لحن صدا یا رفتارش هیچ تغییری نکرده بود ولی همیشه به قدری بهم نزدیک بودند، همواره چنان همدلی‌ای بینشان وجود داشت، چنان درک متقابلی از هم داشتند، که فهمید چیزی دارد پدرش را می‌آزارد.
صفحهٔ - ۴۴۹ -

دوستان صمیمی گاهی وقت‌ها دربارهٔ چیزهای مختلف وراجی می‌کنند، درحالی‌که چیزی بین‌شان هست که باید گفته شود، چیزی آن‌قدر مهم که مکالمه‌شان را لفت می‌دهند تا لحظهٔ مناسب فرا برسد.
صفحهٔ - ۴۵۰ -

هیچ فکر نمی‌کرد که دیگر او را نبیند.
صفحهٔ - ۴۵۴ -

خیلی وقت‌ها از خودش می‌پرسید اگر قوی‌تر می‌بود اگر با آن دورهٔ انزوا و تنهایی بهتر مواجه می‌شد یا خویشتن‌داری بیشتری نشان می‌داد و همچنان به سرزنش پر اشک و آه خودش ادامه می‌داد، آیا ممکن بود اتفاق‌ها طور دیگری رقم بخورد.
صفحهٔ - ۴۸۴ -

چیزی روی شانه‌هایش سنگینی می‌کرد، چیزی که نمی‌توانست در موردش حرف بزند.
صفحهٔ - ۴۹۳ -

گریه‌ای در کار نبود: شاید آن چیزی را که غمگینش کرده بود دیگر از سر گذرانده بود.
صفحهٔ - ۴۹۴ -

اگه تسلیم دل‌مردگی و تردید بشیم ایمانمون رو از دست می‌دیم.
صفحهٔ - ۴۹۷ -

کاملاً متین بود و مصمم که اندوه و یأس خودش را به کسی نشان ندهد.
صفحهٔ - ۵۱۹ -

حامیان این هفته ناجه:

• مناجات‌های عارفانه
• هانی
• کنترل+Z
• خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پاره‌وقت
• بارکد
• سپیدار
• دختر کتاب دوست
• بفرمایید زندگی

کانال خصوصیم 👈🏻 اردیبهشت

ممنون از همراهی شما 🦋🌹
@Naje_h

[ حامیان ناجه کسانی هستند که در طی هفته پستی از ناجه رو در کانالشون بازنشر کردن و ناجه اگرچه که نمی‌تونه جبران کنه اما برای قدردانی معرفیشون می‌کنه تا شما هم با این بامراما آشنا بشین :)
حتما یه سری بزنید بهشون😉
ممنون که ما رو همراهی می‌کنید. 🦋🌹]
#بهارنوشت

امام خمینی عزیزم
ممنون که به وطن برگشتی و ممنون که باعث و بانی این انقلاب بودی، انقلابی که مایه فخر و مباهات ما بین ملت‌های جهانه و ممنون که بعد از خودت برای ما امام خامنه‌ای مظلوم و عزیز رو معرفی کردی.
آغاز دهه فرخنده فجر مبارک.🇮🇷🌹

کتاب جمعه دوم آوریل

⚠️هشدار این متن حوالی اسپویل عمیقی است❗️

کتاب درمورد زندگی و شهادت شهید محمدحسن ابراهیمی بود. طلبه‌ی جوانی که به همراه همسرش برای تبلیغ به کشور گویان میرن، گویان کشور کوچیکی در آمریکای جنوبی هست، کالجی راه میندازن و به تبلیغ دین اسلام می‌پردازن، مردم این کشور تقریبا به دو گروه هندی‌ها و سیاه‌پوست‌ها تقسیم میشن، البته افراد کمی هم بودن که سرخ‌پوست و بومی محلی این کشور بودن.
با اخلاق خوش محمدحسن کالج رونق میگیره و مدیر سابق اونجا که فقط بودجه تبلیغ دین رو از ایران دریافت میکرده و هیچ‌کار خاصی نمی‌کرده برکنار میشه و بعد از مشکلاتی که برای محمدحسن به بار میاره به انگلیس فرار میکنه. جمعیت کالج روز به روز اضافه میشه جوری که حتی غیرمسلمانان و غیر شیعیان هم بهش رفت و آمد میکنن. گویان چون هنوز مستعمره انگلیس و آمریکا بوده به خاطر منابع ارزشمندش که البته خود مردمش هیچ بهره‌ای ازش نداشتن، تحت سلطه این کشورا بوده و اون‌ها مقامات این کشور رو تحت فشار قرار میدادن تا محمدحسن رو از کشور اخراج کنن، به اون انواع و اقسام تهمت‌های مربوط به جاسوسی علیه آمریکا و... رو میزنن تا بیرونش کنن و نهایتا چون محمدحسن خیلی پیگیر بوده و می‌خواسته حتما کارش رو به نحو احسن انجام بده میدزدنش و بعد از شکنجه‌های فجیع به شهادت میرسوننش.
مقامات ایران و همسر این شهید که در زمان ربایشش هشت ماهه و بعد از هفت سال انتظار باردار بوده خیلی تلاش میکنن تا بالاخره جسد پیدا میشه و به کشور برمیگرده.
هرچند شهید دختری که سال‌ها منتظرش بوده رو هرگز نمی‌بینه و هیچ کشور و گروه سیاسی‌ای هم مسئولیت ربایش و شهادت ایشون رو به عهده نمی‌گیره.


🔸کتاب برای من بسیار غم‌انگیز و دردناک بود. حتی لحظه‌ای نتونستم خودم رو جای همسر ایشون بذارم، با شرایط سخت بارداری و استرس و تنهایی در کشوری غریب.
از ویژگی‌های بارز این شهید توسل به ائمه‌اطهار خصوصا حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و خوش‌اخلاقی و روی گشاده‌شون بوده. به پدر و مادرش و همسر و اطرافیان خیلی احترام می‌ذاشته و حتما جلوی پای پدر و مادرشون بلند می‌شده و هرکاری از دستش برمیومده براشون انجام می‌داده و همین اخلاقیات هم نهایتا باعث میشه که به آرزوی قلبیش یعنی شهادت در راه تبلیغ دین برسه.

🔹من این کتاب رو به پیشنهاد گروه کتابخوانی محدثه(مخصوص بانوان) از کتابخانه صوتی ایران صدا در هنگام خوابوندن دخترم یا کارای خونه شنیدم و به شما هم توصیه می‌کنم در حین کارهاتون بشنویدش.
#معرفی_کتاب

همان احساسی را داشت که گاهی توی خانه سراغش می‌آمد، وقتی بخاری خاموش می‌شد و به نظر می‌رسید گرما از لای دیوارها بیرون می‌رود. آنچه از زندگی در جهان غریبه‌ها می‌دانست او را تحت فشار گذاشته بود، زندگی تحت انقیاد مقرراتی که مدام در ضرب‌آهنگ زندگی‌اش خلل وارد می‌کرد، زندگی در جایی که هر چیزی که به او تعلق داشت، هر چیزی که جزئی از او بود، خیلی خیلی دور به نظر می‌رسید.
صفحهٔ - ۵۴۲ -

امشب زمین به پاس اقتدارت، آغوش گشوده تا تو را همچون گوهری در میان خود بگیرد...
و آسمان غرق در نور و شور و سرور است😍
زمینی‌ها به مولودی اقتدا می‌کنند که کشتی نجاتشان خواهد بود و آسمانی‌ها، مسرور از آمدن پاسدار حریم الهی‌اند...😌
امشب فقط خدا می‌داند که در عالم ملک و ملکوت چه غوغایی است...
و «حسین» می‌آید...♥️
می‌آید تا برای بشریت تا ابد آبرو باشد
تا شیعه برای همیشه با یاد او جان بگیرد
تا عشق ناب از مجالس حسین جان بگیرد
تا آرزوی اهل حقیقت «حیات حسینی »و «ممات حسینی »باشد...
حسین می‌آید و پشت شیعه تا ابد به اقتدار، شجاعت، غیرت، رشادت، رحمت و دستگیری او گرم خواهد بود...
او که میلادش مایه شادمانی عرشیان و فرشیان است و شهادتش حزن عالمیان...

سلام بر حسین، سبط نبی، سرور شهدای عالم، پاسدار حریم دین، کشتی نجات بشریت، آن‌گاه که متولد شد و آن‌گاه که سرافرازانه، سرش را برای سربلندی اسلام فدا کرد...
و سلام بر همه آن‌ها که به حسین اقتدا کردند...

السلام علی الحسین(ع)
و علی علی بن الحسین(ع)
و علی اولاد الحسین(ع)
و علی اصحاب الحسین(ع)

یه بیت شعر حسینی مهمونمون کنین♥️