Telegram Group Search
Forwarded from Farzam NKH
#کاراموزی
🔴جذب #کاراموز در ساری🔴

شرکت ایپاک ( نماینده آموزشی و عملیاتی سازمان هواپیمایی کشور ) از بین دانشجویان مستعد و علاقه مند اقدام به جذب کارآموز مینماید. این شرکت در زمینه آموزش خلبانی پهپاد و ارائه گواهینامه بین المللی ، مجوز پرواز پهپادها، تعمیرات و طراحی و ساخت و .... فعال است!
در دوره کارآموزی آموزش‌های لازم جهت فعالیت در حوزه پهپادهای غیر نظامی را خواهید دید !

🔴 در صورت تایید سرپرست و داشتن شرایط لازم پس از پایان دوره کاراموزی میتوانید همکاری خود را با شرکت ادامه دهید ...

تحصیلات و مهارت‌های لازم:
📍دانشجوی برق، مکانیک و کامپیوتر
📍روابط عمومی بالا
📍آشنایی و اشتیاق به تحقیق و جستجو
📍ایده پرداز و خلاق
📍دارای روحیه کار تیمی

در صورت تمایل جهت هماهنگی زمان مصاحبه رزومه خود را به آیدی زیر ارسال فرمایید :

@Ipac_support

📞شماره تماس شرکت :
۰۱۱۳۳۳۱۳۶۶۶

آدرس ما: ساری، خیابان شیخ طبرسی، بین طبرسی ۴ و ۶، ساختمان تجاری پوریا، طبقه ۵، واحد ۲۰

📱پیج اینستاگرام : https://instagram.com/ipacuav

💻سایت : www.ipacuav.ir
کپشن 👇👇👇
#مینیمالیسم
تصویر بالا مربوط به یکی از گروه‌های تلگرامی نسبتاً بزرگ دانشجویی دانشگاهمونه، همین چند روز پیش، یعنی تو بحبوحه فرجه و امتحانات پایان‌ترم.

نمی‌خوام راجع به درستی/نادرستی این پیام حرف بزنم، واسه همین وارد جزئیاتش نمیشم. تو اینستاگرام هم یه شوخی ریز وغیرجدی باهاش کردم. می‌خوام یه چیز دیگه بگم ...

تا همین چند وقت پیش، توصیه آموزشی استادها به دانشجوها این بوده که جزوه نخونین، کتاب اصلی رو بخونین. جزوه همه مطالب کتاب رو پوشش نمی‌ده و شما یاد نمی‌گیرین. حالا با تغییر روند به جایی رسیدیم که دانشجو با ابزارهای جدید به دنبال خلاصه کردن چیزیه که خودش به خاطر خلاصه بودن، زیر سوال بود.

احتمالاً اولین واکنش از طرف یه استاد ممکنه این باشه که می‌بینین اینا به کجا دارن می‌رن؟ حال و حوصله هیچ کاری رو ندارن. تنبل شدن، به چیزی اهمیت نمی‌دن. خیلی نگران‌کننده‌ است.

اما باید گفت هنجارهای مختلف اجتماعی، به طرز غریبی به هم پیوسته‌ان. نباید فراموش کنیم، اگه تو یک برهه زمانی، یه هنجار یا رفتار اجتماعی در حال تغییر چشمگیره، بقیه بخش‌ها نمی‌تونن بی‌تفاوت باشن. اگه خودشون رو تغییر ندن یا مستحکم‌تر نکنن، ممکنه بقیه تغییرشون بدن و این بدترین اتفاق ممکنه.

اگه تو اوج مینیمالیسم عصر جدید که برنامه‌های خبری مفصل رو به توییت‌های چند جمله‌ای تقلیل داده، کسایی تونستن علاقمندای فیلم رو به جای ۲-۳ ساعت پای سریال‌های ۶۰-۷۰ ساعته بنشونن، یعنی آموزش دانشگاهی هم می‌تونه به جای گله و شکایت، شجاعانه نقشی رو تو این تغییرات به عهده بگیره و ارزش آرمان‌های خودش رو اثبات کنه.

@Jahanian_Omid
#انتخاب
کسانی که با من درس داشته‌اند، مثال 206 و L90 را احتمالاً به خاطر دارند. سوال این بود که اگر قرار باشد بین این دو گزینه تصمیم بگیرم، باید کدام را انتخاب کنم؟ بعد از جواب‌های هیجانی اولیه بچه‌ها، می‌رسیدیم به شیوه حل مسأله:

یک جدول باید تشکیل دهیم و همه پارامترهای مقایسه را لیست کنیم: قیمت، زیبایی، مصرف سوخت، شتاب‌گیری، فرمان‌پذیری، ظرفیت سرنشین و صندوق، هزینه تعمیر و نگهداری و کلی پارامتر دیگر. امتیاز هر خودرو را می‌توان به راحتی در سطرهای این جدول نوشت، چون کمّی است و اعداد آن با روش‌های ارزیابی تخصصی معین، محاسبه می‌شود. به راحتی می‌توان برای پارامترها، نمره‌ای مثلاً بین صفر تا صد به هر خودرو داد.

حال سوال این است که اگر همه اعداد یک ستون را جمع‌کنیم، با مقایسه مجموع امتیازات 206 و L90 می‌توان نتیجه گرفت که کدام بهتر است؟ قطعاً خیر ....

در فرایند علمی مقایسه اما، هر یک از این سطور ضریب وزنی دارند یعنی باید در یک عدد ضرب شوند. این ضریب وزنی چطور تعیین می‌شود؟ کاملاً بسته به خواسته‌ها، نیازها و سلیقه فرد خریدار. یعنی ممکن است برای یک نفر مصرف سوخت مهم باشد و برای دیگری داشتن صندوق عقب، یکی شکل ظاهری برایش اهمیت داشته باشد و دیگری نزدیک بودن نمایندگی به محل سکونتش.

بنابراین مشاهده می‌شود علیرغم این‌که تعیین امتیاز هر خودرو در پارامترهای مورد بررسی کاملاً حساب شده و دقیق بوده و سلیقه‌ای نیست، این ضرایب، شخصی هستند که نتیجه نهایی را تعیین می‌کنند. یعنی «یک گزینه» به عنوان «بهترین» وجود ندارد و برای هر خریدار، بهترین گزینه می‌تواند متفاوت باشد.

حالا - شبیه جمله تکراری این روزهای فضای مجازی- باید بگویم من درباره 206 و L90 حرف نمی‌زنم. درباره جلیلی و پزشکیان هم حرف نمی‌زنم. دارم در یک سطح بالاتر، در مورد «رأی دادن» و «رأی ندادن» صحبت می‌کنم.

پارامترهای مقایسه این دو گزینه کاملاً مشخص است، اما ضرایب وزنی شخصی برای هر فرد چه؟ آیا افراد مختلف جامعه، دغدغه‌های کاملاً یکسانی دارند؟ آیا اینجا هم شبیه مثال قبل، نمی‌شود گفت برای هر خریدار، بهترین گزینه می‌تواند متفاوت باشد.

اگر اینطور است، به نظر شما کسی که طبق بررسی‌های دقیق و تعیین ضرایب وزنی شخصی خودش، 206 خریده می‌تواند حکم کلی داده و فریاد بزند: «هرکی L90 بخره احمقه!»

@Jahanian_Omid
«کامالا هریس در ایالت اوکلند آمریکا به دنیا آمده و هم پدرش و هم مادرش، مهاجر بودند. مادر او، هندی‌الاصل بود و پدرش نیز از جامائیکا به آمریکا مهاجرت کرده بود. وقتی او پنج ساله بود، پدر و مادرش از هم جدا شدند و از این‌جا او توسط مادرش، شیامالا گوپلان که هندوست، بزرگ شد.»

این متن یکی از خبرگزاری‌ها برای معرفی کامالا هریس است وقتی که او برای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا نامزد شد. بقیه متن‌های خبری هم کم‌وبیش شبیه این عبارات هستند.
حس کنجاوی و همچنین علاقه به روایت زندگی کسانی که برای خود داستان محسوب می‌شود، باعث شد جستجو کنم که قصه زندگی این دو مهاجر از دو قاره مختلف چه بوده که فرزندشان گزینه ریاست جمهوری سرزمین جدیدشان شده است:

دونالد هریس
متولد جامائیکا، لیسانس از دانشگاه لندن، ارشد و دکتری از دانشگاه برکلی، استاد تمام اقتصاد دانشگاه استنفورد

شیامالا گوپلان
متولد هند، لیسانس از دانشگاه دهلی، ارشد و دکتری از دانشگاه برکلی، دانشمند زیست‌پزشکی (حوزه سرطان‌) در آزمایشگاه ملی لارنس برکلی

...
حالا یک بار دیگر جمله اول را بخوانید: «هم پدرش و هم مادرش، مهاجر بودند. مادر او، هندی‌الاصل بود و پدرش نیز از جامائیکا به آمریکا مهاجرت کرده بود... او توسط مادرش که هندوست، بزرگ شد»

یکی از دردهای مهاجرت این است.
زندگی درد دارد، هم ماندن درد دارد و هم رفتن.

«هیچ آگاه شدنی بدون درد نیست.» (کارل گوستاو یونگ)

@Jahanian_Omid
در تصاویر بالا چه اشتباهی وجود دارد؟

احتمالاً افراد در خصوص تصویر اول پاسخ خواهند داد: «اون موقع که موبایل نبوده»

شخص به احتمال زیاد این مسیر تفکر را در ذهن خود پیموده است:
• تصویر مربوط به حدود ۱۰۰ سال پیش آمریکاست (شناخت نسبت به لباس و خودروها)
• گوشی موبایل حدوداً ۳۰-۴۰ سال است که وارد بازار شده (شناخت نسبت به تاریخ فناوری)
• این دو تاریخ با هم تطابق ندارد.

در مورد تصویر دوم کمی چالش بیشتر می‌شود. احتمالاً می‌شودحدس زد این تصویر مربوط به محدوده جغرافیایی ایران یا اطراف آن در زمانی حدود ۳۰۰-۴۰۰ سال پیش (دوره صفویه، افشار یا زندیه) است. اما چه چیزی در تصویر اشتباه است؟

جواب «گوجه فرنگی» است.

گوجه فرنگی در زمان ناصرالدین شاه (حدود ۱۵۰ سال پیش)، وارد ایران شده است. گوجه فرنگی آنقدر در آشپزی امروز و حتی غذاهای سنتی ایران حضور پررنگ‌ دارد که به نظر می‌رسد از همان ابتدا وجود داشته است. تصور کباب و دیزی بدون گوجه کمی دشوار است.

یکی از مواردی که به عنوان آسیب در پیش‌فرض ذهنی می‌تواند شخص را دچار اشتباه کند، عدم درک درست از تقدم و تأخر زمانی یا بی‌اطلاعی از تاریخ است.
@Jahanian_Omid
روزنامه باطله

تهران که زندگی می‌کردم، مشترک مجله فیلم بودم. هر ماه به دستم می‌رسید. از وقتی که بابل زندگی‌ می‌کنم اما داستان تغییر کرده. پیرمرد مهربانی تو این شهره که سالهاست روزنامه‌فروشه، در واقع یکی از مراکز پخش اصلی روزنامه‌ها و مجلات اینجاست. نمی‌دونم چرا فکر می‌کنم بچگی‌اش احتمالاً شبیه یکی از اون فیلمای سیاه و سفیدیه که یه پسر ده دوازده ساله با کلاه پارچه‌‌ای و کت چارخونه تنگ توش داد می‌زنه:«آخرین خبر! روزنامه! روزنامه!»

اوائل هر ماه می‌رم جلوی دکونش (دقیقاً دکون هست، مغازه نیست، دفتر نیست حتی دکه هم نیست)، منو که می‌بینه لبخند می‌زنه و گرم سلام‌علیک می‌کنه. مجله فیلم (که حالا اسمش شده فیلم امروز) رو بهم میده. حتی اگه یه ماه دیرتر برم هم یه دونه برام نگه می‌داره، نه شماره‌ام رو داره نه احتمالاً اسمم یادش مونده، به این میگن اشتراک به شیوه سنتی. فکر می‌کنم یه روز اگه بخوام از این شهر برم، خبر دادن به این پیرمرد تو لیست کارهای واجبه، حتی باید تو وصیت‌نامه‌ام بنویسم بعدِ من بهش خبر بدین اونی که مجله فیلم می‌خرید دیگه نمیاد.

امروز دنبال روزنامه باطله بودم واسه بسته‌بندی اسباب اثات خونه. رفتم پیشش. با تعجب نگاه کرد. مجله این ماهم رو گرفته بودم.
- روزنامه باطله از کجا می‌تونم گیر بیارم؟
- همینجا دیگه!
- مگه شما روزنامه باطله هم می‌فروشین؟
- «همه روزنامه‌ها باطله است»

جمله آخر مثل پتک بود. روزنامه‌های باطله رو کشید. کیلویی حساب کرد. به نظرم گرون بود اما چیزی نگفتم. حسابم با این پیرمرد حسابِ دودوتا چهارتا نیست. برگشتم خونه. یه نگاهی به روزنامه‌ها انداختم. دست نخورده بودن. قیمت روی صفحه اول رو خوندم. خدایا چند وقته که روزنامه دستم نگرفته بودم؟ ناخودآگاه شروع کردم به شمردن، مثل کاری که پیرمرد هر روز می‌کنه. تعداد رو در قیمت ضرب کردم. با پولی که داده بودم تفاوت چشمگیری نداشت.

خیره موندم به تیترهای درشت روی روزنامه‌ها .... پیرمرد راست می‌گفت، «همه روزنامه‌ها باطله است».

@Jahanian_Omid
نام ایزابلاروسلینی در میان نامزدهای اسکار امسال، بهانه مناسبی شد که شگفتی‌ام از میزان خاص بودن او را بیان کنم.

پدرش روبرتو روسلینی و مادرش اینگرید برگمن است. از طرف پدر ریشه ایتالیایی و از طرف مادر ریشه سوئدی و آلمانی دارد. در ایتالیا به دنیا آمد. دوران نوجوانی‌اش در ایتالیا و فرانسه گذشت و در جوانی به آمریکا رفت.

وارد شدن به سینما برای چنین آدمی چندان عجیب نیست. شاید تا همینجا برای خاص بودن زندگی یک نفر کفایت کند اما ماجرای او بسیار پرشاخ‌وبرگ‌تر از این حرف‌هاست.

او در آمریکا با مارتین اسکورسیزی ازدواج کرد. بعد از جدا شدن، چند سالی به عنوان پارتنر با دیوید لینچ همراه بود و بعد از به هم خوردن رابطه‌اش با او، زندگی در کنار گری اولدمن را تجربه کرد.

بین این همه اسم پرطمطراق و تأثیرگذار که هر کدام قله‌ای غیرقابل انکار در تاریخ سینما هستند، شاید دانستن این موضوع که ایشان یک خواهر دوقلو هم دارد که استاد ادبیات ایتالیایی در دانشگاه‌های پرینستون و هاروارد بوده، کمرنگ به نظر برسد.

فکر می‌‌کنم چه داستان‌ها و روایت‌هایی در دل این زن نهفته است! چقدر می‌شود کنار او نشست تا فقط خاطره تعریف کند!

@Jahanian_Omid
2025/02/19 01:56:51
Back to Top
HTML Embed Code: