گیریم تا آخر عمر تنها بمانی و شریکی برای زندگیت پیدا نکنی
تحمل این موضوع بسیار آسانتر از آنست که شب و روز با کسی سر و کار داشته باشی که حتی یکی از هزاران حرف تو را نمیفهمد
🦋.🌸
🍃🌺🍃🦋 @rssz99
تحمل این موضوع بسیار آسانتر از آنست که شب و روز با کسی سر و کار داشته باشی که حتی یکی از هزاران حرف تو را نمیفهمد
🦋.🌸
🍃🌺🍃🦋 @rssz99
➕ همراه، همسفر، همکلاسی،
همسر، همخانه، همبازی، همبستر، همآهنگ، همزاد،
هممسیر، همدست، همگناه، همیار، همکار، همپا، همزمان، همفکر، همخواب، همدرد...
➕ باید توی زندگیت
یه "هم" خوب داشته باشی.
یه "هم" که تنهایی بتونه
جای همه "هم"های نداشته تورو پر کنه. یکی که باهاش کیف کنی.
حالت خوب بشه. هر بار نگاهش کنی تو دلت بگی الهی من قربون چشات بشم.
حتى وسط دعوا.
حتی وقتی پشتش رو بهت کرده و خوابیده...
➕ حتی وقتی سهم ته دیگ ماکارونی تو رو خورده، حتی وقتی میگه کار داره
و این هفته نمیرسه با هم برین بالا بالاها و سوسوی چراغهای شهر رو
تو شب پاییزی آذرماه نگاه کنین.
حتی وقتی تبخال زده یا دست توی دماغش کرده
و خیال کرده کسی نمیبینه اما شما دیدین...
➕ "همِ" کسی بودن هنره.
باید بلد باشی اونقدر نزدیک بشی که بشی شبیهش.
اقلا اداشو در بیاری یه وقتا. که مثلاً همفکری یا همدردی یا همرازی يا همدستی یا همراه...
آدم تا وقتی زنده است "هم" خودشو میخواد.
➕ آدم بی"هم" رو باد میبره. دورِ دور. خیلی دور.
"هم" بادکنک قرمز دست کوچیک و تپل و عرق کرده
اون بچهایه که سفت نگهش داشته.
"هم" یه مرد اون زنیه که حتی وقتی هشتاد سالش شد لیلی به لالاش بذاره
و هر روز بهش بگه که چقدر بهش افتخار میکنه.اینو از ته دلش بگه.
"هم" یه زن اون مردیه که کادوهای بزرگ نخره، پولدار نباشه، قدرتمند نباشه
اما بلد باشه خوشیهای کوچیک رو دریغ نکنه. بلد باشه روزی یه بار صدا بزنه
"خانومجان" یه جوری که زنش دیگه هیچ "هم" دیگهای نخواد...
➕ "همِ" کسی بودن یه رازه. یه افسونه. یه معجزه است.
نمیشه پسِ یقه کسی رو گرفت
و کنار کسی نشست و بهش گفت: از این به بعد تو میشی "هم" ایشون...
"هم" شدنی نیست. بودنیه.
"هم" بودن یعنی بتونی دست لوسیفر رو بگیری و با خودت ببریش بهشت.
بگی ما با همیم. بی این جایی نمیرم، حتی بهشت.
"هم" شما کیه؟
🦋.🌸
🍃🌺🍃🦋 @rssz99
همسر، همخانه، همبازی، همبستر، همآهنگ، همزاد،
هممسیر، همدست، همگناه، همیار، همکار، همپا، همزمان، همفکر، همخواب، همدرد...
➕ باید توی زندگیت
یه "هم" خوب داشته باشی.
یه "هم" که تنهایی بتونه
جای همه "هم"های نداشته تورو پر کنه. یکی که باهاش کیف کنی.
حالت خوب بشه. هر بار نگاهش کنی تو دلت بگی الهی من قربون چشات بشم.
حتى وسط دعوا.
حتی وقتی پشتش رو بهت کرده و خوابیده...
➕ حتی وقتی سهم ته دیگ ماکارونی تو رو خورده، حتی وقتی میگه کار داره
و این هفته نمیرسه با هم برین بالا بالاها و سوسوی چراغهای شهر رو
تو شب پاییزی آذرماه نگاه کنین.
حتی وقتی تبخال زده یا دست توی دماغش کرده
و خیال کرده کسی نمیبینه اما شما دیدین...
➕ "همِ" کسی بودن هنره.
باید بلد باشی اونقدر نزدیک بشی که بشی شبیهش.
اقلا اداشو در بیاری یه وقتا. که مثلاً همفکری یا همدردی یا همرازی يا همدستی یا همراه...
آدم تا وقتی زنده است "هم" خودشو میخواد.
➕ آدم بی"هم" رو باد میبره. دورِ دور. خیلی دور.
"هم" بادکنک قرمز دست کوچیک و تپل و عرق کرده
اون بچهایه که سفت نگهش داشته.
"هم" یه مرد اون زنیه که حتی وقتی هشتاد سالش شد لیلی به لالاش بذاره
و هر روز بهش بگه که چقدر بهش افتخار میکنه.اینو از ته دلش بگه.
"هم" یه زن اون مردیه که کادوهای بزرگ نخره، پولدار نباشه، قدرتمند نباشه
اما بلد باشه خوشیهای کوچیک رو دریغ نکنه. بلد باشه روزی یه بار صدا بزنه
"خانومجان" یه جوری که زنش دیگه هیچ "هم" دیگهای نخواد...
➕ "همِ" کسی بودن یه رازه. یه افسونه. یه معجزه است.
نمیشه پسِ یقه کسی رو گرفت
و کنار کسی نشست و بهش گفت: از این به بعد تو میشی "هم" ایشون...
"هم" شدنی نیست. بودنیه.
"هم" بودن یعنی بتونی دست لوسیفر رو بگیری و با خودت ببریش بهشت.
بگی ما با همیم. بی این جایی نمیرم، حتی بهشت.
"هم" شما کیه؟
🦋.🌸
🍃🌺🍃🦋 @rssz99
🌴امروز صبح آماندا تا من را دید گفت: "چه پولیور قشنگی، خیلی بهت میآد". بعد هم کلهاش را فروبرد توی مانیتور و مشغول محاسبهی سایز میلگردهای ستونهای بتنی پل شد. همین دو جملهی ساده، هزار ژول انرژی برایم تولید کرد...
پارسال هم با دوستم رفته بودیم رستوران. گارسونمان یک دختر خیلی جوان بود که وقتی میخندید یک چالهی گود میافتاد روی لپ راستش. غذا را که آورد رفیقم بهش گفت: چال گونهات خیلی جذابه. بعد هم با سر رفت توی کاسه سوپ قارچ و مشغول خوردن شد. گارسون هم دو برابر لبخند زد برایمان و چال گونهی راستش به اندازه یک بند انگشت گود شد....
معلوم بود که همین یک جملهی ساده کار خودش را کرده و روز گارسون را قشنگ کرده است.
خود من هم چند سال پیش رفته بودم توی یکی از دهات شمال ایالتمان. توی راه برگشت دم یک کافه نگه داشتم تا چای بگیرم. کافهدارش زن پیر و چروکی بود که موهایش را آبی کرده بود. به نظرم خیلی قشنگ میآمدند. همین را بهش گفتم. آنقدر خوشحال شد که آمد این طرف دخل و بغلم کرد. حالا بماند که چایاش مزهی پشکل خشک میداد.
دارم یاد میگیرم که زیباییها را اعلام کنم. به شکل بیمنظور و بیخطر. همان تعریف یا کامپلیمنت. باید اعتراف کنم که در کنار میلیاردها خاصیت خوبی که فرهنگ ما دارد، جای این یکی کمی خالی است. شاید هم من میترسم از این سلاح کاربردی برای خوب کردن حال دل ایرانیها استفاده کنم. ترس از سوِءتعبیر.
پارسال با دو نفر قرار داشتم شهرکتاب #میدان_ونک.
خانم پشت دخل لبخند که میزد، امید به زندگی آدم سه برابر میشد. اما به هیچ وجه جرات نداشتم زکاتش را به آن خانم پس بدهم و بگویم چه قدر لبخندتان قشنگ است. احتمالا بابت این تصور که از این سلاح بینهایت بار سواستفاده شده و کاربردش راه انداختن کارهایمان شده یا کشاندن پای صاحب قشنگی به رختخواب. حتی جرات نداشتم به رانندهی تاکسی ونک-آریاشهر بگویم که چه خالکوبی قشنگی روی گردنش دارد. به هر حال ممکن بود سوتعبیر کند و بگوید که در خانهاش شتر سخنگو نگه میدارد، بیا تا برویم.
همین شد که با خیال راحت به پیرزن خارجی توی دهات گفتم چه موهایت قشنگ است اما به داخلیها نگفتم.
اما خب. تمرین لازم دارم. تعریف و کامپلیمنتِ بیمنظور و بیخطر، خیلی لذتبخش است.
اصلا مثل سیب و انگور و نارگیل، میوهای از میوههای بهشت است.
چه اشکال دارد به نگهبان ساختمان بگویم که موهایش را چه قشنگ کوتاه کرده.
یا مثلا به ماموری که پای پاسپورتها را مهر میزند بگویم چه سبیلهای حقی داری. یا به مهماندار هواپیما بگویم رنگ چشمهایت مثل آسمان ماه نوامبر است. بعد هم راهم را بکشم و بروم.
بیآنکه هیچ چیزی بخواهم. بیمنظور و بیخطر، چند لحظه آدمها را از کثافت دنیا فارغ میکنیم. چی بهتر از این؟
🦋.🌸
🍃🌺🍃🦋 @rssz99
پارسال هم با دوستم رفته بودیم رستوران. گارسونمان یک دختر خیلی جوان بود که وقتی میخندید یک چالهی گود میافتاد روی لپ راستش. غذا را که آورد رفیقم بهش گفت: چال گونهات خیلی جذابه. بعد هم با سر رفت توی کاسه سوپ قارچ و مشغول خوردن شد. گارسون هم دو برابر لبخند زد برایمان و چال گونهی راستش به اندازه یک بند انگشت گود شد....
معلوم بود که همین یک جملهی ساده کار خودش را کرده و روز گارسون را قشنگ کرده است.
خود من هم چند سال پیش رفته بودم توی یکی از دهات شمال ایالتمان. توی راه برگشت دم یک کافه نگه داشتم تا چای بگیرم. کافهدارش زن پیر و چروکی بود که موهایش را آبی کرده بود. به نظرم خیلی قشنگ میآمدند. همین را بهش گفتم. آنقدر خوشحال شد که آمد این طرف دخل و بغلم کرد. حالا بماند که چایاش مزهی پشکل خشک میداد.
دارم یاد میگیرم که زیباییها را اعلام کنم. به شکل بیمنظور و بیخطر. همان تعریف یا کامپلیمنت. باید اعتراف کنم که در کنار میلیاردها خاصیت خوبی که فرهنگ ما دارد، جای این یکی کمی خالی است. شاید هم من میترسم از این سلاح کاربردی برای خوب کردن حال دل ایرانیها استفاده کنم. ترس از سوِءتعبیر.
پارسال با دو نفر قرار داشتم شهرکتاب #میدان_ونک.
خانم پشت دخل لبخند که میزد، امید به زندگی آدم سه برابر میشد. اما به هیچ وجه جرات نداشتم زکاتش را به آن خانم پس بدهم و بگویم چه قدر لبخندتان قشنگ است. احتمالا بابت این تصور که از این سلاح بینهایت بار سواستفاده شده و کاربردش راه انداختن کارهایمان شده یا کشاندن پای صاحب قشنگی به رختخواب. حتی جرات نداشتم به رانندهی تاکسی ونک-آریاشهر بگویم که چه خالکوبی قشنگی روی گردنش دارد. به هر حال ممکن بود سوتعبیر کند و بگوید که در خانهاش شتر سخنگو نگه میدارد، بیا تا برویم.
همین شد که با خیال راحت به پیرزن خارجی توی دهات گفتم چه موهایت قشنگ است اما به داخلیها نگفتم.
اما خب. تمرین لازم دارم. تعریف و کامپلیمنتِ بیمنظور و بیخطر، خیلی لذتبخش است.
اصلا مثل سیب و انگور و نارگیل، میوهای از میوههای بهشت است.
چه اشکال دارد به نگهبان ساختمان بگویم که موهایش را چه قشنگ کوتاه کرده.
یا مثلا به ماموری که پای پاسپورتها را مهر میزند بگویم چه سبیلهای حقی داری. یا به مهماندار هواپیما بگویم رنگ چشمهایت مثل آسمان ماه نوامبر است. بعد هم راهم را بکشم و بروم.
بیآنکه هیچ چیزی بخواهم. بیمنظور و بیخطر، چند لحظه آدمها را از کثافت دنیا فارغ میکنیم. چی بهتر از این؟
🦋.🌸
🍃🌺🍃🦋 @rssz99
پیدا کردن نقطه ضعفهای دیگران کمی هوش میخواهد ؛ اما سوء استفاده نکردن از آنها مقدار زیادی شعور...!
✍ والت_ویتمن
📚
🦋.🌸
🍃🌺🍃🦋 @rssz99
✍ والت_ویتمن
📚
🦋.🌸
🍃🌺🍃🦋 @rssz99
💕بعضی اتفافات
دلت رو میشکنن
ولی ...
چشمات رو باز میکنن !
میگن شیشه حافظه داره
یعنی هر ضربه ای بهش بزنی تو خودش جمع میکنه؛
برا همینه که بعضی وقتا بی دلیل یا با یه تقه کوچیک میشکنه.
حکایت دل ما آدماست...!
🦋.🌸
🍃🌺🍃🦋 @rssz99
دلت رو میشکنن
ولی ...
چشمات رو باز میکنن !
میگن شیشه حافظه داره
یعنی هر ضربه ای بهش بزنی تو خودش جمع میکنه؛
برا همینه که بعضی وقتا بی دلیل یا با یه تقه کوچیک میشکنه.
حکایت دل ما آدماست...!
🦋.🌸
🍃🌺🍃🦋 @rssz99
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کتاب،تنها یار و رفیقی است که
ما را با آنچه که هستیم و در هر
زمان با آغوش گشوده پذیرا میباشد.
بخوانیم و بخوانیم و....................تا
خوانده شویم.
"۲۴ آبان روز کتاب و کتابخوانی فرخنده باد"
🦋.🌸
🍃🌺🍃🦋 @rssz99
ما را با آنچه که هستیم و در هر
زمان با آغوش گشوده پذیرا میباشد.
بخوانیم و بخوانیم و....................تا
خوانده شویم.
"۲۴ آبان روز کتاب و کتابخوانی فرخنده باد"
🦋.🌸
🍃🌺🍃🦋 @rssz99
بیا، با دو استِکان چای بیا...
راستَش را بخواهی من اهلِ چای نیستَم..
از آنها که قهوه ی روزانشان ترک نمیشود هم نیستم..
فقط میخواهم وقتی چای
مینوشی همراهیت کرده باشم..
من میدانم همین هَمراهی
کوچکِ من چقدر آدمی را دلگرم میکند...
🦋.🌸
🍃🌺🍃🦋 @rssz99
راستَش را بخواهی من اهلِ چای نیستَم..
از آنها که قهوه ی روزانشان ترک نمیشود هم نیستم..
فقط میخواهم وقتی چای
مینوشی همراهیت کرده باشم..
من میدانم همین هَمراهی
کوچکِ من چقدر آدمی را دلگرم میکند...
🦋.🌸
🍃🌺🍃🦋 @rssz99
جهان هستی به شما کسانی را نمیدهد که میخواهید، بلکه به جای آن کسانی را به شما میدهد که لازم دارید تا رشد کنید به نسخه بهتر و قدرتمند تر خودتان تبدیل شوید...
🦋.🌸
🍃🌺🍃🦋 @rssz99
🦋.🌸
🍃🌺🍃🦋 @rssz99
🍃
به نجوایی صدایم کن
بدان آغوش من باز است
برای درک آغوشم، شروع کن
یک قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من
#سهراب_سپهری❤️
🦋.🌸
🍃🌺🍃🦋 @rssz99
به نجوایی صدایم کن
بدان آغوش من باز است
برای درک آغوشم، شروع کن
یک قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من
#سهراب_سپهری❤️
🦋.🌸
🍃🌺🍃🦋 @rssz99
بهترین معلم کسی ست که همچنان درحال آموختن است
و بهترین شفاگر کسی ست که خودش همچنان در حال شفا یافتن است
🦋.🌸
🍃🌺🍃🦋 @rssz99
و بهترین شفاگر کسی ست که خودش همچنان در حال شفا یافتن است
🦋.🌸
🍃🌺🍃🦋 @rssz99
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شهامت مهمترین کیفیت یک انسان است.
مهمتر از حقیقت، مهمتر از صداقت، مهمتر از خدا، مهمتر از هر چیز دیگر است زیرا بدون شهامت هیچ اتفاقی ممکن نیست . بدون شهامت نه صداقت ممکن است ، نه عشق ، نه حقیقت، نه خدا
🦋.🌸
🍃🌺🍃🦋 @rssz99
مهمتر از حقیقت، مهمتر از صداقت، مهمتر از خدا، مهمتر از هر چیز دیگر است زیرا بدون شهامت هیچ اتفاقی ممکن نیست . بدون شهامت نه صداقت ممکن است ، نه عشق ، نه حقیقت، نه خدا
🦋.🌸
🍃🌺🍃🦋 @rssz99
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سوال اصلی این نیست که آیا زندگی دیگری بعد از مرگ وجود دارد یا نه
سوال اصلی این است که آیا قبل از مرگ زندگی کرده ای ؟
~اوشو
🪷🍃
🦋.🌸
🍃🌺🍃🦋 @rssz99
سوال اصلی این است که آیا قبل از مرگ زندگی کرده ای ؟
~اوشو
🪷🍃
🦋.🌸
🍃🌺🍃🦋 @rssz99
از ماست که برماست
اولین بار توسط ناصرخسرو سروده شد !
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست
واندر طلب طعمه پر و بال بیاراست
بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت:
«امروز همه روی زمین زیر پر ماست،
بر اوج فلک چون بپرم -از نظر تیز-
میبینم اگر ذرهای اندر ته دریاست
گر بر سر خاشاک یکی پشّه بجنبد
جنبیدن آن پشّه عیان در نظر ماست.»
بسیار منی کرد و ز تقدیر نترسید
بنگر که از این چرخ جفا پیشه چه برخاست:
ناگه ز کمینگاه، یکی سخت کمانی،
تیری ز قضا و قدر انداخت بر او راست،
بر بال عقاب آمد آن تیر جگر دوز
وز ابر مر او را بسوی خاک فرو کاست،
بر خاک بیفتاد و بغلتید چو ماهی
وانگاه پر خویش گشاد از چپ و از راست،
گفتا: «عجب است! این که ز چوب است و ز آهن!
این تیزی و تندیّ و پریدنش کجا خاست؟!»
چون نیک نگه کرد و پر خویش بر او دید
گفتا: «ز که نالیم که از ماست که بر ماست.»
🦋.🌸
🍃🌺🍃🦋 @rssz99
اولین بار توسط ناصرخسرو سروده شد !
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست
واندر طلب طعمه پر و بال بیاراست
بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت:
«امروز همه روی زمین زیر پر ماست،
بر اوج فلک چون بپرم -از نظر تیز-
میبینم اگر ذرهای اندر ته دریاست
گر بر سر خاشاک یکی پشّه بجنبد
جنبیدن آن پشّه عیان در نظر ماست.»
بسیار منی کرد و ز تقدیر نترسید
بنگر که از این چرخ جفا پیشه چه برخاست:
ناگه ز کمینگاه، یکی سخت کمانی،
تیری ز قضا و قدر انداخت بر او راست،
بر بال عقاب آمد آن تیر جگر دوز
وز ابر مر او را بسوی خاک فرو کاست،
بر خاک بیفتاد و بغلتید چو ماهی
وانگاه پر خویش گشاد از چپ و از راست،
گفتا: «عجب است! این که ز چوب است و ز آهن!
این تیزی و تندیّ و پریدنش کجا خاست؟!»
چون نیک نگه کرد و پر خویش بر او دید
گفتا: «ز که نالیم که از ماست که بر ماست.»
🦋.🌸
🍃🌺🍃🦋 @rssz99
آدمی که نمی خواند، یا کم می خواند، یا فقط پرت و پلا می خواند، بی گمان اختلالی در بیان خواهد داشت. این آدم بسیار حرف می زند، اما اندک می گوید؛ زیرا واژگانش برای بیان آنچه در دل دارد بسنده نیست.
اما مسئله تنها محدودیت کلامی نیست؛ محدودیت فکر و تخیّل نیز در میان است. مسئله، مسئله ی فقر تفکّر نیز هست؛ چرا که افکار و مفاهیم که ما به واسطه ی آن ها به رمز و راز وضعیت خود پی می بریم جدا از کلمات وجود ندارند.
ما سخن گفتن درست، پرمغز، سنجیده و زیرکانه را از ادبیات و تنها از ادبیات خوب می آموزیم!
📕 چرا ادبیات
✍️🏻 ماریوس بارگاس یوسا
🦋.🌸
🍃🌺🍃🦋 @rssz99
اما مسئله تنها محدودیت کلامی نیست؛ محدودیت فکر و تخیّل نیز در میان است. مسئله، مسئله ی فقر تفکّر نیز هست؛ چرا که افکار و مفاهیم که ما به واسطه ی آن ها به رمز و راز وضعیت خود پی می بریم جدا از کلمات وجود ندارند.
ما سخن گفتن درست، پرمغز، سنجیده و زیرکانه را از ادبیات و تنها از ادبیات خوب می آموزیم!
📕 چرا ادبیات
✍️🏻 ماریوس بارگاس یوسا
🦋.🌸
🍃🌺🍃🦋 @rssz99