چاپ دو شعر از #فرناز_جعفرزادگان در روزنامه ایران 1 بهمن 1398
1
زیاده حرف است
بریده
برگلو می نشیند
تایاد
از اندوهی گریزان نیافتد
بر در نگاه
می سوزد آه
در این ذبح نامراد سرد
و رد درد ، می درد
هوای سوته دلان را
اینجاست که
فریاد ، بسمل کنان
امتداد ادامه ی آغاز ست
2
کیسه خالی ست
خالی
خواب مرد را
بلعیده
با افیون شب
پنجره ای به تماشا نشسته
هیچ دری باز نیست
مرد زندگی را با سیگار نفس کشیده
وجز دود کسی هم دردش نیست
شهر درغربت خود نشسته
و نمی داند
کدام در رو به خوشبختی باز می شود
فرناز جعفرزادگان
http://www.iran-newspaper.com/#pagedetails
1
زیاده حرف است
بریده
برگلو می نشیند
تایاد
از اندوهی گریزان نیافتد
بر در نگاه
می سوزد آه
در این ذبح نامراد سرد
و رد درد ، می درد
هوای سوته دلان را
اینجاست که
فریاد ، بسمل کنان
امتداد ادامه ی آغاز ست
2
کیسه خالی ست
خالی
خواب مرد را
بلعیده
با افیون شب
پنجره ای به تماشا نشسته
هیچ دری باز نیست
مرد زندگی را با سیگار نفس کشیده
وجز دود کسی هم دردش نیست
شهر درغربت خود نشسته
و نمی داند
کدام در رو به خوشبختی باز می شود
فرناز جعفرزادگان
http://www.iran-newspaper.com/#pagedetails
نگاه نیلوفر مسیح به یک شعر از کتاب " ثانیه های گیج " اثر فرناز جعفرزادگان
دید
دوید
رسید
ندید
فرناز جعفرزادگان
در این اثر کوتاه از بانو جعفرزادگان که من بهصورت خیلی تصادفی با آن برخورد کردم یک واژانه اتفاق افتاده است که با توجه به تعریف حجم یعنی عبور از یک منحنی یا زاویه ـ از واقعیت به فرا واقعیت ـ بدون اینکه جا پا و نشانی از خود بر جای بگذارد در اثر ایجاد حجم کرده است در این عبور برق آسا شاعر به هیچوجه به طرز عبور و انتخاب فکر نکرده است و با چهار کلمه توانسته است حرکت البته از نوع جهش، ایجاز، تصویری واضح و شفاف و عمیق در عین حال پر محتوا ارائه دهد که در آن جهش و ایجاز به کمک هم آمده و ادراک معنای متن را کمیپیچیده کرده است. که البته با وجود جهش در عناصر، استحاله کاملا طبیعی است. در این واژانه ذهن حجم ایجاد شده بین دیدن و ندیدن و دویدن و رسیدن را درک میکند و از اوج دیدن که در فراواقعیت اتفاق افتاده است به سمت باز هم فراواقعیت و محو شدن تصویر یعنی ندیدن خیز برداشته است و خواننده را بین این دو فضا معلق گذاشته است تا خود با تلاش و تخیل فعال ردپای نویسنده و «آنی» را که درک کرده است، دریابد.
نیلوفر مسیح 1394
https://shahrgon.com/%d9%86%da%af%d8%a7%d9%87%db%8c-%d8%a8%d9%87-%db%8c%da%a9-%d8%b4%d8%b9%d8%b1-%d9%81%d8%b1%d9%86%d8%a7%d8%b2-%d8%ac%d8%b9%d9%81%d8%b1%d8%b2%d8%a7%d8%af%da%af%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d8%b2-%d9%85%d8%ac%d9%85/
دید
دوید
رسید
ندید
فرناز جعفرزادگان
در این اثر کوتاه از بانو جعفرزادگان که من بهصورت خیلی تصادفی با آن برخورد کردم یک واژانه اتفاق افتاده است که با توجه به تعریف حجم یعنی عبور از یک منحنی یا زاویه ـ از واقعیت به فرا واقعیت ـ بدون اینکه جا پا و نشانی از خود بر جای بگذارد در اثر ایجاد حجم کرده است در این عبور برق آسا شاعر به هیچوجه به طرز عبور و انتخاب فکر نکرده است و با چهار کلمه توانسته است حرکت البته از نوع جهش، ایجاز، تصویری واضح و شفاف و عمیق در عین حال پر محتوا ارائه دهد که در آن جهش و ایجاز به کمک هم آمده و ادراک معنای متن را کمیپیچیده کرده است. که البته با وجود جهش در عناصر، استحاله کاملا طبیعی است. در این واژانه ذهن حجم ایجاد شده بین دیدن و ندیدن و دویدن و رسیدن را درک میکند و از اوج دیدن که در فراواقعیت اتفاق افتاده است به سمت باز هم فراواقعیت و محو شدن تصویر یعنی ندیدن خیز برداشته است و خواننده را بین این دو فضا معلق گذاشته است تا خود با تلاش و تخیل فعال ردپای نویسنده و «آنی» را که درک کرده است، دریابد.
نیلوفر مسیح 1394
https://shahrgon.com/%d9%86%da%af%d8%a7%d9%87%db%8c-%d8%a8%d9%87-%db%8c%da%a9-%d8%b4%d8%b9%d8%b1-%d9%81%d8%b1%d9%86%d8%a7%d8%b2-%d8%ac%d8%b9%d9%81%d8%b1%d8%b2%d8%a7%d8%af%da%af%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d8%b2-%d9%85%d8%ac%d9%85/
#ترجمه ی ده #شعر از #فرناز_جعفرزادگان به انگلیسی توسط #بوناالخاص فرزند #هانیبال_الخاص در #مجله_رسانه_همیاری #ونکوور #کانادا شماره نود و نه
چاپ دو شعر در مجله ادبی پیاده رو
1
گیرم که ماه بخواندم
با نانی که در گلو مانده چه کنم
ماما بگو
از بند باران
که اشکی نمانده
خنده آمده بود
اشک را در آستین بریزم
شب را لای چادر ،
بخوابانم
تا از دنده ی چپ
بیدار نشوم
گلو را حرف بریده
آنا ، نا ندارم
لقمه ای به استراحت ماه و ستاره
بپیچم
و گلویی به آفتاب تازه کنم
آب از سر گذشته
می گذرم
از سری که آسمان ندارد و
تنی برای خاک
مادر
مرا به زهدان برگردان
تا تاریکی معنایی دیگر شود
که در نان
بند است و
ناف را از بند باید برید
2
نعره می کشد
جیمی
که افتاده از جهان
هان
هان ای سیاوشان خفته در آزادی وتن
هان
هان ای دروغ بیدار شده
من آگاهی ی ناگوارم
برگور حنجره ی مردمانی
که درد می شناسدشان
و اندوه های دسته جمعی
که با چهره ها
حرف می زنند
این زاری رازها دارد
با جناغ سینه ها
وقتی کل می زند درد
بر داغ رخش ها
حالا که رد عبور تن
تنیده بر تمدن زرد
نه تو نه او نه من
نمی دانیم حرف تابوت را
که مرده می شناسد
صدای متروک رفتن را
فرناز جعفرزادگان
🔹دو شعر از #فرناز_جعفرزادگان را در سایت #پیاده_رو بخوانید : 👇👇
#شعر_امروز_ایران
▶️ https://piadero.ir/post/2785
🆔 @piaderonews 👈
1
گیرم که ماه بخواندم
با نانی که در گلو مانده چه کنم
ماما بگو
از بند باران
که اشکی نمانده
خنده آمده بود
اشک را در آستین بریزم
شب را لای چادر ،
بخوابانم
تا از دنده ی چپ
بیدار نشوم
گلو را حرف بریده
آنا ، نا ندارم
لقمه ای به استراحت ماه و ستاره
بپیچم
و گلویی به آفتاب تازه کنم
آب از سر گذشته
می گذرم
از سری که آسمان ندارد و
تنی برای خاک
مادر
مرا به زهدان برگردان
تا تاریکی معنایی دیگر شود
که در نان
بند است و
ناف را از بند باید برید
2
نعره می کشد
جیمی
که افتاده از جهان
هان
هان ای سیاوشان خفته در آزادی وتن
هان
هان ای دروغ بیدار شده
من آگاهی ی ناگوارم
برگور حنجره ی مردمانی
که درد می شناسدشان
و اندوه های دسته جمعی
که با چهره ها
حرف می زنند
این زاری رازها دارد
با جناغ سینه ها
وقتی کل می زند درد
بر داغ رخش ها
حالا که رد عبور تن
تنیده بر تمدن زرد
نه تو نه او نه من
نمی دانیم حرف تابوت را
که مرده می شناسد
صدای متروک رفتن را
فرناز جعفرزادگان
🔹دو شعر از #فرناز_جعفرزادگان را در سایت #پیاده_رو بخوانید : 👇👇
#شعر_امروز_ایران
▶️ https://piadero.ir/post/2785
🆔 @piaderonews 👈
پیاده رو
دو شعر از فرناز جعفرزادگان
فرناز جعفرزادگان گیرم که ماه بخواندم با نانی که در گلو مانده چه کنم ماما بگو از بند باران که اشکی نمانده خنده آمده بود اشک را در آستین بریزم
چاپ دو شعر در سایت ادبی آوانگاردها
1
جادو می کند عبور
در ایستادن حرف
به قامت پیامبری از جنس واژه
من
باکره گی ماه
در گر گرفتگی دشتانم
وقتی که در نجابت غروب
مار ها می خزند
در آستین
مارهایی که می خواهند عصا شوند
تا ما را
به قدم هایی نامرئی برسانند
دیگر اعتمادی به راه نیست
باید به چشم هام ایمان بیاورم
2
درد
واپسین واژه بود
در قلمرو تن
که آغاز را
با شراره های شر
می سرود
همیشه
یک چشممان اشک بود و
یک چشممان خون
آه تش
در تنمان تنیده و
پای در گل
حواس زمین را پاسبانیم
به پاسداشت کدام پاس بنشینیم
وقتی
تی پا خورده ی
پاس های متوالی ی مرزیم
#فرناز_جعفرزادگان
http://avangardha.com/%d8%af%d9%88-%d8%b4%d8%b9%d8%b1-%d8%a7%d8%b2-%d9%81%d8%b1%d9%86%d8%a7%d8%b2-%d8%ac%d8%b9%d9%81%d8%b1%d8%b2%d8%a7%d8%af%da%af%d8%a7%d9%86/
1
جادو می کند عبور
در ایستادن حرف
به قامت پیامبری از جنس واژه
من
باکره گی ماه
در گر گرفتگی دشتانم
وقتی که در نجابت غروب
مار ها می خزند
در آستین
مارهایی که می خواهند عصا شوند
تا ما را
به قدم هایی نامرئی برسانند
دیگر اعتمادی به راه نیست
باید به چشم هام ایمان بیاورم
2
درد
واپسین واژه بود
در قلمرو تن
که آغاز را
با شراره های شر
می سرود
همیشه
یک چشممان اشک بود و
یک چشممان خون
آه تش
در تنمان تنیده و
پای در گل
حواس زمین را پاسبانیم
به پاسداشت کدام پاس بنشینیم
وقتی
تی پا خورده ی
پاس های متوالی ی مرزیم
#فرناز_جعفرزادگان
http://avangardha.com/%d8%af%d9%88-%d8%b4%d8%b9%d8%b1-%d8%a7%d8%b2-%d9%81%d8%b1%d9%86%d8%a7%d8%b2-%d8%ac%d8%b9%d9%81%d8%b1%d8%b2%d8%a7%d8%af%da%af%d8%a7%d9%86/
نگاه استاد امین فقیری بر کتاب شعر " زنی میان دو تاریکی " سروده فرناز جعفرزادگان
" دهان آوار "
کتاب شعر " زنی میان دو تاریکی " شامل 46 شعر که توسط نشر مروارید در اسفند سال1397وارد بازار کتاب گردید گرچه چند شعر این کتاب که مرتبط با مضامین این کتاب است از کتاب شعر " آدم از کدام فصل به زمین افتاد " مجموعه ی دوم شاعر ، به عاریه گرفته شده و در این کتاب نیز به چاپ رسیده است ، اکثر سروده های " زنی میان دو تاریکی " اجتماعی وزنانه است . شاعر بینشی اسطوره ای و گاهی نگاهی فلسفی وار به مسائل پیرامون خود دارد .
زبان این مجموعه روایی ست همراه با ایهام و ابهامی که خواننده را به خوانش دوباره و تفکر و تامل وا می دارد
چند شعر از این مجموعه را می خوانیم
(ش ، ش، 3 )
آ
و
ا
ر
گلوی درد را می گیرد
و صدا
در آرواره های ترس خرد می شود
داغ نام دیگر سرزمین من است
نشانی ی آتش هایی
که خاموش نشد
و خاموش شد
نشانی ی آتش نشان ها
اینجا در قلب انسان
آتشی روشن است
و تن ها
دهان آوار
جای همه ی شعله ها
فریاد می کشد
براساس بنیان اندیشگانی این سروده با فضایی ابژه و دیدن آوار شروع می شود که بعد شاعر با ترکیب و تشخص دادن به کلمات برای بیان اندوه پا به فضایی ذهنی و سوبژکتیو می نهد
از دیدگاه زبانی و بیانی
ریزش کلمه ی آوار و پلکانی نوشتن آن حجم و تصور درد را در ذهن خواننده پر رنگ تر می کند و به نوعی خفه گی را برای خواننده تداعی می کند
به لحاظ هنری تشبیه سرزمین به کلمه ی داغ و بازی زبانی با کلمات نشانی ، آتش و آتش نشان ، از ظرافت های این سروده است و نشان دادن درد به صورت روشن بودن آتش در قلب انسان و تشخص دادن و برجسته نمودن کلمه ی آوار که جای همه ی شعله ها فریاد می کشد ، فضای شاعرانه ای به متن شعر بخشیده است و در معنای تاویلی و با توجه به شرایط جامعه درد و افسوس در زندگی را نشان می دهد که از اعتبار بدیع و تازه ای برخوردار است و شاعر فضای متفاوتی را برای شعر خود رقم می زند .
( ش،ش، 10)
هنوز کفش های کودکی
به دنبال پاهایم می گردند
اما پاهایم را
راههای دور دزدیده اند
مانده ام میان این دو
پایی
که به دنبال کفش بزرگ تر بود
یا
راهی که
با کفش هایم
می دوید
فرنازجعفرزادگان ، ابتدا با فضایی عینی و سپس ذهنی با درآمیختن دنیای خیال ، به نوعی آمال و آروزهای بشری را پیش روی خواننده می گذارد همچنین عبث و بیهوده بودن جهان در این سروده برای من مخاطب تداعی می شود .
( ش،ش 13)
حاجی فیروز
با دایره ی خود
در دایره های زیادی چرخیده
بهار فیروزه ای
می داند
رد پای درختان را
وعصایی که هر سال با زمین
سبز می شود
بهار فیروزه ای
عمو نوروز های زیادی را دیده
که به دنبال
زندگی زیرزمینی خود می روند
تاجهانی
باسبد بهار
ازکوچه ی نوروز رد شود
شعر حاجی فیروز دردهای ملی و جامعه شناسی تاریخی ست که گزاره های پی درپی در ارزیابی تصورات حاجی فیروز با بهار فیروزه ای دارد و به مصابه ابزار برای شناسایی فرهنگ پراهمیت است. جعفرزادگان از نمادها برای شناخت فرهنگ ، رسم و رسوم و باوری دور که در گذر زمان کم رنگ شده با بینشی فلسفی ، اجتماعی ، و چرخش های هنری و زبانی مانند بازی با کلمه ی دایره که اول بار به معنی سازی در موسیقی بکار می رود و دوم بار به معنی دایره ی زندگانی با بعدی فلسفی در شعر به تصویر می کشد همچنین با تشخص دادن به درخت، عصا ، بهار و ترکیب های شاعرانه گزاره هایی را به تصویر کشیده که هم باور و فرهنگ گذشتگان را در آن ریخته و هم درد و گذر زندگی را
( ش ، ش 14 )
چهار راه
چاره ای ندارد
چراغ در دست
می گذرد از خیابان
می ایستد
با خطوط تاریکی
که پشت چراغ قرمز
تن ها عبور ماشین ها را تماشا می شوند
چار راه چاره ای ندارد
چار راه ....
شاعر با بازی بین دو کلمه چهار راه و چار راه وچاره و برجسته سازی عناصر ریخته در سروده فضایی پرسونیفیکشین ایجاد می کند که با تشخص به چهار راه و گذر از خیابان نوعی زندگی اجتماعی تاریک و عبور را تماشا می شود . چینش کلمات و اجرای آن در هر سطربه نوعی تصویر را در ذهن مخاطب ایجاد می کند گویی که هر کلمه نقشی را ایفا می کنند در بند دوم سطر آخر " تن ها عبور ماشینها را تماشا می شوند " کلمه ی " تن ها " هم انسانها را نمایش می دهد هم تنهایی و نوعی مسخ شدگی را و نیزتعبیری از آمدن و رفتن و بود و نبود ما در این جهان نیز نشان می دهد ، در انتها نیز باه استفاده از زبان کوچه به جای نوشتن چهار راه از چار راه استفاده می کند که با چاره نیز همخوانی دارد .
در کل جعفرزادگان چینش کلمات را طوری می آفریند که مختص خودش است . فرم و محتوا را هر دو با هم به چالش می برد که جزئی از سبک نوشتاری ایشان شده است و با تامل بر اینگونه فرم و محتوا گاه تصویر و
نگاهی بدیع و دیگرگونه به خواننده دست می دهد . نمونه اش شعرهای شماره ی 14،20،21 و...غیره است
(ش،ش46
" دهان آوار "
کتاب شعر " زنی میان دو تاریکی " شامل 46 شعر که توسط نشر مروارید در اسفند سال1397وارد بازار کتاب گردید گرچه چند شعر این کتاب که مرتبط با مضامین این کتاب است از کتاب شعر " آدم از کدام فصل به زمین افتاد " مجموعه ی دوم شاعر ، به عاریه گرفته شده و در این کتاب نیز به چاپ رسیده است ، اکثر سروده های " زنی میان دو تاریکی " اجتماعی وزنانه است . شاعر بینشی اسطوره ای و گاهی نگاهی فلسفی وار به مسائل پیرامون خود دارد .
زبان این مجموعه روایی ست همراه با ایهام و ابهامی که خواننده را به خوانش دوباره و تفکر و تامل وا می دارد
چند شعر از این مجموعه را می خوانیم
(ش ، ش، 3 )
آ
و
ا
ر
گلوی درد را می گیرد
و صدا
در آرواره های ترس خرد می شود
داغ نام دیگر سرزمین من است
نشانی ی آتش هایی
که خاموش نشد
و خاموش شد
نشانی ی آتش نشان ها
اینجا در قلب انسان
آتشی روشن است
و تن ها
دهان آوار
جای همه ی شعله ها
فریاد می کشد
براساس بنیان اندیشگانی این سروده با فضایی ابژه و دیدن آوار شروع می شود که بعد شاعر با ترکیب و تشخص دادن به کلمات برای بیان اندوه پا به فضایی ذهنی و سوبژکتیو می نهد
از دیدگاه زبانی و بیانی
ریزش کلمه ی آوار و پلکانی نوشتن آن حجم و تصور درد را در ذهن خواننده پر رنگ تر می کند و به نوعی خفه گی را برای خواننده تداعی می کند
به لحاظ هنری تشبیه سرزمین به کلمه ی داغ و بازی زبانی با کلمات نشانی ، آتش و آتش نشان ، از ظرافت های این سروده است و نشان دادن درد به صورت روشن بودن آتش در قلب انسان و تشخص دادن و برجسته نمودن کلمه ی آوار که جای همه ی شعله ها فریاد می کشد ، فضای شاعرانه ای به متن شعر بخشیده است و در معنای تاویلی و با توجه به شرایط جامعه درد و افسوس در زندگی را نشان می دهد که از اعتبار بدیع و تازه ای برخوردار است و شاعر فضای متفاوتی را برای شعر خود رقم می زند .
( ش،ش، 10)
هنوز کفش های کودکی
به دنبال پاهایم می گردند
اما پاهایم را
راههای دور دزدیده اند
مانده ام میان این دو
پایی
که به دنبال کفش بزرگ تر بود
یا
راهی که
با کفش هایم
می دوید
فرنازجعفرزادگان ، ابتدا با فضایی عینی و سپس ذهنی با درآمیختن دنیای خیال ، به نوعی آمال و آروزهای بشری را پیش روی خواننده می گذارد همچنین عبث و بیهوده بودن جهان در این سروده برای من مخاطب تداعی می شود .
( ش،ش 13)
حاجی فیروز
با دایره ی خود
در دایره های زیادی چرخیده
بهار فیروزه ای
می داند
رد پای درختان را
وعصایی که هر سال با زمین
سبز می شود
بهار فیروزه ای
عمو نوروز های زیادی را دیده
که به دنبال
زندگی زیرزمینی خود می روند
تاجهانی
باسبد بهار
ازکوچه ی نوروز رد شود
شعر حاجی فیروز دردهای ملی و جامعه شناسی تاریخی ست که گزاره های پی درپی در ارزیابی تصورات حاجی فیروز با بهار فیروزه ای دارد و به مصابه ابزار برای شناسایی فرهنگ پراهمیت است. جعفرزادگان از نمادها برای شناخت فرهنگ ، رسم و رسوم و باوری دور که در گذر زمان کم رنگ شده با بینشی فلسفی ، اجتماعی ، و چرخش های هنری و زبانی مانند بازی با کلمه ی دایره که اول بار به معنی سازی در موسیقی بکار می رود و دوم بار به معنی دایره ی زندگانی با بعدی فلسفی در شعر به تصویر می کشد همچنین با تشخص دادن به درخت، عصا ، بهار و ترکیب های شاعرانه گزاره هایی را به تصویر کشیده که هم باور و فرهنگ گذشتگان را در آن ریخته و هم درد و گذر زندگی را
( ش ، ش 14 )
چهار راه
چاره ای ندارد
چراغ در دست
می گذرد از خیابان
می ایستد
با خطوط تاریکی
که پشت چراغ قرمز
تن ها عبور ماشین ها را تماشا می شوند
چار راه چاره ای ندارد
چار راه ....
شاعر با بازی بین دو کلمه چهار راه و چار راه وچاره و برجسته سازی عناصر ریخته در سروده فضایی پرسونیفیکشین ایجاد می کند که با تشخص به چهار راه و گذر از خیابان نوعی زندگی اجتماعی تاریک و عبور را تماشا می شود . چینش کلمات و اجرای آن در هر سطربه نوعی تصویر را در ذهن مخاطب ایجاد می کند گویی که هر کلمه نقشی را ایفا می کنند در بند دوم سطر آخر " تن ها عبور ماشینها را تماشا می شوند " کلمه ی " تن ها " هم انسانها را نمایش می دهد هم تنهایی و نوعی مسخ شدگی را و نیزتعبیری از آمدن و رفتن و بود و نبود ما در این جهان نیز نشان می دهد ، در انتها نیز باه استفاده از زبان کوچه به جای نوشتن چهار راه از چار راه استفاده می کند که با چاره نیز همخوانی دارد .
در کل جعفرزادگان چینش کلمات را طوری می آفریند که مختص خودش است . فرم و محتوا را هر دو با هم به چالش می برد که جزئی از سبک نوشتاری ایشان شده است و با تامل بر اینگونه فرم و محتوا گاه تصویر و
نگاهی بدیع و دیگرگونه به خواننده دست می دهد . نمونه اش شعرهای شماره ی 14،20،21 و...غیره است
(ش،ش46
)
زن های زیادی را می شناسم
که هر ماه
زیبایی را
با بند قسمت می کنند
بند صورت دیگر جهان است
بند
صورت زنی ست
که می خواهد
بنده نباشد
میان رو بنده هایی
که چشم ها را می دزدند
در این سروده بازی با کلمه ی بند کاملا مشهود است گاهی بند برای زیبایی و آرایش است گاهی صورت دیگر جهان و گاهی به صورت بنده و روبنده نمایان می شود
در کل شاعر در این کتاب با در آمیختن اسطوره و فلسفه با دیدگاهی اجتماعی نوعی نگاه متفاوت را در سروده ها نسبت به زن ، مرد ، زندگی ، هستی و نیستی و اجتماع ، بیان می کند .
بی شک «زن» مهم ترین واژه در این مجموعه شعر است. البته عنوان کتاب نیز این را نشان می دهد ؛ اما وقتی شعرها را می خوانیم می فهمیم که زن نه در قالب نامی ساده، بلکه مفهومی فراتر از آن است که میتوان لابهلای سطرها این موضوع را به خوبی دید . سروده ها برای شکلگیری و رسیدن به معنا و ساختمانی منسجم، این انتظار را در خواننده ایجاد میکند که در عین رفتار ساده، شاعربا ترسیم معنا و زبان در عمق قدم بزند
این کتاب نه تنها از درد زنانه که از درد ها سخن می گوید شاعر در بعضی سروده ها دچار یاس و نامیدی ست که گریبان جامعه را گرفته و به قول خود شاعر ( تا قد بکشد زندگی روی تن مرگ )
امین فقیری
تیر 1398
منبع ؛ روزنامه سایه 13بهمن 1398
http://sayeh-news.com/fa/Main/Page/11212/8/%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D9%88-%D9%87%D9%86%D8%B1
زن های زیادی را می شناسم
که هر ماه
زیبایی را
با بند قسمت می کنند
بند صورت دیگر جهان است
بند
صورت زنی ست
که می خواهد
بنده نباشد
میان رو بنده هایی
که چشم ها را می دزدند
در این سروده بازی با کلمه ی بند کاملا مشهود است گاهی بند برای زیبایی و آرایش است گاهی صورت دیگر جهان و گاهی به صورت بنده و روبنده نمایان می شود
در کل شاعر در این کتاب با در آمیختن اسطوره و فلسفه با دیدگاهی اجتماعی نوعی نگاه متفاوت را در سروده ها نسبت به زن ، مرد ، زندگی ، هستی و نیستی و اجتماع ، بیان می کند .
بی شک «زن» مهم ترین واژه در این مجموعه شعر است. البته عنوان کتاب نیز این را نشان می دهد ؛ اما وقتی شعرها را می خوانیم می فهمیم که زن نه در قالب نامی ساده، بلکه مفهومی فراتر از آن است که میتوان لابهلای سطرها این موضوع را به خوبی دید . سروده ها برای شکلگیری و رسیدن به معنا و ساختمانی منسجم، این انتظار را در خواننده ایجاد میکند که در عین رفتار ساده، شاعربا ترسیم معنا و زبان در عمق قدم بزند
این کتاب نه تنها از درد زنانه که از درد ها سخن می گوید شاعر در بعضی سروده ها دچار یاس و نامیدی ست که گریبان جامعه را گرفته و به قول خود شاعر ( تا قد بکشد زندگی روی تن مرگ )
امین فقیری
تیر 1398
منبع ؛ روزنامه سایه 13بهمن 1398
http://sayeh-news.com/fa/Main/Page/11212/8/%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D9%88-%D9%87%D9%86%D8%B1
انتشار دو شعر در سایت و مجله ادبی آوانگاردها
1
جادو می کند عبور
در ایستادن حرف
به قامت پیامبری از جنس واژه
من
باکره گی ماه
در گر گرفتگی دشتانم
وقتی که در نجابت غروب
مار ها می خزند
در آستین
مارهایی که می خواهند عصا شوند
تا ما را
به قدم هایی نامرئی برسانند
دیگر اعتمادی به راه نیست
باید به چشم هام ایمان بیاورم
2
درد
واپسین واژه بود
در قلمرو تن
که آغاز را
با شراره های شر
می سرود
همیشه
یک چشممان اشک بود و
یک چشممان خون
آه تش
در تنمان تنیده و
پای در گل
حواس زمین را پاسبانیم
به پاسداشت کدام پاس بنشینیم
وقتی
تی پا خورده ی
پاس های متوالی ی مرزیم
#فرناز_جعفرزادگان
http://avangardha.com/%d8%af%d9%88-%d8%b4%d8%b9%d8%b1-%d8%a7%d8%b2-%d9%81%d8%b1%d9%86%d8%a7%d8%b2-%d8%ac%d8%b9%d9%81%d8%b1%d8%b2%d8%a7%d8%af%da%af%d8%a7%d9%86/
1
جادو می کند عبور
در ایستادن حرف
به قامت پیامبری از جنس واژه
من
باکره گی ماه
در گر گرفتگی دشتانم
وقتی که در نجابت غروب
مار ها می خزند
در آستین
مارهایی که می خواهند عصا شوند
تا ما را
به قدم هایی نامرئی برسانند
دیگر اعتمادی به راه نیست
باید به چشم هام ایمان بیاورم
2
درد
واپسین واژه بود
در قلمرو تن
که آغاز را
با شراره های شر
می سرود
همیشه
یک چشممان اشک بود و
یک چشممان خون
آه تش
در تنمان تنیده و
پای در گل
حواس زمین را پاسبانیم
به پاسداشت کدام پاس بنشینیم
وقتی
تی پا خورده ی
پاس های متوالی ی مرزیم
#فرناز_جعفرزادگان
http://avangardha.com/%d8%af%d9%88-%d8%b4%d8%b9%d8%b1-%d8%a7%d8%b2-%d9%81%d8%b1%d9%86%d8%a7%d8%b2-%d8%ac%d8%b9%d9%81%d8%b1%d8%b2%d8%a7%d8%af%da%af%d8%a7%d9%86/
"روایتی در دهان معابد"
نگاه #افسانه_نجومی برکتاب شعر" زنی میان دوتاریکی" سروده #فرناز_جعفرزادگان
«زنی میان دو تاریکی» از همان ابتداحواس مخاطب را به رخداد هایی جلب میکند، که در واژههای تشکیل دهندهی عنوان شعر آشکارا به نمود گرفته شده اند ، تا دغدغههایی را شکل دهند که زن – انسان همواره با آن رو به رو بوده و هست عنوانی که به گرانیگاه اصلی نوشتار بدل میشود و پس از باز آفرینی ِ تأثرات فردی- اجتماعی شاعر و مخاطب روایتی رابا بیانی ساده و صمیمیتی عاطفی در هستهی مرکزی شعرها پوشش میدهد، تا زنی را در مرکز روایت به تصویر بگیرد که همواره در فضای سرگیجهآور جهان ناساز با اضطرابها و هرا سها دست و پنجه نرم میکند .اما آن چه مهم مینماید کنترل واژههایی است که آرام و سر به زیر مسیر ناملایمات را میپیمایند و هر بار با پیچیدن دور زمینهی عاطفی –تغزلی برشهای متنی نهایت اندوهی عمیق را در گسترهی سطرها دنبال میکنند اگر چه همچنان جهاننگریهای شاعرانه که در دایرهی نوستالژیکی احساسات و هیجانات ِفردی – اجتماعی سرانجام به نگرشی معترضانه بدل میشوند، تا مصادیق اجتماعی، با درکی حسی- غنائی رخدادهای جهان را در هر برش وضوح ببخشند ، مؤلفههای محوری شعرها را سامان میدهند .
زن
سایه ی ماه و زمین
میان دو تاریکی
زن
با یک اشاره
روشن می کند
جهان را ص 48
در این میان پژواک صدای زنانهای که میکوشد هر مونولوگ را به خروشی منتقدانه بدل کند تا چهرهی صریح دردو رنج را در سطرهایی بپاشد که از واقعیتهای جهان ناهمگون نشآت گرفتهاند و میبایست زشتی تناقضات را نشان دهند شنیدنی است اگر چه همین صدا بارها مرعوب فضای ایستا و منفعلی میشود که در جوامع پیرامون جاری و ساری است .با این حال کارکرد تغزلی -غنائی واژههاو نحوهی چینششان در سطرها،حرکتهای نه چندان پرتحرک زبانی را شکل میدهند ، تا همچنان که افق معنایی مونولوگ هایی را آشکار میکنند که در پی بازنمایی واقعیتهای جهان ناسازند ، مبین ذهنمشغولیها و عواطف فردی - اجتماعی شاعر و مخاطب نیز باشند . چنان که واژههایی چون: « حجله، خیاطی، روب نده، بند، جارو، مهریه و.. » که در بسآمدی پیوسته در کنار واژههای دیگری نظیر : « درد، تنهائی، گریه، بغض، تابوت، مرگ، ملال، لکنت و... »مینشینند تا در ارتباطی جهاننگر تجارب زیستی مشترکی را به تصویر بگیرند ، که در جوامع بشری بر زنان رفته و میرود. با این همه در شعر جعفرزادگان نه تنها واژهها که بهرهگرفتن از شگرد ترکیب سازی نیز بخش مهمی از بازآفرینی برشهایی از زندگی زنانه را در شعرها را به عهده گرفتهاند. ترکیبهایی چون: علفهایهرز، مغزهای مرده، دهان حرف، سکانسهای لبخند، خطوط بیحوصله، خیابان های هیز، کلاف فریاد، لکنت نگاه، آبیهای اندوه، غارهای اندوه، تابوت شب و .. که پس از تلفیق شدن با اجراهای کم رنگ زبانی ،فضایی ایستا مملو از ترس و کابوسِ پیچیده شده در رخدادهای جهان پیرامون را به تصویر میگیرند.
زن
تابوت شب را میشناسد
و نگاه طوفانی مرگ
بر کودک اثیر
آلزدهی کدام آلام؟
که هر شب کودکی در من میمیرد
تا قد بکشد
زندگی
روی تن مرگ ص 74
از زاویه دیگر توجه به بازی با واژهها،و بازنمایی رابطهی تعاملی میان واژههایی که در محور همنشینی ،تداعیها را شکل میدهند و در ضمن این امکان را فراهم میآورند تامخاطب با همذات پنداری با برشها ،عواطف منتشر شده در نوشتار را دریابد، میتواند بخش دیگری از زمینههای موضوعی و عاطفی سطرهارا نشان دهد . چنان که در شعر «46 »شاعر با بازی با واژههای: « بند، بنده، روبنده » روایتی از زندگی زنان را در جهان پیرامون به تصویر میگیرد، تا چهرهی زمخت و پلید تنگناهای اجتماعی ، که هر بار با اسارت زن –انسان بخشی از خشونت خود را در جهان نشان میدهند، با وضوح بیشتری دربرشها نمود بیابند . در این شعر «بند» بار دو مفهوم متفاوت را در خود حمل میکند، در مفهوم اول،بندی است که به مثابه وسیلهی آرایش صورت زنانه محسوب میشود و در مفهوم دیگر ، ریسمان یا زنجیری را به ذهن متبادر میکند که به دست و پای زن – انسان میبندند تا او را اسیر و بندهی خود کنند . بندی که در واژههای« بنده » و « روبنده » گسترش مییابد ،تا جنبههای تراژیک زیست مشترک زنان را بیش از پیش آشکار نماید.
زنهای زیادی را میشناسم
که هر ماه
زیبایی را
با بند قسمت میکنند
بند صورت دیگر جهان است
بند
صورت زنیست
که میخواهد بنده نباشد
میان روبندههایی که چشمها را میدزدند ص81
شگردی معنامحور که در چند شعر دیگر « زنی میان دو تاریکی» با اجرایی نه چندان متفاوت تکرار میشود ، تا به تبیین وضعیتی بحرانزده و تراژیک بپردازد ، که برای زنان در طول تاریخ آشنا بوده و هست. چنان که: در شعر «30 » بازی با کلمات« صدا، صد، سده» ، شعر «35»، «گوشه،
نگاه #افسانه_نجومی برکتاب شعر" زنی میان دوتاریکی" سروده #فرناز_جعفرزادگان
«زنی میان دو تاریکی» از همان ابتداحواس مخاطب را به رخداد هایی جلب میکند، که در واژههای تشکیل دهندهی عنوان شعر آشکارا به نمود گرفته شده اند ، تا دغدغههایی را شکل دهند که زن – انسان همواره با آن رو به رو بوده و هست عنوانی که به گرانیگاه اصلی نوشتار بدل میشود و پس از باز آفرینی ِ تأثرات فردی- اجتماعی شاعر و مخاطب روایتی رابا بیانی ساده و صمیمیتی عاطفی در هستهی مرکزی شعرها پوشش میدهد، تا زنی را در مرکز روایت به تصویر بگیرد که همواره در فضای سرگیجهآور جهان ناساز با اضطرابها و هرا سها دست و پنجه نرم میکند .اما آن چه مهم مینماید کنترل واژههایی است که آرام و سر به زیر مسیر ناملایمات را میپیمایند و هر بار با پیچیدن دور زمینهی عاطفی –تغزلی برشهای متنی نهایت اندوهی عمیق را در گسترهی سطرها دنبال میکنند اگر چه همچنان جهاننگریهای شاعرانه که در دایرهی نوستالژیکی احساسات و هیجانات ِفردی – اجتماعی سرانجام به نگرشی معترضانه بدل میشوند، تا مصادیق اجتماعی، با درکی حسی- غنائی رخدادهای جهان را در هر برش وضوح ببخشند ، مؤلفههای محوری شعرها را سامان میدهند .
زن
سایه ی ماه و زمین
میان دو تاریکی
زن
با یک اشاره
روشن می کند
جهان را ص 48
در این میان پژواک صدای زنانهای که میکوشد هر مونولوگ را به خروشی منتقدانه بدل کند تا چهرهی صریح دردو رنج را در سطرهایی بپاشد که از واقعیتهای جهان ناهمگون نشآت گرفتهاند و میبایست زشتی تناقضات را نشان دهند شنیدنی است اگر چه همین صدا بارها مرعوب فضای ایستا و منفعلی میشود که در جوامع پیرامون جاری و ساری است .با این حال کارکرد تغزلی -غنائی واژههاو نحوهی چینششان در سطرها،حرکتهای نه چندان پرتحرک زبانی را شکل میدهند ، تا همچنان که افق معنایی مونولوگ هایی را آشکار میکنند که در پی بازنمایی واقعیتهای جهان ناسازند ، مبین ذهنمشغولیها و عواطف فردی - اجتماعی شاعر و مخاطب نیز باشند . چنان که واژههایی چون: « حجله، خیاطی، روب نده، بند، جارو، مهریه و.. » که در بسآمدی پیوسته در کنار واژههای دیگری نظیر : « درد، تنهائی، گریه، بغض، تابوت، مرگ، ملال، لکنت و... »مینشینند تا در ارتباطی جهاننگر تجارب زیستی مشترکی را به تصویر بگیرند ، که در جوامع بشری بر زنان رفته و میرود. با این همه در شعر جعفرزادگان نه تنها واژهها که بهرهگرفتن از شگرد ترکیب سازی نیز بخش مهمی از بازآفرینی برشهایی از زندگی زنانه را در شعرها را به عهده گرفتهاند. ترکیبهایی چون: علفهایهرز، مغزهای مرده، دهان حرف، سکانسهای لبخند، خطوط بیحوصله، خیابان های هیز، کلاف فریاد، لکنت نگاه، آبیهای اندوه، غارهای اندوه، تابوت شب و .. که پس از تلفیق شدن با اجراهای کم رنگ زبانی ،فضایی ایستا مملو از ترس و کابوسِ پیچیده شده در رخدادهای جهان پیرامون را به تصویر میگیرند.
زن
تابوت شب را میشناسد
و نگاه طوفانی مرگ
بر کودک اثیر
آلزدهی کدام آلام؟
که هر شب کودکی در من میمیرد
تا قد بکشد
زندگی
روی تن مرگ ص 74
از زاویه دیگر توجه به بازی با واژهها،و بازنمایی رابطهی تعاملی میان واژههایی که در محور همنشینی ،تداعیها را شکل میدهند و در ضمن این امکان را فراهم میآورند تامخاطب با همذات پنداری با برشها ،عواطف منتشر شده در نوشتار را دریابد، میتواند بخش دیگری از زمینههای موضوعی و عاطفی سطرهارا نشان دهد . چنان که در شعر «46 »شاعر با بازی با واژههای: « بند، بنده، روبنده » روایتی از زندگی زنان را در جهان پیرامون به تصویر میگیرد، تا چهرهی زمخت و پلید تنگناهای اجتماعی ، که هر بار با اسارت زن –انسان بخشی از خشونت خود را در جهان نشان میدهند، با وضوح بیشتری دربرشها نمود بیابند . در این شعر «بند» بار دو مفهوم متفاوت را در خود حمل میکند، در مفهوم اول،بندی است که به مثابه وسیلهی آرایش صورت زنانه محسوب میشود و در مفهوم دیگر ، ریسمان یا زنجیری را به ذهن متبادر میکند که به دست و پای زن – انسان میبندند تا او را اسیر و بندهی خود کنند . بندی که در واژههای« بنده » و « روبنده » گسترش مییابد ،تا جنبههای تراژیک زیست مشترک زنان را بیش از پیش آشکار نماید.
زنهای زیادی را میشناسم
که هر ماه
زیبایی را
با بند قسمت میکنند
بند صورت دیگر جهان است
بند
صورت زنیست
که میخواهد بنده نباشد
میان روبندههایی که چشمها را میدزدند ص81
شگردی معنامحور که در چند شعر دیگر « زنی میان دو تاریکی» با اجرایی نه چندان متفاوت تکرار میشود ، تا به تبیین وضعیتی بحرانزده و تراژیک بپردازد ، که برای زنان در طول تاریخ آشنا بوده و هست. چنان که: در شعر «30 » بازی با کلمات« صدا، صد، سده» ، شعر «35»، «گوشه،
گوش، گوشواره»، شعر«36»، «لال، ملال، لالهزار»، شعر «43»،«چال، چاه، مچال ه»، شعر «44 »، « چرخ، چرخیدن، خیاطی، پاره شدن، نخ، نخنما» میتوان به حرکت واژههایی خیره شد، که در یکدیگر منعکس میشوند ، تا معناهایی در نوشتار برجسته شوند که محصول تجارب زیستی مشترک زنانهاند و بخش عمدهای از واقعیتهای زندگی زنانه را در جهان پیرامون در خود بازتاب میدهند.
آن روز که
مرد مرا چال کرد
اندوه را در چاه ریختم
فریاد زد
صورت تمام چالهای جهانم
و مچالهام
به رسم تمام زنهای دنیا ص 77
از سوی دیگر توجه به اساطیر و کهنالگوها و تلفیق آنها با فلسفه و رخدادهای تاریخی ، میبایست زنجیرهای از تداعیها را در شعر ها بوجود آورند و با پراکنش خاطرههای ازلی، میدان جاذبهای لغزان را در برشها سامان دهند، تا مخاطب با پیوستن و درک روان جمعی بشری بتواند ، دریافت سیالتری از رخدادهای جهان پیرامون را با تجارب زیستی خود تلفیق نماید. اتفاقی که در شعرهای جعفرزادگا ن به نظر میآید که تنها در حد اشاره و ذکر نام نمادها و اساطیر در سطرها باقی میماند و قادر نیست تا مخاطب را در مسیر متکثر بینش اساطیری شعرها قرار دهد. اساطیری که در لا یههای بیرونی مونولوگها شناور میمانند و تلمیحوار بار عاطفی و دلالتی کلیشهواری را به سطرها تحمیل میکنند، اما به ایجاد مکالمهای سیال میان متن و مخاطب منجر نمیشوند، تا جایی که گویی بهرهگرفتن از نامهایی چون: «اسپینوزا، دکارت، کانت، هگل،افلاطون، هایدگر، ایوب، ادیپ، اِ آ» درسطح مفاهیم غوطهورند ، اما در تداعیهای سیال مخاطب از آفرینش معناهای چند وجهی نوشتار به دور میمانند.اگر چه گاه ر فت و آمد میان روایات اساطیری، زمینه ساز پردازش غنائی -عاطفی سطرهایی است که از تأثرات اجتماعی شاعرانه سرچشمه گرفتهاند .
سرم درد میکند
هم-سرم با واژهها عکس میگیرد
و من میان واژههای لکاته
گیس بریدهام به یادگار
تا به یاد آورد
مرا، زن را
و الهگانی که در آتن
تن را میسرودند
من الکترا نبودم
مدهآ نبودم
شعر نبودم
تنها زنی بودم
میان دو تا ریکی
با سایههای زیادی
که در او میدوید ص 59
در نهایت اما برجسته نمائی سویههای تغزلی ، بهرهگرفتن از بیانیتی توجیهی- ایضاحی به یاریِ سازوکارهای متعارف و منطقی زبان و نادیده گرفتن شگردها و اجراهای زبانی، گاه به پس زدن مشارکت مخاطب در تکمیل اثر میانجامد و میتواند بیش از آن که فاصلهی میان متن و مخاطب را کوتاه نماید، با ترویج روایتهای موازی-خطی به مثابه عنصری ساختاری در نوشتار، او را- مخاطب- تنها با انبوهی از گزارهها و ارجاعات عاطفی-توصیفی رها کند. رخدادی که به نظر میآید جعفرزادگان نباید از آن غافل شود.
افسانه نجومی، آبان ماه 1398
منبع : هفته نامه ادبی #آوای_پرآو
#پنجاه_و_هفتمین شماره #هفته_نامه_ادبی_آوای_پرآو منتشر شد
در این صفحه می خوانید دو ترجمه از #احمد_پوری و مختصری از کارنامه ادبی او/«زنی میان دو تاریکی »عنوان نقدی از #افسانه_نجومی/مطلبی از #مراد_قلی پور با عنوان پرسش شعر یا شعریرسشی( #براهنی #باباچاهی)
http://www.group-telegram.com/avaye_parav
آن روز که
مرد مرا چال کرد
اندوه را در چاه ریختم
فریاد زد
صورت تمام چالهای جهانم
و مچالهام
به رسم تمام زنهای دنیا ص 77
از سوی دیگر توجه به اساطیر و کهنالگوها و تلفیق آنها با فلسفه و رخدادهای تاریخی ، میبایست زنجیرهای از تداعیها را در شعر ها بوجود آورند و با پراکنش خاطرههای ازلی، میدان جاذبهای لغزان را در برشها سامان دهند، تا مخاطب با پیوستن و درک روان جمعی بشری بتواند ، دریافت سیالتری از رخدادهای جهان پیرامون را با تجارب زیستی خود تلفیق نماید. اتفاقی که در شعرهای جعفرزادگا ن به نظر میآید که تنها در حد اشاره و ذکر نام نمادها و اساطیر در سطرها باقی میماند و قادر نیست تا مخاطب را در مسیر متکثر بینش اساطیری شعرها قرار دهد. اساطیری که در لا یههای بیرونی مونولوگها شناور میمانند و تلمیحوار بار عاطفی و دلالتی کلیشهواری را به سطرها تحمیل میکنند، اما به ایجاد مکالمهای سیال میان متن و مخاطب منجر نمیشوند، تا جایی که گویی بهرهگرفتن از نامهایی چون: «اسپینوزا، دکارت، کانت، هگل،افلاطون، هایدگر، ایوب، ادیپ، اِ آ» درسطح مفاهیم غوطهورند ، اما در تداعیهای سیال مخاطب از آفرینش معناهای چند وجهی نوشتار به دور میمانند.اگر چه گاه ر فت و آمد میان روایات اساطیری، زمینه ساز پردازش غنائی -عاطفی سطرهایی است که از تأثرات اجتماعی شاعرانه سرچشمه گرفتهاند .
سرم درد میکند
هم-سرم با واژهها عکس میگیرد
و من میان واژههای لکاته
گیس بریدهام به یادگار
تا به یاد آورد
مرا، زن را
و الهگانی که در آتن
تن را میسرودند
من الکترا نبودم
مدهآ نبودم
شعر نبودم
تنها زنی بودم
میان دو تا ریکی
با سایههای زیادی
که در او میدوید ص 59
در نهایت اما برجسته نمائی سویههای تغزلی ، بهرهگرفتن از بیانیتی توجیهی- ایضاحی به یاریِ سازوکارهای متعارف و منطقی زبان و نادیده گرفتن شگردها و اجراهای زبانی، گاه به پس زدن مشارکت مخاطب در تکمیل اثر میانجامد و میتواند بیش از آن که فاصلهی میان متن و مخاطب را کوتاه نماید، با ترویج روایتهای موازی-خطی به مثابه عنصری ساختاری در نوشتار، او را- مخاطب- تنها با انبوهی از گزارهها و ارجاعات عاطفی-توصیفی رها کند. رخدادی که به نظر میآید جعفرزادگان نباید از آن غافل شود.
افسانه نجومی، آبان ماه 1398
منبع : هفته نامه ادبی #آوای_پرآو
#پنجاه_و_هفتمین شماره #هفته_نامه_ادبی_آوای_پرآو منتشر شد
در این صفحه می خوانید دو ترجمه از #احمد_پوری و مختصری از کارنامه ادبی او/«زنی میان دو تاریکی »عنوان نقدی از #افسانه_نجومی/مطلبی از #مراد_قلی پور با عنوان پرسش شعر یا شعریرسشی( #براهنی #باباچاهی)
http://www.group-telegram.com/avaye_parav
انتشار دو شعر در سایت ادبی و فرهنگی نورهان
1
پرنده ای را در آغوش گرفته
خیابان
در فراموشی
دست به عصا راه می رفت
و تن ها صدای حرکت
در گوش پیاده جار می زد
:
آی رفته گان مانده بر راه
مزامیر امن کدام پناهید
در آشوب خسته ی این شهر
2
هر بار راه می روم
اندوهی سیاه
روی رد پام راه می رود
به پیاده رو پناه می برم
که پر از خالی ی آدم هاست
در اندوه متمادی خیابان
راه را ادامه می دهم
آن دور
از راه می رسد
آن دور
که ما را دوره کرده
#فرناز_جعفرزادگان
http://www.nowrahan.com/mores.aspx?s=33&mm=576&t=18&id=1
1
پرنده ای را در آغوش گرفته
خیابان
در فراموشی
دست به عصا راه می رفت
و تن ها صدای حرکت
در گوش پیاده جار می زد
:
آی رفته گان مانده بر راه
مزامیر امن کدام پناهید
در آشوب خسته ی این شهر
2
هر بار راه می روم
اندوهی سیاه
روی رد پام راه می رود
به پیاده رو پناه می برم
که پر از خالی ی آدم هاست
در اندوه متمادی خیابان
راه را ادامه می دهم
آن دور
از راه می رسد
آن دور
که ما را دوره کرده
#فرناز_جعفرزادگان
http://www.nowrahan.com/mores.aspx?s=33&mm=576&t=18&id=1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
منبع چاپ سروده ، روزنامه ایران ، بهمن 1398#فرناز_جعفرزادگان
Forwarded from گروه ادبی هنری مهربانوان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نگاه و تحلیلی از استاد نوذر فولادی بر شعری از فرناز جعفرزادگان
جادو می کند عبور
در ایستادن حرف
به قامت پیامبری از جنس واژه
من
باکره گی ماه در گر گرفتگی دشتانم
وقتی که در نجابت غروب
مار ها می خزند
در آستین
مارهایی که می خواهند عصا شوند
تا ما را
به قدم هایی نامرئی برسانند
دیگر اعتمادی به راه نیست
باید به چشم هام ایمان بیاورم
.
.
" ایستادن حرف "
جادو می کند عبور
در ایستادن حرف
به قامت پیامبری از جنس واژه
من
باکره گی ماه در گر گرفتگی دشتانم
وقتی که در نجابت غروب
مار ها می خزند
در آستین
مارهایی که می خواهند عصا شوند
تا ما را
به قدم هایی نامرئی برسانند
دیگر اعتمادی به راه نیست
باید به چشم هام ایمان بیاورم
.
.
" ایستادن حرف "
نگاه و تحلیلی از استاد نوذر فولادی بر شعری از فرناز جعفرزادگان
جادو می کند عبور
در ایستادن حرف
به قامت پیامبری از جنس واژه
من
باکره گی ماه در گر گرفتگی دشتانم
وقتی که در نجابت غروب
مار ها می خزند
در آستین
مارهایی که می خواهند عصا شوند
تا ما را
به قدم هایی نامرئی برسانند
دیگر اعتمادی به راه نیست
باید به چشم هام ایمان بیاورم
.
.
" ایستادن حرف "
به نام خدا
جوهره شعری بالا همراه با ظهور هیجانهای شاعرانگی و پوست اندازی های مداوم زبان از شگفتی های دلنشین شعر جعفر زادگان دیده ام
کشف های تصویری بدیع در شعر ایشان از بهت های ناگهانی است که اقناع و نشاط مخاطب خود را خوب در پی داشته است
آفرینشهای شعری ایشان بسیار هوشمندانه است
با دانستگی های پر فروغی که در جهان شاعرانگی دارد درون مایه های احساسی همراه با یک ایدئولوژی خاص از برندهای ناب شعر خود ساخته است که می توان آن را از مختصات شعر جعفرزادگان دانست
شعرهایی که با فلسفه های منطبق با دیدگاه اجتماعی شاعر منطق زبانی اش را خوب جاری می سازد شعری که با ریزه کاری های مداوم هی جان می گیرد و قد می کشد و شناسنامه دار می شود
واژه ها و عناصر شعر جعفرزادگان برای نشان دادن و شناساندن ذهنیت شاعر در جایگاه خویش خوب می ایستند
واژه اندوزی او در شعر روز به روز نمود بهتری دارد در تخاطب با شعر ایشان سختگی و پختگی و فخامت لازم در جریان احساس و عاطفه را به خوبی می توان حس کرد
تا آنجا که هر کس با ورود به موقعیت شعرش می تواند برای خود تحلیل و تاویلی متفاوت داشته باشد
در فرایند فضای شعر ،جعفرزادگان دستی تمام دارد و با ایجاد شگردهای متعارف ونامتعارف صور خیال بعنوان یک حرکت ساختار شکن سنگ تمام می گذارد و شعر را مخیل می سازد
کوتاه نویسی هایش در شعر نمادی بلند دارد و حشویات را خوب قیچی می کند و ایجازهای متناسبش مخاطب را درگیر اطنابهای آزار دهنده نمی کند
" جادو می کند عبور
در ایستادن حرف
به قامت پیامبری از جنس واژه
من
باکره گی ماه در گر گرفتگی
دشتانم
وقتی که در نجابت غروب
مارها می خزند
در آستین
مارهایی که می خواهند عصا شوند
تا ما را
به قدمهایی نامریی برسانند
دیگر اعتمادی به راه نیست
باید به چشم هام ایمان بیاورم"
در این شعر شاعر با تردستی خاص خودش اعجازی نوین را رقم می زند تا بتواند در جهان ذهن مخاطب جای پای خود را تثبیت کند
کسی که ایستایی در شعرش نفوذ نکرده است وبا نبض جاری کلمات شعرش در حال عبوری ویژه است با رفتار و ساختار شعر را با عیاری دگر معماری کرده است
شعر جعفر زادگان به خوبی برخوردار از موسیقی واج آرایی است که بصورت متمرکز بخصوص در برش اولیه شعر با تکرار حروف د و ر -و در برشی پایین تر با تکرار حرف گ بر اصالت شعر افزوده است و جای گزینی مناسب برای جبران موسیقی بیرونی شعر شده است
پیوند و ارتباط عناصر مار ،ماه و دشتان در جریان این شعر به خوبی برای التزام و استحکام اجزاء شعر در هم تنیده شده اند عناصری که حذف هر کدامشان موجب ایجاد شکاف در بدنه شعر می شود و تجلی آنها به معنای چیره دستی شاعر بر ساختار شعر است
عناصر مار،ماه و دشتان هر کدام می توانند تکانه هایی آفریده باشند و برای آفرینش یک شعر منسجم نقش خود را خوب ایفا کرده باشند
این شعر بعنوان یک شعر راستین متولد شده است و با زبان نوینش تمایزی شفاف و شگفت از زبان مبتذل بعضی از شعرهای امروزی دارد این شعر بعنوان یک رخداد ادبی در رستاخیز زلال کلمات و زبان قد برافراشته است که اشراف و چیره گی شاعر بر ابزارهای ادبی نیز در این راستا بسیار کارساز بوده است. آشنایی با مبانی آواشناسی و موسیقی زبان شعر برای هر شاعر یک التزام است که دانایی اش به توانایی تبدیل شود و شعر یک شعر واقعی باشد
در سیر عمودی شعر وقتی "به قامت پیامبری از جنس واژه تا به مارهایی که می خواهند عصا شوند" می رسیم از نوع گذشتگان حرف نمی زند تلمیح او را بازیچه نمی سازد
کسی که به خودش ایمان دارد و ماه بودنش را خوب بر "دشتان"می پاشد
از نجابت غروب حرف می زند آنجا که مارها در آستین می خزند و اعتماد ها و اعتبارها برچیده می شود مارهایی که به تلبیس رویای عصا شدن را در خوابها و بیداری ما می ریزند
او روشن مثل ماه حرف می زند ذهنش تاریک نیست و بی پرواست و نمی خواهد که دستهای ریاکار به قدمهای نامریی برسانندش
اعتماد از دست رفته اش را در فضای استعاری شعر اینگونه به ما تلقین می کند او فقط به چشم های خودش می تواند اطمینان داشته باشد و ادای مقصود را با عبارت کوتاه "باید به چشم هام ایمان بیاورم" خوب بیان می کند
نوذر فولادی
اردیبهشت 99
طلحه دشتستان
https://www.shahrgon.net/assets/uploads/shahrvandbc/2020/1605/flipbook/index.html?_ga=2.213332500.1690965265.1590845647-1560218741.1567755778
جادو می کند عبور
در ایستادن حرف
به قامت پیامبری از جنس واژه
من
باکره گی ماه در گر گرفتگی دشتانم
وقتی که در نجابت غروب
مار ها می خزند
در آستین
مارهایی که می خواهند عصا شوند
تا ما را
به قدم هایی نامرئی برسانند
دیگر اعتمادی به راه نیست
باید به چشم هام ایمان بیاورم
.
.
" ایستادن حرف "
به نام خدا
جوهره شعری بالا همراه با ظهور هیجانهای شاعرانگی و پوست اندازی های مداوم زبان از شگفتی های دلنشین شعر جعفر زادگان دیده ام
کشف های تصویری بدیع در شعر ایشان از بهت های ناگهانی است که اقناع و نشاط مخاطب خود را خوب در پی داشته است
آفرینشهای شعری ایشان بسیار هوشمندانه است
با دانستگی های پر فروغی که در جهان شاعرانگی دارد درون مایه های احساسی همراه با یک ایدئولوژی خاص از برندهای ناب شعر خود ساخته است که می توان آن را از مختصات شعر جعفرزادگان دانست
شعرهایی که با فلسفه های منطبق با دیدگاه اجتماعی شاعر منطق زبانی اش را خوب جاری می سازد شعری که با ریزه کاری های مداوم هی جان می گیرد و قد می کشد و شناسنامه دار می شود
واژه ها و عناصر شعر جعفرزادگان برای نشان دادن و شناساندن ذهنیت شاعر در جایگاه خویش خوب می ایستند
واژه اندوزی او در شعر روز به روز نمود بهتری دارد در تخاطب با شعر ایشان سختگی و پختگی و فخامت لازم در جریان احساس و عاطفه را به خوبی می توان حس کرد
تا آنجا که هر کس با ورود به موقعیت شعرش می تواند برای خود تحلیل و تاویلی متفاوت داشته باشد
در فرایند فضای شعر ،جعفرزادگان دستی تمام دارد و با ایجاد شگردهای متعارف ونامتعارف صور خیال بعنوان یک حرکت ساختار شکن سنگ تمام می گذارد و شعر را مخیل می سازد
کوتاه نویسی هایش در شعر نمادی بلند دارد و حشویات را خوب قیچی می کند و ایجازهای متناسبش مخاطب را درگیر اطنابهای آزار دهنده نمی کند
" جادو می کند عبور
در ایستادن حرف
به قامت پیامبری از جنس واژه
من
باکره گی ماه در گر گرفتگی
دشتانم
وقتی که در نجابت غروب
مارها می خزند
در آستین
مارهایی که می خواهند عصا شوند
تا ما را
به قدمهایی نامریی برسانند
دیگر اعتمادی به راه نیست
باید به چشم هام ایمان بیاورم"
در این شعر شاعر با تردستی خاص خودش اعجازی نوین را رقم می زند تا بتواند در جهان ذهن مخاطب جای پای خود را تثبیت کند
کسی که ایستایی در شعرش نفوذ نکرده است وبا نبض جاری کلمات شعرش در حال عبوری ویژه است با رفتار و ساختار شعر را با عیاری دگر معماری کرده است
شعر جعفر زادگان به خوبی برخوردار از موسیقی واج آرایی است که بصورت متمرکز بخصوص در برش اولیه شعر با تکرار حروف د و ر -و در برشی پایین تر با تکرار حرف گ بر اصالت شعر افزوده است و جای گزینی مناسب برای جبران موسیقی بیرونی شعر شده است
پیوند و ارتباط عناصر مار ،ماه و دشتان در جریان این شعر به خوبی برای التزام و استحکام اجزاء شعر در هم تنیده شده اند عناصری که حذف هر کدامشان موجب ایجاد شکاف در بدنه شعر می شود و تجلی آنها به معنای چیره دستی شاعر بر ساختار شعر است
عناصر مار،ماه و دشتان هر کدام می توانند تکانه هایی آفریده باشند و برای آفرینش یک شعر منسجم نقش خود را خوب ایفا کرده باشند
این شعر بعنوان یک شعر راستین متولد شده است و با زبان نوینش تمایزی شفاف و شگفت از زبان مبتذل بعضی از شعرهای امروزی دارد این شعر بعنوان یک رخداد ادبی در رستاخیز زلال کلمات و زبان قد برافراشته است که اشراف و چیره گی شاعر بر ابزارهای ادبی نیز در این راستا بسیار کارساز بوده است. آشنایی با مبانی آواشناسی و موسیقی زبان شعر برای هر شاعر یک التزام است که دانایی اش به توانایی تبدیل شود و شعر یک شعر واقعی باشد
در سیر عمودی شعر وقتی "به قامت پیامبری از جنس واژه تا به مارهایی که می خواهند عصا شوند" می رسیم از نوع گذشتگان حرف نمی زند تلمیح او را بازیچه نمی سازد
کسی که به خودش ایمان دارد و ماه بودنش را خوب بر "دشتان"می پاشد
از نجابت غروب حرف می زند آنجا که مارها در آستین می خزند و اعتماد ها و اعتبارها برچیده می شود مارهایی که به تلبیس رویای عصا شدن را در خوابها و بیداری ما می ریزند
او روشن مثل ماه حرف می زند ذهنش تاریک نیست و بی پرواست و نمی خواهد که دستهای ریاکار به قدمهای نامریی برسانندش
اعتماد از دست رفته اش را در فضای استعاری شعر اینگونه به ما تلقین می کند او فقط به چشم های خودش می تواند اطمینان داشته باشد و ادای مقصود را با عبارت کوتاه "باید به چشم هام ایمان بیاورم" خوب بیان می کند
نوذر فولادی
اردیبهشت 99
طلحه دشتستان
https://www.shahrgon.net/assets/uploads/shahrvandbc/2020/1605/flipbook/index.html?_ga=2.213332500.1690965265.1590845647-1560218741.1567755778
Filedn
1605
Forwarded from Sepideh Jodeyri
پروژهی «شعر، رهاییست» را با شعری از فرناز جعفرزادگان به روز کردم برای نه گفتن به اعدام.
#اعدام_نکنید
این نه استثنا برنمیدارد؛ نه به اعدام #امیرحسین_مرادی، #سعید_تمجیدی، #محمد_رجبی، #محمد_کشوری و ۸ معترض دیگر محکوم به اعدام که ما حتی نامشان را نمیدانیم:
https://www.instagram.com/tv/CCqtRNhJ7sa/?igshid=70je7dd99tta
#اعدام_نکنید
این نه استثنا برنمیدارد؛ نه به اعدام #امیرحسین_مرادی، #سعید_تمجیدی، #محمد_رجبی، #محمد_کشوری و ۸ معترض دیگر محکوم به اعدام که ما حتی نامشان را نمیدانیم:
https://www.instagram.com/tv/CCqtRNhJ7sa/?igshid=70je7dd99tta
نگاه " فرناز جعفرزادگان " به شعری از" فریبا حمزه ای " منبع :مجله شهرگان بی سی کانادا
.
.
اکنون که بسامد حروف از
تهوع ظهر گذشته است
از راز عقوبت تیرکها بگو
از ایستادن در برهوت خیابان
در تنگنای ظهر
از نابسامانی تکلم ماشینها درآژیر بن بست
وقتی واهمه چتر می گشاید درصدا
وقرمزی درشهد انار دلمه می شود
به هیبت غلیظ دانه ها بگو
از راز تیرک ودرخت چه میدانی
از شیوع مضطر فضله ها در کیفیت برگ
و کبوتری که از فضیلت نامه داغ حروف را به گرده می کشد
می لیسد تعفن نابلد کلمات را
از اعتراف سیمهای سوخته در تنفرظهر
بیا به نزاکت نامه لب نزنیم
به سطور داغ در بعدازظهر تنور ونان
ما که آشفته ایم در حزن بال کبوتر
از بخت پرهای ریخته
در عقوبت بالشت و باد
چه می دانیم
" بسامد حروف "
از منظر زبان شناسی وقتی سروده یا متنی را می خوانیم ، این زبان است که اندیشه ی ما را نشانه گذاری میکند. و به ما اجازه میدهد در تمام حالت ها با بهرهگیری از واژه ها، یا زنجیرهای از واژه ها به صورت نمادین و با رمزگذاری و انتقال مفاهیم به فکر و نگاه پیچیده و ظریف خود بپردازیم.
و در واقع زبان شاعرانه خود به تولید معنا می پردازد معنایی چند ساحتی که از گفتمانی زاده می شود و در گفتمانی دیگر فرو می رود .
با نگاهی به سروده ی "فریبا حمزه ای " درمی یابیم که زبان در گفتاری استعاره خیز به شعر نشسته و در " سوی پنهان زبان شاعرانه" نفس می کشد . نزدیکی به ساخت های چند وجهی زبان و بیان از رفتارهای ذاتی متن است که این رفتار جنبه هایی از زبان روزانه را پس از آشنایی زدایی به جزیی از پیکر خود تبدیل می کند و شعر به واسطه ی رهایی اش از کارکردهای ابزاری بیان و نحوشکنی هاست، که زبان طبیعی را می شکند و منجر به زبانی دیگر و شاعرانه می شود ، به گفته ی وینگنشتاین " این کار کرد واژه هاست که تعیین کننده است "
چیزی که در این شعر توجه من خواننده را برمی انگیزد ایجاد فضای اندوه, با استفاده از کلماتی که این فضا را شکل می دهند می باشد..... واج آرایی وتکرار صدای ,,آ,, که تداعی کننده و ایجاد کننده حس آه کشیدن است .
همچنین ایهام و استعاره در بستر زبان سبب می شود که واژه ها خصلت بیانی خود را کتمان کنند و از بیان در سطح بگریزند و به قول یانیس ریتسوس " با آنچه نهان می کنند معنا می یابند "
از منظر زیبایی شناسی
شعر يک هنر متعالي ست و هر اثر هنري در نهاد خود زيباست، از آنجا که در شعر ،بیان عاطفه و احساس در قالب زباني ست که با تخیل شکل مي گيرد . بنابراين زيبايي زبان، آهنگ و موسیقی کلمات و خیال پردازی در بخش روساخت، و زيبايي فرم و محتوا در بخش ژرف ساخت، ارکان سازنده زيبايي شعر محسوب می شوند .
پیوند و ارتباط عناصر و چینش کلماتی مانند [ ظهر ، برهوت ،،، خیابان ، ماشین ،،، تیرک ، درخت ،برگ ،،، داغ، تنور ،نان ،،، کبوتر ، بالشت ، پر ، باد ،،،، برای التزام و استحکام اجزاء شعر در هم تنیده شده اند و
دربافت عمودی و افقی متن، ساختار و فرمی یکدست می آفریند و نه تنها تمرکز ، که در ذهن مخاطب سوژه را می آ فرینند.
گاهی پارادوکس در متن نیز موجب زیبایی شعر می گردد .
"از شیوع مضطر فضله ها در کیفیت برگ
و کبوتری که از فضیلت نامه داغ حروف را به گرده می کشد
می لیسد تعفن نابلد کلمات را
از اعتراف سیمهای سوخته در تنفرظهر
بیا به نزاکت نامه لب نزنیم"
تضادها ایجاد تنش ذهنی و عاطفی می کنند و درنهایت این تقابل ها و موتیف ها در بستر متن توازنی ایجاد می کنند که خود از ارکان زیبایی شناسی شعر به شمار می روند
شاعر در بستر اندیشگانی به نابسامانی جامعه اشاره دارد که در نهایت به آشفتگی های شخصی و فردی می رسد به ترسی که سایه انداخته بر سرنوشت و زندگی در حزن بال کبوتر و بخت پرهای ریخته در عقوبت بالشت و باد .
فرناز جعفرزادگان
مرداد 1399
https://shahrgon.com/?p=88193
.
.
اکنون که بسامد حروف از
تهوع ظهر گذشته است
از راز عقوبت تیرکها بگو
از ایستادن در برهوت خیابان
در تنگنای ظهر
از نابسامانی تکلم ماشینها درآژیر بن بست
وقتی واهمه چتر می گشاید درصدا
وقرمزی درشهد انار دلمه می شود
به هیبت غلیظ دانه ها بگو
از راز تیرک ودرخت چه میدانی
از شیوع مضطر فضله ها در کیفیت برگ
و کبوتری که از فضیلت نامه داغ حروف را به گرده می کشد
می لیسد تعفن نابلد کلمات را
از اعتراف سیمهای سوخته در تنفرظهر
بیا به نزاکت نامه لب نزنیم
به سطور داغ در بعدازظهر تنور ونان
ما که آشفته ایم در حزن بال کبوتر
از بخت پرهای ریخته
در عقوبت بالشت و باد
چه می دانیم
" بسامد حروف "
از منظر زبان شناسی وقتی سروده یا متنی را می خوانیم ، این زبان است که اندیشه ی ما را نشانه گذاری میکند. و به ما اجازه میدهد در تمام حالت ها با بهرهگیری از واژه ها، یا زنجیرهای از واژه ها به صورت نمادین و با رمزگذاری و انتقال مفاهیم به فکر و نگاه پیچیده و ظریف خود بپردازیم.
و در واقع زبان شاعرانه خود به تولید معنا می پردازد معنایی چند ساحتی که از گفتمانی زاده می شود و در گفتمانی دیگر فرو می رود .
با نگاهی به سروده ی "فریبا حمزه ای " درمی یابیم که زبان در گفتاری استعاره خیز به شعر نشسته و در " سوی پنهان زبان شاعرانه" نفس می کشد . نزدیکی به ساخت های چند وجهی زبان و بیان از رفتارهای ذاتی متن است که این رفتار جنبه هایی از زبان روزانه را پس از آشنایی زدایی به جزیی از پیکر خود تبدیل می کند و شعر به واسطه ی رهایی اش از کارکردهای ابزاری بیان و نحوشکنی هاست، که زبان طبیعی را می شکند و منجر به زبانی دیگر و شاعرانه می شود ، به گفته ی وینگنشتاین " این کار کرد واژه هاست که تعیین کننده است "
چیزی که در این شعر توجه من خواننده را برمی انگیزد ایجاد فضای اندوه, با استفاده از کلماتی که این فضا را شکل می دهند می باشد..... واج آرایی وتکرار صدای ,,آ,, که تداعی کننده و ایجاد کننده حس آه کشیدن است .
همچنین ایهام و استعاره در بستر زبان سبب می شود که واژه ها خصلت بیانی خود را کتمان کنند و از بیان در سطح بگریزند و به قول یانیس ریتسوس " با آنچه نهان می کنند معنا می یابند "
از منظر زیبایی شناسی
شعر يک هنر متعالي ست و هر اثر هنري در نهاد خود زيباست، از آنجا که در شعر ،بیان عاطفه و احساس در قالب زباني ست که با تخیل شکل مي گيرد . بنابراين زيبايي زبان، آهنگ و موسیقی کلمات و خیال پردازی در بخش روساخت، و زيبايي فرم و محتوا در بخش ژرف ساخت، ارکان سازنده زيبايي شعر محسوب می شوند .
پیوند و ارتباط عناصر و چینش کلماتی مانند [ ظهر ، برهوت ،،، خیابان ، ماشین ،،، تیرک ، درخت ،برگ ،،، داغ، تنور ،نان ،،، کبوتر ، بالشت ، پر ، باد ،،،، برای التزام و استحکام اجزاء شعر در هم تنیده شده اند و
دربافت عمودی و افقی متن، ساختار و فرمی یکدست می آفریند و نه تنها تمرکز ، که در ذهن مخاطب سوژه را می آ فرینند.
گاهی پارادوکس در متن نیز موجب زیبایی شعر می گردد .
"از شیوع مضطر فضله ها در کیفیت برگ
و کبوتری که از فضیلت نامه داغ حروف را به گرده می کشد
می لیسد تعفن نابلد کلمات را
از اعتراف سیمهای سوخته در تنفرظهر
بیا به نزاکت نامه لب نزنیم"
تضادها ایجاد تنش ذهنی و عاطفی می کنند و درنهایت این تقابل ها و موتیف ها در بستر متن توازنی ایجاد می کنند که خود از ارکان زیبایی شناسی شعر به شمار می روند
شاعر در بستر اندیشگانی به نابسامانی جامعه اشاره دارد که در نهایت به آشفتگی های شخصی و فردی می رسد به ترسی که سایه انداخته بر سرنوشت و زندگی در حزن بال کبوتر و بخت پرهای ریخته در عقوبت بالشت و باد .
فرناز جعفرزادگان
مرداد 1399
https://shahrgon.com/?p=88193
شهرگان | Shahrgon
شهرگان شماره ۱۶۱۱ - شهرگان | Shahrgon
شهرگان شماره ۱۶۱۱ شهرگان