«قرنهاست که انفعال و خانهنشینی بهعنوان فضیلتی آرمانی به زنان تحمیل شده است. زمانی که همسر ژیزل پلیکو نتوانست او را که زنی دارای استقلال رأی، شاغل و موفق بود مهار کند، خشونت شکل افراطیتری پیدا کرد. دارو و مواد مخدر او را به سکوت و بیحرکتی مطلق کشاند و بدن تسلیم و در خوابش را به میدان نبردی برای اقتدارگرایی بدل کرد. خانهای که باید مأمنی امن و پناهگاهی آرام میبود به قفسی دوزخی تبدیل شد.»
aasoo.org/fa/articles/5053
@NashrAasoo 🔻
aasoo.org/fa/articles/5053
@NashrAasoo 🔻
بیداری زیبای خفته 🔻
✍️ ماجرا زمانی آشکار شد که دومینیک پلیکو در سال ۲۰۲۰ به اتهام چشمچرانی در فروشگاهی دستگیر شد. بررسی تلفن همراهش پلیس را به بیش از ۲۰,۰۰۰ تصویر و ویدئو از ده سال تجاوز او و همدستانش به خانم پلیکوی بیهوش منتهی شد. او در دسامبر ۲۰۲۴ به حداکثر مجازات یعنی ۲۰ سال زندان محکوم شد. دادگاه ۵۰ مرد دیگر را نیز در این پرونده شریک جرم و گناهکار شناخت. باورنکردنی است که برای هولناکترین جنایات دومینیک پلیکو که در حریم خانهاش به طور مستمر رخ دادند زنگ خطری به صدا درنیامد. قداست خانه و حق حریم خصوصی به جای خود، اما آیا نباید پرسید چرا هیچ مداخلهای از هیچ جانبی صورت نگرفت و چرا جنایات پلیکو تنها زمانی آشکار شدند که از مرزهای خصوصی خانه گذشتند و به حوزهی عمومی کشیده شدند؟ آیا نباید الگوهای گستردهتر سکوت اجتماعی، که خشونت درون خانه را امری «خصوصی» تلقی کرده و آن را پنهان و نامرئی میسازند، مورد بازنگری جدی قرار داد؟
✍️ این الگوها، با ریشههایی عمیق در فرهنگ، دین، قانون، هنر، معماری، و معیارهای زیبایی، به انزوای زنان و بیعملی و انفعال جامعه دامن زدهاند. درست است که «تصور کردن امری غیر قابل تصور کاری دشوار است»، اما آیا هنوز زمان آن نرسیده که غیر قابل تصورها را تصور کنیم و پرسشهای نپرسیده و نادیدهگرفتهشده را به میان آوریم؟ آیا نباید آنچه را که اغلب بدیهی فرض شده است مورد بررسی دقیقتری قرار دهیم؟
قدر مسلم، اعمال دومینیک پلیکو افراطی، غیرعادی، و بیمار است. اما همین افراط و نامتعارف بودنشان، ما را وادار میکند تا به هنجارها، ارزشها و انتظاراتی که هویت فرد و جمع را شکل میدهند توجه کنیم ــ الگوهایی که آنقدر آنها را دیدهایم که دیگر نمیبینیمشان. میخواهم بگویم، ساختارهای ذهنی و فرهنگی، فردی و جمعی وقوع این جنایت زنجیرهای را ممکن ساختند.
✍️ حکم اخیر طالبان مبنی بر ممنوعیت نصب پنجرهای که مشرف به فضای زنان باشد نشان دیگری از این وسواس بیمارگونه برای خصوصیسازی مطلق محیط زندگی و فضای زنان و تبدیل آن به زندانی است که در آن زنان نه دیده میشوند، نه شنیده میشوند، نه فرصتی برای ابراز وجود دارند. در این فضای اختناق، زنان از ابتداییترین حقوق انسانی خود ــ دیدن و دیده شدن، شنیدن و شنیده شدن؛ رفتن و بازگشتن بدون اذن و اجازه و بدون عواقب نامطلوب ــ محروم میشوند. هویت و خواستههایشان نادیده گرفته میشود تا به موجودی منفعل و بی حرکت تبدیل شوند و آنچه بر آنها میگذرد در اندرونی محبوس بماند.
@NashrAasoo 💭
✍️ ماجرا زمانی آشکار شد که دومینیک پلیکو در سال ۲۰۲۰ به اتهام چشمچرانی در فروشگاهی دستگیر شد. بررسی تلفن همراهش پلیس را به بیش از ۲۰,۰۰۰ تصویر و ویدئو از ده سال تجاوز او و همدستانش به خانم پلیکوی بیهوش منتهی شد. او در دسامبر ۲۰۲۴ به حداکثر مجازات یعنی ۲۰ سال زندان محکوم شد. دادگاه ۵۰ مرد دیگر را نیز در این پرونده شریک جرم و گناهکار شناخت. باورنکردنی است که برای هولناکترین جنایات دومینیک پلیکو که در حریم خانهاش به طور مستمر رخ دادند زنگ خطری به صدا درنیامد. قداست خانه و حق حریم خصوصی به جای خود، اما آیا نباید پرسید چرا هیچ مداخلهای از هیچ جانبی صورت نگرفت و چرا جنایات پلیکو تنها زمانی آشکار شدند که از مرزهای خصوصی خانه گذشتند و به حوزهی عمومی کشیده شدند؟ آیا نباید الگوهای گستردهتر سکوت اجتماعی، که خشونت درون خانه را امری «خصوصی» تلقی کرده و آن را پنهان و نامرئی میسازند، مورد بازنگری جدی قرار داد؟
✍️ این الگوها، با ریشههایی عمیق در فرهنگ، دین، قانون، هنر، معماری، و معیارهای زیبایی، به انزوای زنان و بیعملی و انفعال جامعه دامن زدهاند. درست است که «تصور کردن امری غیر قابل تصور کاری دشوار است»، اما آیا هنوز زمان آن نرسیده که غیر قابل تصورها را تصور کنیم و پرسشهای نپرسیده و نادیدهگرفتهشده را به میان آوریم؟ آیا نباید آنچه را که اغلب بدیهی فرض شده است مورد بررسی دقیقتری قرار دهیم؟
قدر مسلم، اعمال دومینیک پلیکو افراطی، غیرعادی، و بیمار است. اما همین افراط و نامتعارف بودنشان، ما را وادار میکند تا به هنجارها، ارزشها و انتظاراتی که هویت فرد و جمع را شکل میدهند توجه کنیم ــ الگوهایی که آنقدر آنها را دیدهایم که دیگر نمیبینیمشان. میخواهم بگویم، ساختارهای ذهنی و فرهنگی، فردی و جمعی وقوع این جنایت زنجیرهای را ممکن ساختند.
✍️ حکم اخیر طالبان مبنی بر ممنوعیت نصب پنجرهای که مشرف به فضای زنان باشد نشان دیگری از این وسواس بیمارگونه برای خصوصیسازی مطلق محیط زندگی و فضای زنان و تبدیل آن به زندانی است که در آن زنان نه دیده میشوند، نه شنیده میشوند، نه فرصتی برای ابراز وجود دارند. در این فضای اختناق، زنان از ابتداییترین حقوق انسانی خود ــ دیدن و دیده شدن، شنیدن و شنیده شدن؛ رفتن و بازگشتن بدون اذن و اجازه و بدون عواقب نامطلوب ــ محروم میشوند. هویت و خواستههایشان نادیده گرفته میشود تا به موجودی منفعل و بی حرکت تبدیل شوند و آنچه بر آنها میگذرد در اندرونی محبوس بماند.
@NashrAasoo 💭
Telegraph
بیداری زیبای خفته
این نوشته نگاهی است به زمینههای اجتماعی و فرهنگی ماجرای ژیزل پلیکو زن ۷۱ سالهی فرانسوی که سالها شوهرش او را با مواد مخدر بیهوش میکرده و در اختیار مردان میگذاشته که به او تجاوز کنند. جزئیات ماجرای خانم ژیزل چند ماه پیش در جریان محاکمهی شوهرش آشکار شد.…
رجوع به تاریخ برای شکستن طلسم وحشت
الهه رضوی
✍ کتاب شکستن طلسم وحشت نوشتهی آریل دورفمن دربارهی روند بازداشت و محاکمهی آگوستو پینوشه، دیکتاتور سابق شیلی، است و کسی آن را روایت میکند که در سالهای حکومت پینوشه در تبعید بوده است. آریل دورفمن روایت خود را با لحظهای شروع میکند که خبر دستگیری او را شنیده است. از همان اول قلاب کتاب به آدم گیر میکند و همذاتپنداری شروع میشود: دیکتاتوری قرار است محاکمه شود. انگار این معجزه و پیشگویی تاریخ برای ماست. برای مایی که دفعات زیادی خیالش را در سر پروراندیم یا آنقدر دور بود که اصلاً به آن فکر نکردیم. اما معترضانی بودند که بعد از ساقط کردن هواپیمای ۷۵۲ اوکراین در خیابانهای ایران به زبانش آوردند: «استعفا کافی نیست، محاکمه لازم است.»
@NashrAasoo 💭
الهه رضوی
✍ کتاب شکستن طلسم وحشت نوشتهی آریل دورفمن دربارهی روند بازداشت و محاکمهی آگوستو پینوشه، دیکتاتور سابق شیلی، است و کسی آن را روایت میکند که در سالهای حکومت پینوشه در تبعید بوده است. آریل دورفمن روایت خود را با لحظهای شروع میکند که خبر دستگیری او را شنیده است. از همان اول قلاب کتاب به آدم گیر میکند و همذاتپنداری شروع میشود: دیکتاتوری قرار است محاکمه شود. انگار این معجزه و پیشگویی تاریخ برای ماست. برای مایی که دفعات زیادی خیالش را در سر پروراندیم یا آنقدر دور بود که اصلاً به آن فکر نکردیم. اما معترضانی بودند که بعد از ساقط کردن هواپیمای ۷۵۲ اوکراین در خیابانهای ایران به زبانش آوردند: «استعفا کافی نیست، محاکمه لازم است.»
@NashrAasoo 💭
«مارک کینگول، فیلسوف کانادایی، در گفتوگویی با دیوید ماسکراپ، به بررسی تغییرات عمیق عصر اینترنت و چالشهای آن پرداخته است. او معتقد است که اینترنت، با دموکراتیزهکردن اطلاعات و حذف واسطهها، امیدهایی برای بهبود دموکراسی ایجاد کرد، اما در عمل به قطبیشدن، آشوب و افزایش بیاعتمادی دامن زده است.»
aasoo.org/fa/articles/5025
@NashrAasoo 🔻
aasoo.org/fa/articles/5025
@NashrAasoo 🔻
عصر اینترنت و ناخرسندیهای آن🔻
✍ در روزهای ابتداییِ ورود اینترنت، که من با توجه به سنم آن را به یاد دارم، لحظهای بود که حقیقتاً فقط خوشبین نبودیم بلکه نسبت به قابلیتهای دموکراتیک این رسانهی کاملاً غیرمتمرکز سخت امیدوار بودیم ــ تقریباً به شکلی آرمانگرایانه. بسته به این که چه اندازه نسبت به تجربههای انسانی بدبین باشید شاید جای تعجب نداشته باشد که اوضاع آنطور که فکر میکردیم پیش نرفت.بخشی از انتظارمان برآورده شد: دسترسی به محتوای رسانه و ابزار ایجاد آن واقعاً خوب است. اما کنار رفتن موانع و باز شدن مسیر منجر به قطبیشدن و «بالا رفتن هیجانات» شده است ــ خصوصیاتی که از ویژگیهای اوضاع پرهرجومرج است. شاید بعد از این که بخشی از آن انتظار ابتدایی برآورده شد وارد دورهی هرجومرج و آشوب شدهایم. آینده ممکن است آشوب بیشتر به ارمغان بیاورد یا نوعی بازآرایی و تغییر بنیادین.
✍ یک دلیلِ این که اکنون مردم به سمت قبیلهگرایی گرایش دارند این است که در آرزوی نوعی از حس تعلقاند که در آن دوران وجود داشت. اما در همان حال گرایشی قدرتمند به جهانوطنی و کنشگریِ عقلانی در جهانی فراملیتی وجود دارد. اگر به اندازهی کافی نگاه انتقادی داشته باشیم میتوانیم در تنش بین این دو گرایش، به زندگی خود ادامه دهیم. اما در تعامل با برخی رسانهها و شبکهها این احساس در شما به وجود میآید که نیرویی شما را به دنبال خود میکشد در حالی که پیش از روشن کردن صفحهی نمایشگرتان چنین چیزی در خود احساس نمیکردید. در اینجا انتخابهایی در برابرمان وجود دارند ــ مانند خاموش کردن کامپیوتر یا رفتن به فضای باز ــ اما شکی نیست که وضعیت دشواری است.
✍ ما در جامعهای زندگی میکنیم که از هر گونه رفتار اعتیادآور استقبال میکند. منظورم فقط مواد مخدر نیست هرچند شامل این مواد هم میشود. اما چیزی که جالبتر و فهمش کمی سختتر است هجوم دوپامینی است که با شیوهی خاصی از تفکر یا صحبت کردن همراه است. کاری که باید کرد همان کاری است که همیشه در چنین شرایطی باید انجام داد، یعنی بررسی این که کدام امیال در اینجا نقش دارند. فکر نمیکنم با فلسفه یا گفتگوی بانزاکت بتوانیم به طور کامل طبیعت غریزی خود را کنار بگذاریم. کاری که میتوانیم انجام دهیم احتمالاً این است که مهارش کنیم و به آن جهت بدهیم. همانطور که گفتید میتوانیم نوعی بیاعتمادی سودمند داشته باشیم. به نظرم این طور باید فکر کرد که شاید بیاعتمادی فینفسه رضایتبخش باشد و حتی ممکن است باعث پیوند به گروهی کوچک شود اما مسئلهی اصلی و مهمتری هم وجود دارد؟ برای طولانیمدت چه ایده یا هدفی میتوان داشت؟ این کار بسیار دشوار است زیرا با طبیعت ما سروکار دارد، طبیعتی که همیشه عقلانی نیست. ما این توانایی را داریم که فکر کنیم، و همانطور که گفتم هم میتوانیم عمل کنیم و هم دربارهی اعمالمان بیندیشیم اما در واقع چقدر احساسی که نسبت به اعمال و کنشهایمان داریم در کنترل ماست؟ این پرسشی است که گاهی باید در برابر رواندرمانگر به آن پاسخ داد.
@NashrAasoo 💭
✍ در روزهای ابتداییِ ورود اینترنت، که من با توجه به سنم آن را به یاد دارم، لحظهای بود که حقیقتاً فقط خوشبین نبودیم بلکه نسبت به قابلیتهای دموکراتیک این رسانهی کاملاً غیرمتمرکز سخت امیدوار بودیم ــ تقریباً به شکلی آرمانگرایانه. بسته به این که چه اندازه نسبت به تجربههای انسانی بدبین باشید شاید جای تعجب نداشته باشد که اوضاع آنطور که فکر میکردیم پیش نرفت.بخشی از انتظارمان برآورده شد: دسترسی به محتوای رسانه و ابزار ایجاد آن واقعاً خوب است. اما کنار رفتن موانع و باز شدن مسیر منجر به قطبیشدن و «بالا رفتن هیجانات» شده است ــ خصوصیاتی که از ویژگیهای اوضاع پرهرجومرج است. شاید بعد از این که بخشی از آن انتظار ابتدایی برآورده شد وارد دورهی هرجومرج و آشوب شدهایم. آینده ممکن است آشوب بیشتر به ارمغان بیاورد یا نوعی بازآرایی و تغییر بنیادین.
✍ یک دلیلِ این که اکنون مردم به سمت قبیلهگرایی گرایش دارند این است که در آرزوی نوعی از حس تعلقاند که در آن دوران وجود داشت. اما در همان حال گرایشی قدرتمند به جهانوطنی و کنشگریِ عقلانی در جهانی فراملیتی وجود دارد. اگر به اندازهی کافی نگاه انتقادی داشته باشیم میتوانیم در تنش بین این دو گرایش، به زندگی خود ادامه دهیم. اما در تعامل با برخی رسانهها و شبکهها این احساس در شما به وجود میآید که نیرویی شما را به دنبال خود میکشد در حالی که پیش از روشن کردن صفحهی نمایشگرتان چنین چیزی در خود احساس نمیکردید. در اینجا انتخابهایی در برابرمان وجود دارند ــ مانند خاموش کردن کامپیوتر یا رفتن به فضای باز ــ اما شکی نیست که وضعیت دشواری است.
✍ ما در جامعهای زندگی میکنیم که از هر گونه رفتار اعتیادآور استقبال میکند. منظورم فقط مواد مخدر نیست هرچند شامل این مواد هم میشود. اما چیزی که جالبتر و فهمش کمی سختتر است هجوم دوپامینی است که با شیوهی خاصی از تفکر یا صحبت کردن همراه است. کاری که باید کرد همان کاری است که همیشه در چنین شرایطی باید انجام داد، یعنی بررسی این که کدام امیال در اینجا نقش دارند. فکر نمیکنم با فلسفه یا گفتگوی بانزاکت بتوانیم به طور کامل طبیعت غریزی خود را کنار بگذاریم. کاری که میتوانیم انجام دهیم احتمالاً این است که مهارش کنیم و به آن جهت بدهیم. همانطور که گفتید میتوانیم نوعی بیاعتمادی سودمند داشته باشیم. به نظرم این طور باید فکر کرد که شاید بیاعتمادی فینفسه رضایتبخش باشد و حتی ممکن است باعث پیوند به گروهی کوچک شود اما مسئلهی اصلی و مهمتری هم وجود دارد؟ برای طولانیمدت چه ایده یا هدفی میتوان داشت؟ این کار بسیار دشوار است زیرا با طبیعت ما سروکار دارد، طبیعتی که همیشه عقلانی نیست. ما این توانایی را داریم که فکر کنیم، و همانطور که گفتم هم میتوانیم عمل کنیم و هم دربارهی اعمالمان بیندیشیم اما در واقع چقدر احساسی که نسبت به اعمال و کنشهایمان داریم در کنترل ماست؟ این پرسشی است که گاهی باید در برابر رواندرمانگر به آن پاسخ داد.
@NashrAasoo 💭
Telegraph
عصر اینترنت و ناخرسندیهای آن
دیوید ماسکراپ (David Moscrop) از نشریهی ژاکوبن اخیراً با فیلسوف کانادایی، مارک کینگوِل (Mark Kingwell)، دربارهی اثر جدیدش با عنوان مرجع اقتدار را زیر سؤال ببر: مجادلهای در باب اعتماد در شش تأمل گفتوگویی داشته و از او پرسیده است که در این عصر کشمکش و…
دموکراسی و حقیقت🔺
«تحقیر تخصص، نپذیرفتن حقیقت، بها دادن به احساسات مردم «عادی» و وعدهی راه حلهای آسان و سریع تازگی ندارد: این همان منطق «حقیقت پوپولیستی» در جهان غرب در ۳۰۰ سال گذشته بوده است، از تامس پِین گرفته تا دونالد ترامپ، و از اوا پرون گرفته تا ویکتور اوربان. دموکراسی همیشه باید بین دو گزینهی بدِ اقتدارگرایی تکنوکراتیک و عوامفریبی دست به انتخاب بزند.»
@NashrAasoo 💭
«تحقیر تخصص، نپذیرفتن حقیقت، بها دادن به احساسات مردم «عادی» و وعدهی راه حلهای آسان و سریع تازگی ندارد: این همان منطق «حقیقت پوپولیستی» در جهان غرب در ۳۰۰ سال گذشته بوده است، از تامس پِین گرفته تا دونالد ترامپ، و از اوا پرون گرفته تا ویکتور اوربان. دموکراسی همیشه باید بین دو گزینهی بدِ اقتدارگرایی تکنوکراتیک و عوامفریبی دست به انتخاب بزند.»
@NashrAasoo 💭
«تعبیر و تفسیر دیوید لینچ از «رؤیای آمریکایی» معصومیتی بیآلایش داشت و از این نظر او در میان کارگردانانِ سینما بیهمتا بود. برای تکتک فیلمهایش میشد عنوان «رؤیای آمریکایی» را برگزید. لینچ فهمیده بود که آمریکاییها نه تنها رؤیای امنیت و رفاه و زندگیِ آرام در خانهای بزرگ در حومهی شهر را در سر دارند بلکه در حسرت تعقیب و گریز، کارهای پرمخاطره، ماجراجویی، سکس و مرگ هم به سر میبرند. به عقیدهی او، تصادم همین دو میل متضاد است که به ایجاد موانع و پرتگاههای متعددی در بزرگراه گمشدهی خوشبختی میانجامد.»
aasoo.org/fa/articles/5055
@NashrAasoo 🔻
aasoo.org/fa/articles/5055
@NashrAasoo 🔻
دیوید لینچ و «رؤیای آمریکایی» 🔻
✍️ لینچ فیلمسازی بود که دروازههایی به ساحتهای دیگری از زندگی را یافت، و با چنان لذتی به جستوجو و کاوش در آنها پرداخت که گویی نواحی تحریکپذیر و شهوتزای بدنِ انساناند. او یک سورئالیستِ آمریکاییِ بزرگ بود اما چنان بینش و نگرش متمایزی داشت که به چیز دیگری تبدیل شد: یک افسانهسرای بزرگ، دگراندیش بزرگی که مخالف سبک روایی بود و خط داستانیِ آثارش چندشاخه میشد و سِیری غیرمنطقی و پیچ و گرههایی عجیبوغریب داشت. لینچ بیهمتا بود زیرا سنت تجربهگرایی در فیلمهایی مثل «سایههای نیمروز»، اثر مایا دِرِن و الکساندر هَمید، را با فیلمهای تجاریِ جریان اصلی پیوند داد و این سنت را با فیلم نوآرهای عامهپسند، سریالهای آبکی، کمدیهای اغراقآمیز و پرزرقوبرق، فیلمهای مهیج شهوانی و فیلمهای ترسناک فراطبیعی به هم آمیخت.
✍️ دیوید لینچ به چه هنرمندی بیشتر از بقیه شباهت داشت؟ شاید لوئیس بونوئلِ آوانگارد در دههی ۱۹۲۰، داگلاس سیرک در هالیوود دههی ۱۹۴۰ و آلخاندرو خودوروفسکیِ هنجارشکن در دههی ۱۹۷۰. یا شاید ادوارد هاپر (که نقاشیاش با عنوان «اداره در شب» حال و هوایی لینچی دارد) یا اندرو وایت و تابلوی رمزآمیزش با عنوان «دنیای کریستینا» که ایالتی در غرب میانهی آمریکا را ترسیم میکند. اما صفت «لینچی» را میتوان به معنای متعارف یا حتی محافظهکار هم به کار برد. لینچ شوخی نمیکرد وقتی که با افتخار از دریافت «نشان عقاب» (بالاترین درجهی پیشآهنگی) در دوران کودکی یاد میکرد.
✍️ «بزرگراه گمشده» (۱۹۹۷) یکی از خیالپردازیهای لینچ دربارهی «همزاد شرور» است. در این فیلم، یک مزاحمِ ناشناس نوارهایی ویدیویی حاوی تصاویری از بیرون خانهی یک نوازندهی مشوش ساکسیفون (با بازی بیل پولمَن) و همسرش (پاتریشیا آرکِت) را جلوی درِ خانهی آنها قرار میدهد و مایهی دلواپسیشان میشود ــ ایدهای که بعدها میشائل هانِکه نیز آن را در فیلم «پنهان» به کار برد. اما به نظر من، «جادهی مالهالند» شاهکار لینچ در مورد شهوتانگیزی و سرخوردگی است، ترجیعبند درخشانی دربارهی اینکه چرا سرخوردگی یکی از پسماندهای سمّیِ کارخانهی رؤیاسازیِ هالیوود است. رابطهی میان دختر سادهدل حیران (نائومی واتس) و زنِ پریشانخاطرِ مرموز (لورا هرینگ) یکی از بهترین نمونههای دوستیهای پرتنش در سینمای مدرن آمریکا است.
@NashrAasoo 💭
✍️ لینچ فیلمسازی بود که دروازههایی به ساحتهای دیگری از زندگی را یافت، و با چنان لذتی به جستوجو و کاوش در آنها پرداخت که گویی نواحی تحریکپذیر و شهوتزای بدنِ انساناند. او یک سورئالیستِ آمریکاییِ بزرگ بود اما چنان بینش و نگرش متمایزی داشت که به چیز دیگری تبدیل شد: یک افسانهسرای بزرگ، دگراندیش بزرگی که مخالف سبک روایی بود و خط داستانیِ آثارش چندشاخه میشد و سِیری غیرمنطقی و پیچ و گرههایی عجیبوغریب داشت. لینچ بیهمتا بود زیرا سنت تجربهگرایی در فیلمهایی مثل «سایههای نیمروز»، اثر مایا دِرِن و الکساندر هَمید، را با فیلمهای تجاریِ جریان اصلی پیوند داد و این سنت را با فیلم نوآرهای عامهپسند، سریالهای آبکی، کمدیهای اغراقآمیز و پرزرقوبرق، فیلمهای مهیج شهوانی و فیلمهای ترسناک فراطبیعی به هم آمیخت.
✍️ دیوید لینچ به چه هنرمندی بیشتر از بقیه شباهت داشت؟ شاید لوئیس بونوئلِ آوانگارد در دههی ۱۹۲۰، داگلاس سیرک در هالیوود دههی ۱۹۴۰ و آلخاندرو خودوروفسکیِ هنجارشکن در دههی ۱۹۷۰. یا شاید ادوارد هاپر (که نقاشیاش با عنوان «اداره در شب» حال و هوایی لینچی دارد) یا اندرو وایت و تابلوی رمزآمیزش با عنوان «دنیای کریستینا» که ایالتی در غرب میانهی آمریکا را ترسیم میکند. اما صفت «لینچی» را میتوان به معنای متعارف یا حتی محافظهکار هم به کار برد. لینچ شوخی نمیکرد وقتی که با افتخار از دریافت «نشان عقاب» (بالاترین درجهی پیشآهنگی) در دوران کودکی یاد میکرد.
✍️ «بزرگراه گمشده» (۱۹۹۷) یکی از خیالپردازیهای لینچ دربارهی «همزاد شرور» است. در این فیلم، یک مزاحمِ ناشناس نوارهایی ویدیویی حاوی تصاویری از بیرون خانهی یک نوازندهی مشوش ساکسیفون (با بازی بیل پولمَن) و همسرش (پاتریشیا آرکِت) را جلوی درِ خانهی آنها قرار میدهد و مایهی دلواپسیشان میشود ــ ایدهای که بعدها میشائل هانِکه نیز آن را در فیلم «پنهان» به کار برد. اما به نظر من، «جادهی مالهالند» شاهکار لینچ در مورد شهوتانگیزی و سرخوردگی است، ترجیعبند درخشانی دربارهی اینکه چرا سرخوردگی یکی از پسماندهای سمّیِ کارخانهی رؤیاسازیِ هالیوود است. رابطهی میان دختر سادهدل حیران (نائومی واتس) و زنِ پریشانخاطرِ مرموز (لورا هرینگ) یکی از بهترین نمونههای دوستیهای پرتنش در سینمای مدرن آمریکا است.
@NashrAasoo 💭
Telegraph
دیوید لینچ و «رؤیای آمریکایی»
تعبیر و تفسیر دیوید لینچ از «رؤیای آمریکایی» معصومیتی بیآلایش داشت و از این نظر او در میان کارگردانانِ سینما بیهمتا بود. برای تکتک فیلمهایش میشد عنوان «رؤیای آمریکایی» را برگزید. لینچ فهمیده بود که آمریکاییها نه تنها رؤیای امنیت و رفاه و زندگیِ آرام…
«در هفتههای اخیر دو فیلم از زندانیانِ بند زنان سیاسی اوین در شبکههای اجتماعی پخش شده که رقص و پایکوبیِ آنها را نشان میدهد. در پی انتشار این دو فیلم موجی از واکنشهای متفاوت به راه افتاد. واکنش بعضی ملامتآمیز، ناصحانه یا پدرسالارانه/مردسالارانه بوده است و بعضی دیگر از حق انتخاب نوع زندگی و مبارزه در زندان سخن گفتهاند و بر اهمیت شادی و رقص و آواز بهعنوان یکی از راههای مقاومت در برابر نظام تأکید کردهاند. در این مقاله میکوشم با گذر و نظری به بند زنان سیاسی زندان اوین در چهل سال گذشته، به حقوق زندانی، حق انتخاب، قراردادهای اجتماعی در زندان، کلیشههای رایج، سلوک زندانی سیاسی، نگاه پدرسالار و باورهای عامیانه بپردازم.»
aasoo.org/fa/articles/5057
@NashrAasoo 🔻
aasoo.org/fa/articles/5057
@NashrAasoo 🔻
آواز و آوازههای بند زنان اوین 🔻
✍️ «بند زنان سیاسی اوین»، محصور در میان تپههای کوهپایهی البرز در شمال تهران، حدود چهل سال است که به این نام شهرت دارد. چند بار از این تپه به آن تپه نقل مکان کرده است اما مقامهای مسئول پسوند «سیاسی» را به آن اضافه نکردهاند چون ادعا میکنند که «ما زندانی سیاسی نداریم»!
✍️ در زمستان ۱۳۸۶، ۳۳ نفر از فعالان جنبش زنان هفت روز در بند ۲۰۹ زندان اوین زندانی بودند. ژیلا بنییعقوب در خاطراتش از این دوران مینویسد: «برای افزایش روحیه به طور دستهجمعی سرود میخواندیم. از سرودهای خیلی قدیمی انقلابی تا سرودهای تازهی جنبش زنان، از جمله سرود کمپین یک میلیون امضا: "ای زن تو ای همراهم/ آزادگی رؤیایم...". آوازهای آنها نه تنها زندانبانان و بازجویان را برآشفته کرده بود، بلکه موجب شاکی شدن گروهی از مردان گروه القاعده شده بود که در راهروی دیگر بند ۲۰۹ زندانی بودند و از این ۳۳ زن به مسئولان زندان شکایت میبردند که: آواز حرام این زنان باعث گناه آن مردان میشود!» ... پس باید صدای زنان را خاموش کرد تا مردان گناه نکنند!
✍️ زنان زندان اوین از دههها قبل در زندان آواز میخواندهاند. سیمین هژبر پس از هر بار شلاق روزانه، به لهجهی لری برای همبندیانش آواز میخواند، شهرزاد (بازیگر فیلمفارسی) بهرغم بیاعتناییِ بعضی از همبندیهای سیاسیاش آواز میخواند، مریم پس از آزادی از زندان خوانده بود: «قفس را بسوزان/ رها کن پرندگان را...». صدیقه وسمقی، اسلامپژوه، در کنار مهوش شهریاری، شهروند بهائی، در حیاط اوین، زیر آسمانی که زندان را به جهان وصل میکند، سر داده بود: «تو سکوت مرا بشنو که صدای غمم نرسد به کسی». در میانهی جنبش «زن، زندگی، آزادی» وقتی نیلوفر حامدی، الهه محمدی و نسیم سلطانبیگی دلشان تنگ میشود، از پشت تلفن زندان با خوانندهی محبوبشان میخوانند «با بوسه میخم کن / بیخ این دیوار / که سفرناکم...». در فیلمهایی که اخیراً پخش شد سپیده قلیان و همبندیانش پایکوبان میخوانند: «غوغا میشویم، میخروشیم /دست در دست هم فریاد میزنیم آزادی، آ...زا...دی»،
به گفتهی محبوبه رضایی، فعال سیاسی پادشاهیخواه در بند زنان سیاسی اوین، «شبی که حکم اعدام پخشان عزیزی صادر گردید، پخشان کِل میکشید و ما با رقص فریاد میزدیم: سر برود، جان برود، آزادی از بین نرود.» آوازها و پایکوبیهای مقاومت.
@NashrAasoo 💭
✍️ «بند زنان سیاسی اوین»، محصور در میان تپههای کوهپایهی البرز در شمال تهران، حدود چهل سال است که به این نام شهرت دارد. چند بار از این تپه به آن تپه نقل مکان کرده است اما مقامهای مسئول پسوند «سیاسی» را به آن اضافه نکردهاند چون ادعا میکنند که «ما زندانی سیاسی نداریم»!
✍️ در زمستان ۱۳۸۶، ۳۳ نفر از فعالان جنبش زنان هفت روز در بند ۲۰۹ زندان اوین زندانی بودند. ژیلا بنییعقوب در خاطراتش از این دوران مینویسد: «برای افزایش روحیه به طور دستهجمعی سرود میخواندیم. از سرودهای خیلی قدیمی انقلابی تا سرودهای تازهی جنبش زنان، از جمله سرود کمپین یک میلیون امضا: "ای زن تو ای همراهم/ آزادگی رؤیایم...". آوازهای آنها نه تنها زندانبانان و بازجویان را برآشفته کرده بود، بلکه موجب شاکی شدن گروهی از مردان گروه القاعده شده بود که در راهروی دیگر بند ۲۰۹ زندانی بودند و از این ۳۳ زن به مسئولان زندان شکایت میبردند که: آواز حرام این زنان باعث گناه آن مردان میشود!» ... پس باید صدای زنان را خاموش کرد تا مردان گناه نکنند!
✍️ زنان زندان اوین از دههها قبل در زندان آواز میخواندهاند. سیمین هژبر پس از هر بار شلاق روزانه، به لهجهی لری برای همبندیانش آواز میخواند، شهرزاد (بازیگر فیلمفارسی) بهرغم بیاعتناییِ بعضی از همبندیهای سیاسیاش آواز میخواند، مریم پس از آزادی از زندان خوانده بود: «قفس را بسوزان/ رها کن پرندگان را...». صدیقه وسمقی، اسلامپژوه، در کنار مهوش شهریاری، شهروند بهائی، در حیاط اوین، زیر آسمانی که زندان را به جهان وصل میکند، سر داده بود: «تو سکوت مرا بشنو که صدای غمم نرسد به کسی». در میانهی جنبش «زن، زندگی، آزادی» وقتی نیلوفر حامدی، الهه محمدی و نسیم سلطانبیگی دلشان تنگ میشود، از پشت تلفن زندان با خوانندهی محبوبشان میخوانند «با بوسه میخم کن / بیخ این دیوار / که سفرناکم...». در فیلمهایی که اخیراً پخش شد سپیده قلیان و همبندیانش پایکوبان میخوانند: «غوغا میشویم، میخروشیم /دست در دست هم فریاد میزنیم آزادی، آ...زا...دی»،
به گفتهی محبوبه رضایی، فعال سیاسی پادشاهیخواه در بند زنان سیاسی اوین، «شبی که حکم اعدام پخشان عزیزی صادر گردید، پخشان کِل میکشید و ما با رقص فریاد میزدیم: سر برود، جان برود، آزادی از بین نرود.» آوازها و پایکوبیهای مقاومت.
@NashrAasoo 💭
Telegraph
آواز و آوازههای بند زنان اوین
اکنون که این مطلب را مینویسم حکم اعدام پخشان عزیزی، یکی از زندانیان بند زنان سیاسی اوین، در دیوان عالی کشور «تأیید» شده است. بیتردید حالِ امروز و امشب همبندیهای پخشان خوب نیست. تا این لحظه، از نحوهی رویاروییِ او و همبندیانش با این خبر هولناک اطلاعی در…
کتاب «توهمات دموکراتیک: رسانهها چطور دموکراسی را بیمعنا میکنند و از دست ما چه کاری برمیآید؟» به قلم ناتالی فنتون موضوع این قسمت از پادکست یک کتاب است.
aasoo.org/fa/podcast/5054
@NashrAasoo 🔻
aasoo.org/fa/podcast/5054
@NashrAasoo 🔻
Aasoo - آسو
کتاب «توهمات دموکراتیک: رسانهها چطور دموکراسی را بیمعنا میکنند و از دست ما چه کاری برمیآید؟» به قلم ناتالی فنتون موضوع این قسمت از پادکست یک کتاب است. aasoo.org/fa/podcast/5054 @NashrAasoo 🔻
یک کتاب: توهمات دموکراتیک
یک کتاب
بشنوید: یک کتاب: «توهمات دموکراتیک: رسانهها چطور دموکراسی را بیمعنا میکنند و از دست ما چه کاری برمیآید؟»
📚 «تا حدود یک دههی قبل، بسیاری از نظریهپردازان گمان میکردند که گسترش رسانهها به تقویت دموکراسی میانجامد، اما در سالهای اخیر بسیاری از رسانهها با ترویج نگرشهای افراطی به مانعی در برابر ژرفاندیشی و گفتوگو تبدیل شده و دموکراسی را تضعیف کردهاند. رسانهی دموکراتیک چه ویژگیهایی دارد و چگونه میتوان چنین رسانههایی را ایجاد کرد؟
در این قسمت از پادکست «یک کتاب» در گفتگو با عرفان ثابتی، پژوهشگر علوم اجتماعی، به معرفی و بررسی کتاب «توهمات دموکراتیک: رسانهها چطور دموکراسی را بیمعنا میکنند و از دست ما چه کاری برمیآید؟» به قلم ناتالی فنتون میپردازیم.»
▪️پادکستها و نسخهی شنیداری مقالات ما را در وبسایت آسو و همچنین در شبکههای اجتماعی و اپهای پادخوان با شناسهی NashrAasoo بشنوید.
[Castbox] [Google] [Spotify] [Apple]
@NashrAasoo 🎧
📚 «تا حدود یک دههی قبل، بسیاری از نظریهپردازان گمان میکردند که گسترش رسانهها به تقویت دموکراسی میانجامد، اما در سالهای اخیر بسیاری از رسانهها با ترویج نگرشهای افراطی به مانعی در برابر ژرفاندیشی و گفتوگو تبدیل شده و دموکراسی را تضعیف کردهاند. رسانهی دموکراتیک چه ویژگیهایی دارد و چگونه میتوان چنین رسانههایی را ایجاد کرد؟
در این قسمت از پادکست «یک کتاب» در گفتگو با عرفان ثابتی، پژوهشگر علوم اجتماعی، به معرفی و بررسی کتاب «توهمات دموکراتیک: رسانهها چطور دموکراسی را بیمعنا میکنند و از دست ما چه کاری برمیآید؟» به قلم ناتالی فنتون میپردازیم.»
▪️پادکستها و نسخهی شنیداری مقالات ما را در وبسایت آسو و همچنین در شبکههای اجتماعی و اپهای پادخوان با شناسهی NashrAasoo بشنوید.
[Castbox] [Google] [Spotify] [Apple]
@NashrAasoo 🎧
اگر سکوت نمیکردیم شاید رومینا هنوز زنده بود
🔸 «بسیاری از مردانی که مرتکب زنکشی به بهانهی ناموس میشوند، نه تنها از تأیید جامعهی اطراف خود قدرت میگیرند، بلکه در بسیاری مواقع تحت فشار جامعه و از ترس آنکه بیغیرت خطاب شوند و آبرویشان به باد رود، دست به چنین خشونتهایی میزنند. دگرگون کردن این مفاهیم از یک سو و ساختن فضایی امن و حمایتگر برای زنان و دخترانی که در معرض چنین خشونتها و فشارهایی هستند، شاید راهکاری موقت برای این زخم کهنه باشد.»
@NashrAasoo 💭
🔸 «بسیاری از مردانی که مرتکب زنکشی به بهانهی ناموس میشوند، نه تنها از تأیید جامعهی اطراف خود قدرت میگیرند، بلکه در بسیاری مواقع تحت فشار جامعه و از ترس آنکه بیغیرت خطاب شوند و آبرویشان به باد رود، دست به چنین خشونتهایی میزنند. دگرگون کردن این مفاهیم از یک سو و ساختن فضایی امن و حمایتگر برای زنان و دخترانی که در معرض چنین خشونتها و فشارهایی هستند، شاید راهکاری موقت برای این زخم کهنه باشد.»
@NashrAasoo 💭