سال جاری، انتشارات «مروارید» آن را چاپ و منتشر کرد. مجموعهای که در کنار بهرهگیری از زبانی ساده در بیشتر شعرها، در برخی از شعرها تلاش شاعر را برای استفاده از کهنالگوها و زبان آرکائیک میبینیم. قرارگرفتن شعرهایی با چنین ویژگی در بین دیگر اشعار این مجموعه، باعث شده است اثر جدید این شاعر را در زمرۀ آثاری بهشمارنیاوریم که تنها ابزار شاعر، سادهنویسی صرف است.
جستوجوی معنا به شیوۀ زبانیت: زبانیت یا رسالۀ زبانیت درواقع بیانیۀ دکتر براهنی در دهۀ هفتاد است که سمتوسوی شعر و شاعران را به بهرهگیری از ظرفیتهای بیشتر زبان معطوف میکرد. از نکتههای درخور توجه این مجموعه، بهرهگیری از ظرفیت بوده است؛ در شعرها و سطرهای گوناگونی از کتاب، آنچه بهمنزلۀ معنا تلقی میشود، بهرهگیری از شیوۀ دال و مدلولهای رایج برای رسیدن به معنایی خاص نیست.
شاعر با عبور از این شیوه، ظرفیتهای دیگر زبان را به کمک میگیرد تا خلق معنی کند: «دیدن حروفی/ که روی آب راه میروند/ وبرایش کف میزنند/ کف که از دهان حرف بیافتد/ خستگی/ کِز میکند کُنجی/ میماند/ میان پچپچهای روزمرۀ حراف» (ص15).
در سطرِ «برایش کف میزنند»، واژۀ «کف» بخشی از فعل مرکب «کف میزنند» است که تفکیکپذیر نیست و نقش دستوریاش نیز درمجموع فعل محسوب میشود؛ اما در سطر «کف که از دهان حرف بیفتد» واژۀ «کف» اسم است که نقش دستوری «نهاد» را پذیرفته است. بهاینترتیب، شاعر از آشناییزدایی در مواجهه با واژگان و نحو آنها در جمله بارها استفاده کرده است: «تنها/ عبور ماشینها را تماشا می شوند/ چارراه چارهای ندارد/ چار راه...» (ص31).
در این شعر نیز بهرۀ معنایی از واژۀ «تنها» دوگانۀ غافلگیرکنندهای است که کشف آن برای مخاطب، لذتی عمیق دارد و در ادامۀ سطر نیز همین گزینۀ معنایی برای دو واژۀ «چارراه» و «چاره» اتفاق افتاده است. شاعر در این مجموعه از این نمونهها بسیار استفاده کرده است.
استفاده از کهنالگو و زبان آرکائیک: رفتار شاعر مجموعۀ «زنی میان دو تاریکی» با حوزۀ زبان و معنا در شعرهایش چنان نیست که انتظار حضور زبان آرکائیک، غافلگیری محسوب شود. سمتوسوی شعرها برای شکلگیری و رسیدن به معنا و ساختمانی منسجم، این انتظار را در مخاطب ایجاد میکند که شاعر در عین رفتار ساده، گاهی با معنی و زبان در شعرهایش به عمق بزند و ترسیم معنا را در سطح رقم نزند: «سالها/ با ادیپ/ سرِ یک سفره نان میخورد/اوکه / عُقدهها را با گِره ای کور/ به عَقد خود درآورد/ حقارت/ آویزان چشمهای مردی است/ که تاریکی را/ با خود به دوش میکشد.» (ص54)
در این شعر کوتاه، شاعر هم «ادیپ»، یکی از پادشاهان افسانهای برگرفته از اساطیر یونان، را بهعنوان شخصیت و چهرۀ محوری برگزیده و هم در شکلگیری و بسط معنا، به «عقدههای کور، حقارت و آویزان چشمهای مرد» اشاره کرده و به شیوۀ داستان و روایت، آنچه دربارۀ این چهرۀ افسانهای در اساطیر یونانی به آن اشاره شده، به تصویر کشیده است.
در این شعر نیز شاعر همین روش را در پیش گرفته و با استفاده از زبان آرکائیک، بافت معنایی شعر را چنین رقم زده است: «سکوت را/ به دیدار کشم/ تا ارگانیسم کلمه/ با دیالکتیک تاریخ/ در سنتز فکر اسپینوزا/ دکارت/ کانت/ هگل/ و.../ تنها بماند/ و تمام فلاسفه را/ به ضیافت افلاطون/ دعوت کنم/ ...» (ص56.)
سادهانگاری در خلق معنا و شکلگیری زبان: شاید برگ برندۀ مجموعۀ «زنی میان دو تاریکی» زبان یکدست آن بود، هم در حوزۀ معنا و هم در شکل و ساختمان زبان؛ اما برخی شعرها و در مقیاس کوچکتر بعضی سطرها، این امتیاز را از آن سلب کرده است. شاعر در برخی از شعرها گویی برای خلق معنا و شکلگیری زبان، وسواس همیشگیاش را کنار گذاشته و روند یکدستبودن مجموعه را مخدوش کرده است: «همیشه/ کودکی در من میدود/ تا آن نقطه/ که نیست/ میان آرزوهایی/ که در بعد شکل گرفت/ شکلهای بعد از حرف/ حرف از چشم نقطه می افتد / میماند/ میان بعدهای سردرگم/ همیشه کودکی در من...» (ص 16).
گرچه شاعر در سطرهای میانی تلاش کرده است شعر را از فرورفتن به ورطۀ سادهنویسی و سطحیبودن نجات دهد؛ ذهنیت کلی که بر شعر سایه افکنده، فراتر از مرز سادگی پیش نمیرود. در این شعر نیز تنزل زبان و معنی برای روایت شعر، در سطحی حیرتآور دیده میشود: «چمدان/ چه میدانی/ فرق بین دستهای مسافر/ تا دستهای انتظار/ وقتی میدانی نباشد/ تا امتداد رهگذر، را ببینی/ چمدان
/ چه میدانی...» (ص 38).
کلیدیترین واژه در حوزۀ معنا: بیتردید «زن» کلیدیترین واژه در این مجموعه شعر است. البته عنوان کتاب نیز این ذهنیت را در مخاطب ایجاد میکند؛ اما وقتی شعرها را یکی یکی مرور میکنیم، تشخیص میدهیم که زن نه در قالب اسمی ساده، بلکه مفهومی فراتر از آن و محوریترین موضوع این مجموعه است که بهسادگی میتوان لابهلای سطرها قدمزدنش را احساس کرد: «زن/ سایۀ ماه و زمین/ میان دو تاریکی/ زن/ با یک اشاره/ روشن میکند/ جهان را» (ص 48).
مفهوم شکلگرفته از «زن» در شعر فرناز جعفرزادگان را نمیتوان با تعابیری مانند «نگاه زنانه» یا «نگاه فمنیستی» برابر دانست، البته طبیعی است که شاعر در مقام زن، همجنس خود را بیشتر دوست داشته باشد؛ اما مرور برخی از شعرها، او را از قضاوت و نگاه یکسویه تبرئه میکند.
امکان ندارد «زن» موضوع محوری مجموعهای باشد و نامی از مادر بهمیاننیاید: «تمام جهان را/ اگر به نامت زنند/ باز هم دنیا/ کم میآورد نام تو را/ مادر!/ بگو جوانیات/ به نام کدام ناکجا/ به پای فرزندانت آوار شد» (ص 17).
«رنجی که بر زن میرود، دستمایۀ نگاهی است که در اغلب بازههای معنایی شکلگرفته حضوری برجسته دارد: لال میگریم/ میان ملال لالهزاری/ که عمری به آن دلخوشم/ میکوبم/ مهر هیس را/ بر تن/ میان جملههایی که هرگز به خانه نرسید/ سکوت مهریۀ زن است» (ص 63).
شاعر برخی از مفهومهای پیوندخورده با «زن» را نیز بهچالشمیکشد تا روایتگر صرف نباشد: «زنهای زیادی را میشناسم/ که هر ماه/ زیبایی را/ با بند قسمت میکنند/ بند صورت دیگر جهان است/ بند/ صورت زنی است که میخواهد/ بنده نباشد/ میان روبندههایی/ که چشمها را میدزدند» (ص 81).
رنجهایی که بر «زن» رفته است یا همچنان میرود، شاعر را بر آن داشته است تا این مفهوم را از زوایای گوناگون به تماشا بنشیند و آن را برای مخاطب روایت کند؛ روایتی که ظرافت و دقت نگاه شاعر را به ما نشان میدهد: «زنی/ بخت خود را/ آگهی کرده/ جار میزند/ میان این همه هنجار خیابانهای هیز آقایان/ خداحافظ/ دیگر دستان شما/ سقفی نمیشود/ تا گرهای کور را/ از روسری باز کند» (ص 43).
برای فرناز جعفرزادگان، در ادامۀ راه شاعرانهاش، موفقیتهایی بیش از این را آرزو دارم.
یداله شهرجو
2/4/98، میناب
کلیدیترین واژه در حوزۀ معنا: بیتردید «زن» کلیدیترین واژه در این مجموعه شعر است. البته عنوان کتاب نیز این ذهنیت را در مخاطب ایجاد میکند؛ اما وقتی شعرها را یکی یکی مرور میکنیم، تشخیص میدهیم که زن نه در قالب اسمی ساده، بلکه مفهومی فراتر از آن و محوریترین موضوع این مجموعه است که بهسادگی میتوان لابهلای سطرها قدمزدنش را احساس کرد: «زن/ سایۀ ماه و زمین/ میان دو تاریکی/ زن/ با یک اشاره/ روشن میکند/ جهان را» (ص 48).
مفهوم شکلگرفته از «زن» در شعر فرناز جعفرزادگان را نمیتوان با تعابیری مانند «نگاه زنانه» یا «نگاه فمنیستی» برابر دانست، البته طبیعی است که شاعر در مقام زن، همجنس خود را بیشتر دوست داشته باشد؛ اما مرور برخی از شعرها، او را از قضاوت و نگاه یکسویه تبرئه میکند.
امکان ندارد «زن» موضوع محوری مجموعهای باشد و نامی از مادر بهمیاننیاید: «تمام جهان را/ اگر به نامت زنند/ باز هم دنیا/ کم میآورد نام تو را/ مادر!/ بگو جوانیات/ به نام کدام ناکجا/ به پای فرزندانت آوار شد» (ص 17).
«رنجی که بر زن میرود، دستمایۀ نگاهی است که در اغلب بازههای معنایی شکلگرفته حضوری برجسته دارد: لال میگریم/ میان ملال لالهزاری/ که عمری به آن دلخوشم/ میکوبم/ مهر هیس را/ بر تن/ میان جملههایی که هرگز به خانه نرسید/ سکوت مهریۀ زن است» (ص 63).
شاعر برخی از مفهومهای پیوندخورده با «زن» را نیز بهچالشمیکشد تا روایتگر صرف نباشد: «زنهای زیادی را میشناسم/ که هر ماه/ زیبایی را/ با بند قسمت میکنند/ بند صورت دیگر جهان است/ بند/ صورت زنی است که میخواهد/ بنده نباشد/ میان روبندههایی/ که چشمها را میدزدند» (ص 81).
رنجهایی که بر «زن» رفته است یا همچنان میرود، شاعر را بر آن داشته است تا این مفهوم را از زوایای گوناگون به تماشا بنشیند و آن را برای مخاطب روایت کند؛ روایتی که ظرافت و دقت نگاه شاعر را به ما نشان میدهد: «زنی/ بخت خود را/ آگهی کرده/ جار میزند/ میان این همه هنجار خیابانهای هیز آقایان/ خداحافظ/ دیگر دستان شما/ سقفی نمیشود/ تا گرهای کور را/ از روسری باز کند» (ص 43).
برای فرناز جعفرزادگان، در ادامۀ راه شاعرانهاش، موفقیتهایی بیش از این را آرزو دارم.
یداله شهرجو
2/4/98، میناب
Forwarded from شهرگان _فرهنگی/اجتماعی (Shahrgon)
Forwarded from شهرگان _فرهنگی/اجتماعی (Shahrgon)
گفت و گوی راضیه موسوی با فرناز جعفرزادگان درباره مسائل جاری شعر امروز به ویژه شعر سپید - https://shahrgon.com/%da%af%d9%81%d8%aa-%d9%88-%da%af%d9%88%db%8c-%d8%b1%d8%a7%d8%b6%db%8c%d9%87-%d9%85%d9%88%d8%b3%d9%88%db%8c-%d8%a8%d8%a7-%d9%81%d8%b1%d9%86%d8%a7%d8%b2-%d8%ac%d8%b9%d9%81%d8%b1%d8%b2%d8%a7%d8%af%da%af/
نگاهی به کتاب شعر "آدم از کدام فصل به زمین افتاد " سروده #فرناز_جعفرزادگان
ایرج خواجه پور
(صدای تلخ تنهایی)
مجموعه شعر"آدم از کدام فصل به زمین افتاد " فرناز جعفرزادگان پس از مجموعه شعر اول او "ثانیه های گیج" نشان از آن دارد که شاعر هرچند هنوز کوتاه می سراید و ساده و بی تکلف اما در این مسیر به پختگی بیشتر در اندیشه و محتوا دست یافته و هم بی گرایش به افراط، به فرم و زبان در شعر تعلق خاطری بیشتر دارد و این گرایش بی سببی نیست و در خدمت عینیت بخشی و القای هرچه بهتر محتواست.
قاب
دیوار
دیوارقاب
قاب دیوار
وچه ساده
روزها
قاب می شوند
بردیوار
(شعر شماره 9 )
بسامد واژگانی چون دستفروش، خیابان، چهارراه، اتوبان، ماشین، ترمز، پارک، ریل، ویترین، مانکن، عروسک، سریال، سکانس، سانسور، دادگاه، تیمارستان، پرده، پنجره، میز، صندلی، تریبون، فایل، در 51 شعر کوتاه مجموعه ، حاکی از دغدغه اساسی شاعرنسبت به مسایل مبتلابه زندگی شهری و مدرن است اما این امر باعث نشده که المان های زیست محیطی و آنچه ناشی از ذهنیت طبیعت گرای اوست در شعرش خودنمایی نکند و از این رهگذر است که با اندکی توجه در می یابیم بسامد عناصری از طبیعت چون آب، باد، رود، غار، سنگریزه، گل، گل سرخ، درخت، آسمان، پرنده، پرواز، بال، کبوتر، کلاغ، گنجشک، پرستو، خفاش، خورشید، ماه، مریخ، پاییز، گرگ و میش و کرگدن، دست کمی از تعداد المان های زندگی مدرن ندارد اما این ذهنیت ظریف و حساس باعث نشده که شعر او در واگویه های سانتی مانتال فرو غلتد. جعفرزادگان، زن – شاعر، گاه به اعتراض در برابر تنگناهایی که بر زنان روا داشته اند به اعتراض فریاد می زند که: زنی / بخت خود را / آگهی کرده / جار می زند / میان این همه هنجار خیابان های هیز / آقایان: / خداحافظ / دیگر دستان شما / سقفی نمی شود / تا گره ای کور را / از روسری باز کند ( شعر 22 ) و: این روزها باید / از صمیمیت مخفی کلاه با سر ترسید / و به صبح، به عابر، سلام کرد / باید رو / سری را انداخت / روی زباله هایی / که خیابان / آن ها را به باد می دهد / تا باد روسری را / به گردن تاریخ بیاندازد / این روزها / از صمیمیت مخفی کلاه با سر باید ترسید ( شعر 26 ) و گاه با خود زمزمه می کند : بالا می رود / کلاغ از من / بالا بالا / می افتد از تن / چرخ می زند در چشم / تا لانه شود در مردمک / و چرخش چشم ها را / تا سیاه چال آسمان / بدوزد ( شعر 23 ) و گله مند از "تن ها" و "تنهایی" واگویه می کند که: در تنهایی من / تن ها / تنها حرف می زنند/ راه می روند / و تن هایی را صدا می زنند / تنهایی من / از صدای تلخ تن هایی روشن شده / با صدای تلخ تنهایی خاموش می شود.(شعر 11)
اندوهی که در شعر جعفرزادگان موج می زند پیامد حساسیت او در رو در رویی با واقعیات تلخ محیط پیرامونی اوست: زن / عبارتی سیاه پوش / تن / کلمه ای غایب / نمی روید کلمه ای / از دهان هویت / نام / در سوگ ننگ نشسته (شعر 18) و به مثابه یک زن – شاعر از خود نیز که می گوید این اندوه پیداست: گاهی / دلتنگی / قدم می زند / و با کلمه ای / از پلکان حرف / پایین / می آید / تا از لب های من / اعتراف بگیرد / شاعر نیستم / اما هر شب / دلتنگی ام را / برای ماه تعبیر می کنم. (شعر 33 ) یا: آن قدر حافظه / پر شده از رنگ های کبود / که خالی شده ام / حتی از گلی سرخ /می دانم / اینجا / هیچ کبوتری / سلامی از آدمی / بر نمی چیند ( شعر 42 ) زیرا : دیگر / درختی نیست / تا آرامشی را سبز / و یک گل را / به هزاران مریم پیوند دهد ( از شعر 45 )
دفتر شعر "آدم از کدام فصل به زمین افتاد" نشان از آن دارد که: شاعر / واژه را / جهان را / می شناسد / حرف، میان باد نمی کارد ( از شعر 35 ). و این زن- شاعر بخوبی میداند که: ابتدا / انتها / باید رفت / باید رفت / تا کمی ماندن را فهمید ( شعر 30 ) در جهانی که: آ / زادیم / به آزادی پرنده / وقتی / وسعت پرواز / تنها آسمانی ست / که در قفس / آواز می خواند(شعر 17) و : با باور بادها رفتیم / تن ها / یک آواز سر دادیم / رهایی / رهایی / ره-آیی( شعر 21)
یکی دو کاستی در مجموعه به چشم می آید، اول در شعر 24 : مریخ هم / که زیر پایمان / قدم زند / باز هم آسمان همان رنگ است / به جز آسمان کودکی / که پر بود / از حواس ماه و راه ستاره. چنان که پیداست حرف ربط دوم " هم " اضافی است و در شعر 34 : به نام هیچ / ریل به ریل نوشتند / در امتداد چشم هایی دور / در لمس روشن تماشا / و هر واژه / لبریز شد از تن / غریبه ام / با خطوطی که می نویسند / به نام من. با توجه به واژگان چشم، روشن، لمس و خطوط، معلوم است که مراد شاعر در سطر دوم (ریل به ریل نوشتند ) اشاره به اسم "بریل" خط ویژه نابینایان و هم نام مبدع آن است، که حتی در شنیدار نیز کلمات " ریل به ریل " همخوانی با نام "بریل" ندارد. با این همه این دفتر شعر نوید آن دارد که در دفاتر آتی شاعر شاهد شعرهایی بهتر
ایرج خواجه پور
(صدای تلخ تنهایی)
مجموعه شعر"آدم از کدام فصل به زمین افتاد " فرناز جعفرزادگان پس از مجموعه شعر اول او "ثانیه های گیج" نشان از آن دارد که شاعر هرچند هنوز کوتاه می سراید و ساده و بی تکلف اما در این مسیر به پختگی بیشتر در اندیشه و محتوا دست یافته و هم بی گرایش به افراط، به فرم و زبان در شعر تعلق خاطری بیشتر دارد و این گرایش بی سببی نیست و در خدمت عینیت بخشی و القای هرچه بهتر محتواست.
قاب
دیوار
دیوارقاب
قاب دیوار
وچه ساده
روزها
قاب می شوند
بردیوار
(شعر شماره 9 )
بسامد واژگانی چون دستفروش، خیابان، چهارراه، اتوبان، ماشین، ترمز، پارک، ریل، ویترین، مانکن، عروسک، سریال، سکانس، سانسور، دادگاه، تیمارستان، پرده، پنجره، میز، صندلی، تریبون، فایل، در 51 شعر کوتاه مجموعه ، حاکی از دغدغه اساسی شاعرنسبت به مسایل مبتلابه زندگی شهری و مدرن است اما این امر باعث نشده که المان های زیست محیطی و آنچه ناشی از ذهنیت طبیعت گرای اوست در شعرش خودنمایی نکند و از این رهگذر است که با اندکی توجه در می یابیم بسامد عناصری از طبیعت چون آب، باد، رود، غار، سنگریزه، گل، گل سرخ، درخت، آسمان، پرنده، پرواز، بال، کبوتر، کلاغ، گنجشک، پرستو، خفاش، خورشید، ماه، مریخ، پاییز، گرگ و میش و کرگدن، دست کمی از تعداد المان های زندگی مدرن ندارد اما این ذهنیت ظریف و حساس باعث نشده که شعر او در واگویه های سانتی مانتال فرو غلتد. جعفرزادگان، زن – شاعر، گاه به اعتراض در برابر تنگناهایی که بر زنان روا داشته اند به اعتراض فریاد می زند که: زنی / بخت خود را / آگهی کرده / جار می زند / میان این همه هنجار خیابان های هیز / آقایان: / خداحافظ / دیگر دستان شما / سقفی نمی شود / تا گره ای کور را / از روسری باز کند ( شعر 22 ) و: این روزها باید / از صمیمیت مخفی کلاه با سر ترسید / و به صبح، به عابر، سلام کرد / باید رو / سری را انداخت / روی زباله هایی / که خیابان / آن ها را به باد می دهد / تا باد روسری را / به گردن تاریخ بیاندازد / این روزها / از صمیمیت مخفی کلاه با سر باید ترسید ( شعر 26 ) و گاه با خود زمزمه می کند : بالا می رود / کلاغ از من / بالا بالا / می افتد از تن / چرخ می زند در چشم / تا لانه شود در مردمک / و چرخش چشم ها را / تا سیاه چال آسمان / بدوزد ( شعر 23 ) و گله مند از "تن ها" و "تنهایی" واگویه می کند که: در تنهایی من / تن ها / تنها حرف می زنند/ راه می روند / و تن هایی را صدا می زنند / تنهایی من / از صدای تلخ تن هایی روشن شده / با صدای تلخ تنهایی خاموش می شود.(شعر 11)
اندوهی که در شعر جعفرزادگان موج می زند پیامد حساسیت او در رو در رویی با واقعیات تلخ محیط پیرامونی اوست: زن / عبارتی سیاه پوش / تن / کلمه ای غایب / نمی روید کلمه ای / از دهان هویت / نام / در سوگ ننگ نشسته (شعر 18) و به مثابه یک زن – شاعر از خود نیز که می گوید این اندوه پیداست: گاهی / دلتنگی / قدم می زند / و با کلمه ای / از پلکان حرف / پایین / می آید / تا از لب های من / اعتراف بگیرد / شاعر نیستم / اما هر شب / دلتنگی ام را / برای ماه تعبیر می کنم. (شعر 33 ) یا: آن قدر حافظه / پر شده از رنگ های کبود / که خالی شده ام / حتی از گلی سرخ /می دانم / اینجا / هیچ کبوتری / سلامی از آدمی / بر نمی چیند ( شعر 42 ) زیرا : دیگر / درختی نیست / تا آرامشی را سبز / و یک گل را / به هزاران مریم پیوند دهد ( از شعر 45 )
دفتر شعر "آدم از کدام فصل به زمین افتاد" نشان از آن دارد که: شاعر / واژه را / جهان را / می شناسد / حرف، میان باد نمی کارد ( از شعر 35 ). و این زن- شاعر بخوبی میداند که: ابتدا / انتها / باید رفت / باید رفت / تا کمی ماندن را فهمید ( شعر 30 ) در جهانی که: آ / زادیم / به آزادی پرنده / وقتی / وسعت پرواز / تنها آسمانی ست / که در قفس / آواز می خواند(شعر 17) و : با باور بادها رفتیم / تن ها / یک آواز سر دادیم / رهایی / رهایی / ره-آیی( شعر 21)
یکی دو کاستی در مجموعه به چشم می آید، اول در شعر 24 : مریخ هم / که زیر پایمان / قدم زند / باز هم آسمان همان رنگ است / به جز آسمان کودکی / که پر بود / از حواس ماه و راه ستاره. چنان که پیداست حرف ربط دوم " هم " اضافی است و در شعر 34 : به نام هیچ / ریل به ریل نوشتند / در امتداد چشم هایی دور / در لمس روشن تماشا / و هر واژه / لبریز شد از تن / غریبه ام / با خطوطی که می نویسند / به نام من. با توجه به واژگان چشم، روشن، لمس و خطوط، معلوم است که مراد شاعر در سطر دوم (ریل به ریل نوشتند ) اشاره به اسم "بریل" خط ویژه نابینایان و هم نام مبدع آن است، که حتی در شنیدار نیز کلمات " ریل به ریل " همخوانی با نام "بریل" ندارد. با این همه این دفتر شعر نوید آن دارد که در دفاتر آتی شاعر شاهد شعرهایی بهتر
و پرمحتواتر خواهیم بود.
ایرج خواجه پور / دی ماه 1397
منبع : مجله رسانه همیاری ونکوور کانادا
https://wp.me/p7ig5u-34s
ایرج خواجه پور / دی ماه 1397
منبع : مجله رسانه همیاری ونکوور کانادا
https://wp.me/p7ig5u-34s
رسانهٔ همیاری
هشتاد و ششمین شمارهٔ «رسانهٔ همیاری» منتشر شد - رسانهٔ همیاری
همراه با گفتوگویی کوتاه با مریم زنبق، قهرمان کراس فیت ایران که برای شرکت در مسابقات CanWest Games در کوکئیتلام به کانادا سفر کرده است، گزارشی از مراسم بزرگداشت زندهیاد علیرضا احمدیان، مروری بر فعالیتهای زندهیاد رضا نجفی، مربی فوتبال باشگاه شاهین ونکوور…
Forwarded from رسانهٔ همیاری - ونکوور
نگاهی به کتاب شعر «آدم از کدام فصل به زمین افتاد» سرودهٔ فرناز جعفرزادگان
@hamyaari_media
https://wp.me/p7ig5u-36t
@hamyaari_media
https://wp.me/p7ig5u-36t
رسانهٔ همیاری
صدای تلخ تنهایی - رسانهٔ همیاری
نگاهی به کتاب شعر «آدم از کدام فصل به زمین افتاد» سرودهٔ فرناز جعفرزادگان ایرج خواجهپور – ایران مجموعه شعر «آدم از کدام فصل به زمین افتاد» سرودهٔ فرناز جعفرزادگان پس از مجموعه شعر اول او، «ثانیههای گیج»، نشان از آن دارد که شاعر هرچند هنوز کوتاه میسراید…
تحلیلی بر شعر«گُمِ گور»
از دکتر عزیز شبانی به قلم فرناز جعفرزادگان
اُمبِرتو ! اُمبرتو !
من هم یک روز
گم شدم
شکلِ آن کتاب
در نامِ (گل سرخِ تو)
بگذار
به لهجه ی خودم
برایت
بگویم
اُمبرتو ! اُمبرتو!
اصلا گُمِ گور
شدم
یا
نمی دانم
گورم را
گم کردم
*
سال ها گذشت....
نمی دانم
که بود؟
شاید محمود
گلهای سرخ را
در جمجمه ام کاشت
و آنگاه که شاهزادگان میدان های ری را
به بازی گرفتند
جمجمه ام را
به کار چوگان گماشتند
راستی اُمبرتو !
یک روز هم
نمی دانم
چنگیز بود یا منگیز
دنده هایم را از زیر دهنه ی راه آب
بیرون کشید
به تازیانه بست
*
اُمبرتو ! اُمبرتو!
سال هاست گورم را
گم کرده اند
مثل آن کتاب
و هیچ چشمی سنگ گورم را
نخواند
حتی
چشم های بورخس
دکتر عزیز شبانی
۲فروردین ۱۳۹۴
شعر گم گور سروده ی عزیز شبانی در قالب سپید هم حالی با امبرتو اکو نشانه شناس بزرگ ایتالیایی ست درآغاز شعر شاعر با استفاده از یک تشبیه نو گم شدگی خویش را با توجه به رمان نام گل سرخ اُمبرتو اِکو بیان میکند نام گل سرخ متنی ست که در پی راز قتل هایی ست که در قرون وسطی راز گشایی می شود .. شاعر با اصطلاح زبان کوچه در فرهنگ ایران گم شدن خویش را با ترکیب گم گور در تکرارهای بافت عمودی شعر نشان می دهد شاعر هم گم گشتگی خویش را در قربانیان زمان محمود غزنوی وهم در تازش ها به شهر ری و هم در یورش چنگیز با قربانیان تاریخ روایت می کند اوج شعر در پایان شعر اتفاق می افتد که شاعر در بازگشت به تم کتاب باغ گل سرخ از امبرتو اکو گور خود را گم شده می بیند آنسان که حتی چشم های بورخس آن سنگ گور را نخوانده است
منِ شاعر در یک همزاد پنداری با امبرتو اکو. در رمان گل سرخ فاجعه های دو دوره ی تاریخی را به صحنه ی شعر بازتاب می دهد زبان شعر در تشبیه و اشاره با استفاده از زبان کوچه و افعال آرکاییک گوشه ای از جنایات تاریخ را روایت می کند و آنچه در این شعر بدیع و هنجار شکن به نظر می رسد گم شدن شاعر مثل جلد دوم کتاب ارسطو در نام گل سرخ امبرتو اکو ست ترکیب کاشتن گل سرخ در جمجمه به نوعی یادآور شراب در کاسه ی سر است و با نام رمان پیوند می خورد به تازیانه بستن دنده طنز تلخی ست که در شعر با تحقیر دیکتاتور آمده است این ها همه از مایه های جاذبه ی شعر گم گور شبانی ست
#فرناز_جعفرزادگان فروردین 1394
منبع :ماهنامه زنان و ادبیات
@zanan_adabiyyat
از دکتر عزیز شبانی به قلم فرناز جعفرزادگان
اُمبِرتو ! اُمبرتو !
من هم یک روز
گم شدم
شکلِ آن کتاب
در نامِ (گل سرخِ تو)
بگذار
به لهجه ی خودم
برایت
بگویم
اُمبرتو ! اُمبرتو!
اصلا گُمِ گور
شدم
یا
نمی دانم
گورم را
گم کردم
*
سال ها گذشت....
نمی دانم
که بود؟
شاید محمود
گلهای سرخ را
در جمجمه ام کاشت
و آنگاه که شاهزادگان میدان های ری را
به بازی گرفتند
جمجمه ام را
به کار چوگان گماشتند
راستی اُمبرتو !
یک روز هم
نمی دانم
چنگیز بود یا منگیز
دنده هایم را از زیر دهنه ی راه آب
بیرون کشید
به تازیانه بست
*
اُمبرتو ! اُمبرتو!
سال هاست گورم را
گم کرده اند
مثل آن کتاب
و هیچ چشمی سنگ گورم را
نخواند
حتی
چشم های بورخس
دکتر عزیز شبانی
۲فروردین ۱۳۹۴
شعر گم گور سروده ی عزیز شبانی در قالب سپید هم حالی با امبرتو اکو نشانه شناس بزرگ ایتالیایی ست درآغاز شعر شاعر با استفاده از یک تشبیه نو گم شدگی خویش را با توجه به رمان نام گل سرخ اُمبرتو اِکو بیان میکند نام گل سرخ متنی ست که در پی راز قتل هایی ست که در قرون وسطی راز گشایی می شود .. شاعر با اصطلاح زبان کوچه در فرهنگ ایران گم شدن خویش را با ترکیب گم گور در تکرارهای بافت عمودی شعر نشان می دهد شاعر هم گم گشتگی خویش را در قربانیان زمان محمود غزنوی وهم در تازش ها به شهر ری و هم در یورش چنگیز با قربانیان تاریخ روایت می کند اوج شعر در پایان شعر اتفاق می افتد که شاعر در بازگشت به تم کتاب باغ گل سرخ از امبرتو اکو گور خود را گم شده می بیند آنسان که حتی چشم های بورخس آن سنگ گور را نخوانده است
منِ شاعر در یک همزاد پنداری با امبرتو اکو. در رمان گل سرخ فاجعه های دو دوره ی تاریخی را به صحنه ی شعر بازتاب می دهد زبان شعر در تشبیه و اشاره با استفاده از زبان کوچه و افعال آرکاییک گوشه ای از جنایات تاریخ را روایت می کند و آنچه در این شعر بدیع و هنجار شکن به نظر می رسد گم شدن شاعر مثل جلد دوم کتاب ارسطو در نام گل سرخ امبرتو اکو ست ترکیب کاشتن گل سرخ در جمجمه به نوعی یادآور شراب در کاسه ی سر است و با نام رمان پیوند می خورد به تازیانه بستن دنده طنز تلخی ست که در شعر با تحقیر دیکتاتور آمده است این ها همه از مایه های جاذبه ی شعر گم گور شبانی ست
#فرناز_جعفرزادگان فروردین 1394
منبع :ماهنامه زنان و ادبیات
@zanan_adabiyyat
چند شعر از فرناز جعفرزادگان ونگاهی کوتاه به شعر دکتر عزیز شبانی در مجله ی #زنان _ وادبیات
گفت¬وگوی ماهنامه سخن با سراینده مهربانو فرناز جعفرزادگان
بخش نخست / درباره ادبیات
سخن1: جامعه¬شناسی ادبیات در مولفه¬شناسی را، چگونه ارزیابی می¬کنید؟
حوزه کاری جامعه شناسی ادبی روی اندیشه و زبان متمرکز می شود ورابطه ای بسیار نزدیک با واقعیت اجتماع دارد. گرچه به این معنا نیست که تنها محدود به واقعیت جامعه شود. یکی از وجوه جامعه شناسی ادبیات، جامعه شناسی خواندن است. که امروزه "خوانش متن "یکی از شاخه ها ی مهم و پیچیده در حوزه جامعه شناسی ادبیات، است. «خواندن متن» در واقع مکالمه ای بین متن و فرا متن است.
جامعه شناسی خواندن، محصول ادبیات مدرن و فرامدرن است. در ادبیات کلاسیک، آن قدر نقش خالق اثر برجسته و مهم بود که دیگر جایی برای فرامتن و حتی متن باقی نمی گذاشت. حضور مؤلف در متن آن قدر پر رنگ و واضح بود که متن و فرا متن را در خود حل می کرد. اما به تدریج در ادبیات مدرن و فرامدرن، حرکتی برای حذف مؤلف و در عوض برجسته کردن نقش فرامتن صورت گرفت.
رولان بارت با تئوری «مرگ مؤلف» خود، خواننده را به عنوان یک نیروی خلاق دوباره احیا کرد که نه تنها قدرت دخل و تصرف در متن را دارد، بلکه گاه جای مؤلف را هم اشغال می کند. امروزه در ادبیات مدرن یا فرامدرن، مولفه شناسی از آن فرا متن است و مولف یا خالق اثر دیگر جایی ندارند. ژاک دریدا به عنوان یکی از تئوریسین های ادبیات پست مدرنیستی در این باره می گوید: "هر متن به تعداد فرامتن های خود مؤلف دارد و به تعداد فرامتن ها تفسیر و معنی"
با همه ی این تفاسیر من به این تئوری در مورد ادبیات کلاسیک و بهتر بگویم اشعار گذشتگان این اعتقاد را ندارم چرا که تا همیشه شعرهایشان پر تاویل و در حیات بشری جاری ست .و این که مرگ مولف پدیده ای مدرن باشد،وفقط مربوط به ادب معاصر،بلکه متون قدیم هم برهمین اساس نظریه ی بارت، به متنهای گشوده و متنهای باز،یعنی قابل تعبیرهای مختلف تقسیم می شود.
خیام ، فردوسی ،حافظ ، سعدی ، مولانا و نظامی ... به نظر من این شعرایی که نام بردم همیشه می توانند مثل رودخانه ای آمده از ازل در شریان تأویل در هر روزگار و زمانی جاری باشند یعنی پیوند بی زمانی این چند شاعر در هر زمان و عصری موثر واقع می افتد یا به قولی همیشه به روز هستند و هیچ کهنگی و نخ نمایی در تار و پود زبان آنها نمی توان دید . در تمام شاعران زبان فارسی حکایت پیر گنجه از لون و حدیث دیگرست
مرا طالعی طرفه هست از سخن
که چون نو کنم داستان کهن
ببینید نظامی نقاش واژه هاست تصویر پردازی ست که کمتر شاعری را یارای برابری با اوست یا بهتر است گفته شود در این میدان همآوردی ندارد تاثیری که او بر شاعران بعد از خود داشته است طوماری ست که آن را پایانی نیست . بهترین کسی که بانگ نظامی ی تصویر پرداز را نوشیده است حافظ است . حافظ از این چشمه روشن بسیار بسیار نوشیده است و بسیار بسیار در غزلهایش با اسلوب نظامی عشق بازی کرده است . در شاعران طراز اول معاصرهم
نیما ، اخوان و احمد شاملو توجه خاصی به این شاعر داشته اند . کیمیاگری نظامی در زبان پر از تصویرش درخت خیال شاعران را تا همیشه ثمری دلنشین خواهد بود .
سخن2: اهمیت فرهنگ¬اجتماعی را، در شکل¬گیری جریان¬های ادبی چگونه می¬بینید؟
همانطور که طی قرون مختلف فرهنگ و حتی نوع گفتار مردم جامعه تغییر می کند این تغییر بر اندیشه و هنر نیز سایه می افکند .در واقع این تغییرات و تجدد ،منادی علم شد و باعث زایش مسیر تازه و روشنی در خلق و دریافت آثار هنری و ادبی گردید
شکل گیری جریانات مدرن ادبی به بازآفرینی زبان و ادبی دیگرگون در شعر و داستان و نقدمعاصر و پیدایش شکلی دیگر از هنر درعرصه ی ادبیات و هنر ایران گردید . هر چه فرهنگ یک جامعه بالاتر رود بر جهت دهی مثبت جریان های ادبی و هنری تاثیر بهتری خواهد داشت و این اتفاق مستلزم داشتن اجتماعی ست که به هنر و فرهنگ ارج نهند و بدانند از طریق هنر وفرهنگ درست می توان به یک تمدن اصیل دست یافت
سخن3: زبان و کارکردهای آن در چه پروسه¬هایی از معرفت¬شناسی مدرن بازخوانی می¬شوند؟
معرفت شناسي مدرن بـا شـك در درستی تعـاليم گذشـته و تغييـر روش
شناسايي، نگاهی نو در انداخته ، و شناخت را بـا عقل استدلالي و روش تجربي و عینی محدود می کند . و به پر رنگ شدن نقش انسان ارج می نهد به طوریکه انسان ملاك اعتبار هر گونه شناخت محسوب می شود
حوزهی کار شعر، زبان است. پس شناخت شعر باید با شناخت زبان درک شود. شعر، زبان را هرگز به عنوان کارمایهی موجود به کار نمیگیرد، بلکه شعر، وجودزبان را ممکن میسازد و خلق می کند ... پس باید گوهر زبان از گوهر شعر فهمیده شود.
در معرفت شناسی مدرن با توجه به اصل عقل گرایی و انسانی و دیدن واقعیات، شعر را به سوی عین و واقع گرایی و رسیدن به شهری انسانی سوق می دهد و برخلاف گذشتگان و آثار کلاسیک که آرمان شهر را خدایی می یافتند اکنون
بخش نخست / درباره ادبیات
سخن1: جامعه¬شناسی ادبیات در مولفه¬شناسی را، چگونه ارزیابی می¬کنید؟
حوزه کاری جامعه شناسی ادبی روی اندیشه و زبان متمرکز می شود ورابطه ای بسیار نزدیک با واقعیت اجتماع دارد. گرچه به این معنا نیست که تنها محدود به واقعیت جامعه شود. یکی از وجوه جامعه شناسی ادبیات، جامعه شناسی خواندن است. که امروزه "خوانش متن "یکی از شاخه ها ی مهم و پیچیده در حوزه جامعه شناسی ادبیات، است. «خواندن متن» در واقع مکالمه ای بین متن و فرا متن است.
جامعه شناسی خواندن، محصول ادبیات مدرن و فرامدرن است. در ادبیات کلاسیک، آن قدر نقش خالق اثر برجسته و مهم بود که دیگر جایی برای فرامتن و حتی متن باقی نمی گذاشت. حضور مؤلف در متن آن قدر پر رنگ و واضح بود که متن و فرا متن را در خود حل می کرد. اما به تدریج در ادبیات مدرن و فرامدرن، حرکتی برای حذف مؤلف و در عوض برجسته کردن نقش فرامتن صورت گرفت.
رولان بارت با تئوری «مرگ مؤلف» خود، خواننده را به عنوان یک نیروی خلاق دوباره احیا کرد که نه تنها قدرت دخل و تصرف در متن را دارد، بلکه گاه جای مؤلف را هم اشغال می کند. امروزه در ادبیات مدرن یا فرامدرن، مولفه شناسی از آن فرا متن است و مولف یا خالق اثر دیگر جایی ندارند. ژاک دریدا به عنوان یکی از تئوریسین های ادبیات پست مدرنیستی در این باره می گوید: "هر متن به تعداد فرامتن های خود مؤلف دارد و به تعداد فرامتن ها تفسیر و معنی"
با همه ی این تفاسیر من به این تئوری در مورد ادبیات کلاسیک و بهتر بگویم اشعار گذشتگان این اعتقاد را ندارم چرا که تا همیشه شعرهایشان پر تاویل و در حیات بشری جاری ست .و این که مرگ مولف پدیده ای مدرن باشد،وفقط مربوط به ادب معاصر،بلکه متون قدیم هم برهمین اساس نظریه ی بارت، به متنهای گشوده و متنهای باز،یعنی قابل تعبیرهای مختلف تقسیم می شود.
خیام ، فردوسی ،حافظ ، سعدی ، مولانا و نظامی ... به نظر من این شعرایی که نام بردم همیشه می توانند مثل رودخانه ای آمده از ازل در شریان تأویل در هر روزگار و زمانی جاری باشند یعنی پیوند بی زمانی این چند شاعر در هر زمان و عصری موثر واقع می افتد یا به قولی همیشه به روز هستند و هیچ کهنگی و نخ نمایی در تار و پود زبان آنها نمی توان دید . در تمام شاعران زبان فارسی حکایت پیر گنجه از لون و حدیث دیگرست
مرا طالعی طرفه هست از سخن
که چون نو کنم داستان کهن
ببینید نظامی نقاش واژه هاست تصویر پردازی ست که کمتر شاعری را یارای برابری با اوست یا بهتر است گفته شود در این میدان همآوردی ندارد تاثیری که او بر شاعران بعد از خود داشته است طوماری ست که آن را پایانی نیست . بهترین کسی که بانگ نظامی ی تصویر پرداز را نوشیده است حافظ است . حافظ از این چشمه روشن بسیار بسیار نوشیده است و بسیار بسیار در غزلهایش با اسلوب نظامی عشق بازی کرده است . در شاعران طراز اول معاصرهم
نیما ، اخوان و احمد شاملو توجه خاصی به این شاعر داشته اند . کیمیاگری نظامی در زبان پر از تصویرش درخت خیال شاعران را تا همیشه ثمری دلنشین خواهد بود .
سخن2: اهمیت فرهنگ¬اجتماعی را، در شکل¬گیری جریان¬های ادبی چگونه می¬بینید؟
همانطور که طی قرون مختلف فرهنگ و حتی نوع گفتار مردم جامعه تغییر می کند این تغییر بر اندیشه و هنر نیز سایه می افکند .در واقع این تغییرات و تجدد ،منادی علم شد و باعث زایش مسیر تازه و روشنی در خلق و دریافت آثار هنری و ادبی گردید
شکل گیری جریانات مدرن ادبی به بازآفرینی زبان و ادبی دیگرگون در شعر و داستان و نقدمعاصر و پیدایش شکلی دیگر از هنر درعرصه ی ادبیات و هنر ایران گردید . هر چه فرهنگ یک جامعه بالاتر رود بر جهت دهی مثبت جریان های ادبی و هنری تاثیر بهتری خواهد داشت و این اتفاق مستلزم داشتن اجتماعی ست که به هنر و فرهنگ ارج نهند و بدانند از طریق هنر وفرهنگ درست می توان به یک تمدن اصیل دست یافت
سخن3: زبان و کارکردهای آن در چه پروسه¬هایی از معرفت¬شناسی مدرن بازخوانی می¬شوند؟
معرفت شناسي مدرن بـا شـك در درستی تعـاليم گذشـته و تغييـر روش
شناسايي، نگاهی نو در انداخته ، و شناخت را بـا عقل استدلالي و روش تجربي و عینی محدود می کند . و به پر رنگ شدن نقش انسان ارج می نهد به طوریکه انسان ملاك اعتبار هر گونه شناخت محسوب می شود
حوزهی کار شعر، زبان است. پس شناخت شعر باید با شناخت زبان درک شود. شعر، زبان را هرگز به عنوان کارمایهی موجود به کار نمیگیرد، بلکه شعر، وجودزبان را ممکن میسازد و خلق می کند ... پس باید گوهر زبان از گوهر شعر فهمیده شود.
در معرفت شناسی مدرن با توجه به اصل عقل گرایی و انسانی و دیدن واقعیات، شعر را به سوی عین و واقع گرایی و رسیدن به شهری انسانی سوق می دهد و برخلاف گذشتگان و آثار کلاسیک که آرمان شهر را خدایی می یافتند اکنون