Telegram Group Search
«این‌ها را به مردم نگویید»
جنگ برای ظهور امام زمان

عملیات پرتلفات خیبر در اسفند62 صحنه‌های وحشتناکی داشت که ذهن برخی از فرماندهان را به‌شدت گرفتار سوال‌هایی اساسی درباره‌ی مدیریت جنگ کرد. دستواره از فرماندهان ارشد لشکر 27 سپاه گزارش‌های تلخی از این عملیات دارد که در کتاب «دستواره سخن می‌گوید» آمده است. او می‌گوید: «ایمان و توکل و باورهایی از این دست یک‌ طرف، تدبیر و تدبر و اندیشه و اصول هم یک طرف... در عملیات خیبر هیچ تاکتیک و اصول عملیاتی نداشتیم تا بتوانیم مقاومت کنیم.» او در روایت خود به مقاطعی از عملیات اشاره می‌کند که فضا برای جنگیدن و پیشروی به 30سانتی‌متر می‌رسید یعنی نفر پشت سر، وقتی می‌تواند به‌سوی دشمن تیراندازی کند که نفر جلویی‌اش بر زمین بیفتد. او بارها تاکید می‌کند با وجود آن‌که می‌دانسته عملیاتِ نیروهایش به نتیجه نمی‌رسد به دلیل دستور از بالا عملیات را ادامه داده و حتی وقتی در میانه‌ی عملیات دلایلش را برای هاشمی رفسنجانی توضیح داده، هاشمی به او گفته است: «حتی اگر هزار شهید هم بدهید باید راه را باز کنید. اسلام را به خفت نیاندازید. بلند بشوید بروید. توکل کنید، ان‌شاالله راه باز می‌شود.» دستواره پس از اشاره به جمله‌ی هاشمی می‌گوید: «قضیه را با اصول عملیاتی بررسی كردیم و متوجه شدیم روی اصول عملیاتی نمی‌شود حساب كرد. از آن طرف جنگ ما جنگ عقیدتی است و ما تابع دستوریم. آقای رفسنجانی هم نماینده‌ی تام‌الاختیار حضرت امام است.»
ادامه‌ی گزارش‌ها چنان تلخ است که گمان می‌رود این فرمانده دیگر نمی‌تواند در عملیاتی مشابه شرکت کند.
گره زدن مسایل دینی و اعتقادی به جنگ، تاثیر زیادی در ترغیب فرماندهان به ادامه‌ی جنگ داشت. حدود دوماه پس از گزارش‌های تلخ و انتقادهای او از روند عملیات خیبر، وی در جمع نیروهای لشکر در یک پادگان آموزشی در کرج سخنرانی می‌کند و به سخنان محلاتی نماینده‌ی ولی فقیه در سپاه اشاره می‌کند: «خدا شاهد است وقتی سخن ایشان را شنیدم، بدنم لرزید... ایشان با دلایل و روایات و احادیث ثابت کردند که برای ظهور امام زمان باید زمینه فراهم شود...» دستواره ادامه می‌‍‌دهد: «اگر امروز ماموریتی را که خداوند بر عهده‌ی ما گذاشته انجام دهیم و بجنگیم، زمینه‌ی ظهور امام زمان و زمینه‌ی عدل و داد و حکومت حقه‌ی اسلام فراهم می‌شود. اگر نجنگیم و سستی کنیم، زمینه‌ی حکومت کفر و استکبار را فراهم كرده‌ایم.»
در این شرایط حتی فکر کردن به پایان جنگ فکری خیانت‌آمیز خواهد بود و صلح کلمه‌ای منفور. به جایگاه کلمه‌ی صلح در مکالمه‌ی دو فرمانده ارشد سپاه در سال 64 در بحث‌های تصمیم‌گیری برای عملیات والفجر 8 توجه کنید:
غلامعلی رشید با اشاره به كمبودها می‌گوید عملیات موفق نمی‌شود و به سرنوشتی مانند عملیات بدر دچار می‌شود. شمخانی می‌گوید: پس تو می‌گویی برویم صلح كنیم؟ رشید: من می‌گویم ١٥٠گردان می‌خواهم. به من بدهید می‌جنگم. شما می‌گویید نمی‌دهم لذا صلح می‌شود...
به نظر می‌رسد «ادامه‌ی جنگ به هر قیمت» تا آخرین ماه‌های جنگ در ذهن بسیاری از فرماندهان جا گرفته بود. 27فروردین67 محسن رضایی در جمع فرماندهان منطقه‌ها و ناحیه‌های سپاه در باختران(کرمانشاه) سخن می‌گفت. چند ماهی از رسیدن برد موشک‌های عراق به تهران و حدود یک ماه از حمله‌ی شیمیایی ارتش عراق به حلبچه می‌گذشت. او می‌گفت که جنگ شهرها شدیدتر خواهد شد و «تا پایان امسال پیش‌بینی می‌شود دشمن، خراسان، کرمان و همه‌ی شهرهای ایران را زیر موشک ببرد و این مطلب جدی است و احتمالا ممکن است بمب شیمیایی بزند. این‌ها را برای مردم نگویید، برای خودتان که بفهمید جنگ جدی است و ادامه دارد» او توضیح داد که با این حمله‌ها سازماندهی اجتماعی به هم می‌ریزد. اقتصاد به هم می‌ریزد؛ «مغازه‌هایی که 9سال وقت برد و زحمت کشیده شد دگرگون می‌شود و سرجایش نمی‌ماند. تمام این‌ها به هم می‌ریزد.»(روزشمار جنگ، مركز تحقیقات جنگ سپاه، جلد54، ص966)
فردای این روز به ناگاه تمام معادلات نظامی جنگ تغییر کرد. عراق در حمله‌ای قدرتمندانه فاو را پس گرفت و پس از آن، ایران پشت سر هم در جبهه‌ی نظامی شکست خورد. بعد از شكست‌ها، نامه‌ها و گزارش‌هاي بسياري به امام رسيد. رضایی نیز در نامه‌ای امکاناتی خواست که امام از آن نامه با عنوان «تکان‌دهنده» ياد کرد. هرچند او نوشته بود که همچنان باید جنگید اما امام درباره‌ی این حرف او نوشت: « با ذکر این مطالب می‌گوید باید باز هم جنگید که این دیگر شعاری بیش نیست.»
سه ماه بعد از سقوط فاو، قطعنامه پذيرفته شد. شاید اگر این شکست‌هایِ میدانِ نبرد نبود و ناتوانی نیروهای نظامی برای ادامه‌ی جنگ آشکار نمی‌شد، جنگ باز هم ادامه پیدا می‌کرد.

( از یادداشت های کتاب توقیف شده نکته های تاریخی است، فایل نکته های تاریخی را از پیام سنجاق شده در کانال دانلود کنید.)

https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
وقتی دادنِ تلفات آسان می‌شود
ارزش زندگی در محاسبات جلیلی و پزشکیان


اولین عملیاتی که پس از آزادی شیرین خرمشهر انجام گرفت، یکی از تلخ‌ترین شکست‌های ایران شد. عبارت عدم‌الفتح به جای شکست قدری از تلخی واقعه‌ی پیش‌آمده کم می‌کرد و برخی فرماندهان حجم تانک‌های زده‌شده‌ی دشمن را از موفقیت‌های عملیات می‌دانستند. اما برخی نگاه دیگری داشتند.
دهم مرداد ۶۱ در جلسه‌ی فرماندهان ارشد سپاه، حسین خرازی، در نقد عملیات پرتلفات رمضان گفت: «یک گردان داشتیم هم‌محله‌ای‌های خود ما بودند، به خود من گفتند، ما جدید آمدیم، ما آموزش ندیدیم، بگذارید ما حداقل دو الی سه روز برویم آموزش ببینیم، برویم تیراندازی بکنیم... نیرویی می‌آید منطقه که کیفیت ندارد، می‌رود همین‌جور شهید و زخمی می‌دهد.» (روزشمار جنگ، مرکز مطالعات سپاه، ج۲۰، ص۴۵۷)

حسن باقری نیز در جلسه‌ای دیگر، گفت: «کار کردن قبل از عملیات خیلی سخت شده، ولی تلفات دادن در داخل عملیات خیلی ساده شده. هیچ به روی خودمون هم نمی‌آوریم. اول جنگ بچه‌های تبریز تو دهلاویه ۷۰ تا شهید دادند، خدا شاهده همه تنشون می‌لرزید. حالا، ۱۰۰۰تا، ۲۰۰۰تا، ۳۰۰۰تا، اصلا انگار نه انگار، اگر فردا هم بهمون بگن ۱۰۰هزارتا! مثل این‌که عددها، ۱ با ۱۰۰۰ مثل این‌که فرقی نداره. تخریب‌چی اومده می‌گه آقا یه گردانی رو معبر کنار دستش باز کردیم، به فرمانده گردان می‌گیم آقا معبر ۳۰۰ متر دست چپه، بیار نیرو را از دست چپ، از معبر میدان مین ببر، بعد دراومده به بچه‌ها می‌گه کی داوطلبه که بره روی میدان مین. من خودم جوابی ندارم برای این‌که روز قیامت بدم.» (متن سخنان در مستند آخرین روزهای زمستان آمده است.)

به‌راستی ارزش زندگی انسان‌ها در محاسبات سیاسی-نظامی چقدر است؟ در یک عملیات، تنها رسیدن به اهداف تعیین‌شده و نتایج به‌دست‌آمده مهم است یا هزینه‌ها، امکانات و نیروهای ازدست‌رفته نیز محاسبه می‌شود؟

اگر تحلیل‌گران سپاه عملیات کربلای پنج را یک عملیات موفق و بزرگ می‌دانند، در تحلیل‌شان تا چه حد میزان شهدا و مجروحین را دخالت می‌دهند؟ در تحلیل‌های منتشرشده چنین بررسی‌هایی نمی‌بینیم.
بنا بر آمار پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس، تلفات انسانی (شهید، مفقود و مجروح) سپاه در این عملیات حدود ۶۵ هزار نفر است (۷۶۵۱ شهيد، ۳۵۲۹ مفقود) که حدود ۴۰۰ نفر از شهدا از فرماندهان سطوح مختلف لشكرها هستند.

با این‌که پس از عملیات کربلای پنج فاصله‌ی زیادی تا بصره باقی مانده بود، می‌توان پرسید حتی اگر در این عملیات بصره‌ی عراق را نیز تصرف می‌کردیم، در چه صورتی و با چه میزان تلفات انسانی نمی‌توانستیم این عملیات را یک پیروزی محسوب کنیم؟ برای مثال آیا تصرف بصره با ۲۰۰ هزار شهید و مجروح یک پیروزی محسوب می‌شد یا یک شکست؟

تاثیر تصمیم‌ها‌ی کلانِ سیاسی-نظامی بر زندگی مردم بسیار مهم است و باید در محاسبه‌ها، زندگی‌های ازهم‌پاشیده و آسیب‌های اجتماعی را نیز در نظر گرفت. باید دید برای چیزهایی که به‌دست می‌آوریم چه چیزهایی را از دست می‌دهیم.

جمله‌ی معروفی منسوب به استالین هست که می‌گوید: «مرگ یک نفر یک تراژدی و مرگ میلیون‌ها نفر آمار است.»

این بدترین نوع نگاه به عددهایی است که به‌عنوان آمار پیشِ روی ما قرار می‌گیرد؛ به‌ویژه آن‌جا که عددها و رقم‌ها با جان انسان‌ها سر و کار دارد.

عددها به شما نشان می‌دهد ۹۱۹۱۸ نفر از شهدای ایران، نوجوانان بین ۱۶ تا ۲۰ سال بودند؛ وقتی به تک‌تک نوجوان‌های این آمار و زندگی‌ها و خانواده‌های پشت سرِ هر کدام نگاه کنید، تن و بدن‌تان می‌لرزد.

اگر رقم ۶۳۴۴۱ نفریِ جوانان شهید که سن ۲۱ تا ۲۵ سال داشتند را به آمار شهدای نوجوان اضافه کنیم، حدود ۷۲ درصد از شهدای ایران را نوجوانان و جوانانِ بین ۱۶ تا ۲۵ سال تشکیل می‌دهند. یعنی از هر سه نفر ایرانی که در صحنه‌ی جنگ ایران و عراق در خون خود می‌غلتند، دو نفرشان کمتر از ۲۵ سال سن دارند.

تجربه‌ی ‌مطالعات جنگ مرا همیشه از تبدیل شدن آمارها به یک تعداد عدد ترسانده است.
برای من مسیر اصلاح امور از میدان سیاست نمی‌گذرد. هوادار پزشکیان نیستم و شأن اهالی علم و فرهنگ و هنر را بالاتر از هواداری اهالی سیاست می‌دانم.

اما از کسانی که چه شکست بخورند و چه پیروز شوند، خودشان را پیروز می‌دانند می‌ترسم؛ از آن‌ها که خودشان را مامور به وظیفه می‌دانند و نتیجه هر چه باشد، حتی نابودی زندگی مردم، تفاوتی برایشان ندارد.
از جماعتی می‌ترسم که تیر می‌اندازند و بعد دور جای اصابت تیر را دایره می‌کشند و فریاد می‌زنند: خورد به هدف.

شاید اشتباه می‌کنم، اما گمان می‌کنم پزشکیان نمی‌تواند نسبت به له شدن مردم بی‌تفاوت باشد و فقط به هدف‌هایی آرمانی و رویایی فکر کند.

شاید اشتباه می‌کنم، اما نگرانم جلیلی آرمان‌هایی داشته باشد که در ذهن او رسیدن به آن‌ها حتی ارزش له شدن بسیاری از مردم را داشته باشد.

https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
اتاق آینده / شیرعلی‌نیا pinned «وقتی دادنِ تلفات آسان می‌شود ارزش زندگی در محاسبات جلیلی و پزشکیان اولین عملیاتی که پس از آزادی شیرین خرمشهر انجام گرفت، یکی از تلخ‌ترین شکست‌های ایران شد. عبارت عدم‌الفتح به جای شکست قدری از تلخی واقعه‌ی پیش‌آمده کم می‌کرد و برخی فرماندهان حجم تانک‌های…»
اتاق آینده / شیرعلی‌نیا pinned «ماجرای عجیب نظرسنجی‌ها اولین انتخابات غافلگیرکننده‌ی ریاست‌جمهوری در ایران در دوم خرداد ۱۳۷۶ و با انتخاب سیدمحمد خاتمی برگزار شد. از جمله نکات جالب این انتخابات، نظرسنجی‌هایی بود که پیش از آن برگزار شده بود و اغلب با نتیجه‌ی نهایی همخوانی نداشت. روزنامه‌ی…»
گشت‌های ارشاد
و پالتوهایی برای جابه‌جایی نوارهای ویدئو

نیویورک‌ تایمز نوشته بود که در سال‌های اخیر، برخورد‌های اجتماعی کمتر شده و ماموران دیگر ماشین‌هایی را که در آن زن و مرد کنار هم نشسته‌اند، «برای بررسی مدارک ازدواج‌‌شان» متوقف نمی‌کنند و «یورش به منازل شخصی» کمتر از قبل شده است اما گشت‌ها همچنان پابرجاست. اگر صدای موزیک غربی به گوش‌شان بخورد، «در می‌زنند و بر اساس میزان تخلف... مسئله با مقداری رشوه یا دستگیری حل می‌شود.»

کاهش محدودیت‌های اجتماعی، یکی از اصلی‌ترین دلایل رأی جوانان به خاتمی در سال ۱۳۷۶ بود؛ جوانانی که سال‌های انقلاب را به یاد نداشتند و کودکی‌شان در اوج این محدودیت‌ها و برخوردهای بعضا خشن کمیته و سپاه سپری شده بود. آن‌ها انتظار تغییر داشتند و خاتمی وعده‌ی تغییر داده بود. نوشتن از این موضوعات در داخل، ممکن بود دردسرهایی برای نگارنده ایجاد کند و در نبود روایت‌های داخلی، رسانه‌های غربی از این محدودیت‌ها می‌گفتند که گاهی با اغراق همراه می‌شد.

نیویورک تایمز، چند روز پس از پیروزی خاتمی، در مقاله‌ای اصلی‌ترین محدودیت‌ها را برشمرد. در این نوشته، به ممنوعیت روابط دختر و پسر، تماشای ویدئو، تماشای ماهواره، گوش دادن به موزیک‌های غربی، مصرف الکل و ورق‌بازی اشاره شده بود. در مقاله، از قول مادری میان‌سال آمده بود: «بچه‌های من می‌دانند وقتی معلم از آن‌ها می‌پرسد که ما در خانه [شراب] می‌نوشیم، آن‌ها باید بگویند نه. اگر از آن‌ها بپرسند ما ورق‌بازی می‌کنیم یا می‌رقصیم، آن‌ها باید بگویند نه... ولی واقعیت این است که ما [شراب] می‌نوشیم، ورق‌بازی می‌کنیم و می‌رقصیم و بچه‌ها هم این را می‌دانند. پس آن‌ها دروغگو بار می‌آیند، دروغگوهایی که می‌دانند والدینشان هم دروغ می‌گویند و برای زنده ماندن در این کشور باید دروغ گفت. این چیز خیلی بدی است و من می‌خواهم که تغییر کند.»

مسئله‌ی دیگر، تماشای فیلم بود؛ «بعضی شرکت‌ها به طور پنهانی و با پیک موتوری، ویدئو اجاره می‌دهند.» و در ادامه آمده بود که بعضی پیک‌ها، دو پالتو روی هم می‌پوشند که هر کدام تعداد زیادی جیب برای حمل کاست‌های ویدئویی دارد. در نوشته آمده بود که بعضی فیلم‌ها، قبل از فروش در آمریکا به تهران می‌رسند؛ «تقاضا به حدی است که بعضی ایرانی‌ها، در سفر و هنگام رفتن به سینما، با خود دوربین می‌برند و مستقیما از پرده‌ی سینما فیلم‌برداری می‌کنند.» آن‌ها این فیلم‌ها را به طور مخفیانه به کشور وارد می‌کردند. نیویورک تایمز از زن جوانی می‌گفت که ۱۰ سی‌دی را دور کمرش بسته بود تا به ایران بیاورد و خواهرش تعدادی مجله‌ی فشن را در پایین ساکش مخفی کرده بود.

روابط دختر و پسر قبل از ازدواج، در ایران تابوی بزرگی به حساب می‌آمد؛ «حتی اگر هیچ ارتباط فیزیکی در کار نباشد.» اما این روابط به شکل پنهانی وجود داشت که در صورت کشف، با «پرداخت جریمه، زندان، یا در موارد شدید که رابطه‌ی جنسی اثبات شود، با شلاق زدن» همراه می‌شد.

همچنین اشاره شده بود که حجاب در ایران الزامی است و زنان باید «بدن‌شان را با لباس‌های گشاد و غیرشیک بپوشانند ... اما در سال‌های اخیر تارهای مو شروع به نمایان شدن کردند. بعضی زنان همراه خود رژ لب و لوازم آرایش دارند تا در جایی که خبری از پلیس و نیروهای مذهبی نیست، از آن‌ها استفاده کنند.» (نیویورک تایمز؛ ۲۷ می ۱۹۹۷، مقاله‌ی "Beating the System, With Bribes and the Big Lie")

حالا ۲۷ سال از آن روزها می‌گذرد. جامعه تغییرات زیادی داشته است اما روش‌های حکومت در برخورد با آن‌چه نمی‌پسندد تا چه حد تغییر کرده است؟ از سوی دیگر به نظر می‌رسد این روزها مردم جامعه برای توسعه‌ی آزادی‌های فردی و اجتماعی دست به کار شده‌اند و دولت‌ها نیز نمی‌توانند در شتاب مثبت یا منفی این روندها نقشی اساسی به عهده بگیرند.

این بار با التماس و خواهش و ترفندهای متنوع آرای مردم در مرحله‌ی دوم انتخابات به ۵۰ درصد نزدیک شد اما اگر دولت و نظام نتوانند تغییرات اجتماعی را درک کنند و برای سوالات جدید همچنان پاسخ‌های قدیمی‌شان را تکرار کنند، آینده‌ی روشنی پیش روی دولت نخواهد بود.

اگر رأی کسانی که در انتخابات شرکت نکرده‌اند، رأی اعتراضی باشد، برای حکومت امیدوارکننده‌تر است تا این‌که دلیل رأی ندادن، بی‌تفاوتی، ناامیدی، سرشلوغی و داشتن اولویت‌های دیگر باشد. می‌توان امیدوار بود که معترضان برخی کلیات را قبول داشته باشند اما در جزئیات، اعتراض و انتقاد داشته باشند؛ اما وای به روزی که مردم حکومت را حتی شایسته‌ی اعتراض و انتقاد هم ندانند.

https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
منتشرنشده از تاج‌زاده

خاتمی حدود ۲۰ میلیون رای آورده بود و رقیبش، ناطق‌نوری، حدود ۷ میلیون. خاتمی می­‌گوید برخی معتقد به تغییرات کامل و وسیع بودند و او می­‌گفت اگر بخواهند دموکراتیک عمل کنند باید حتی به رقیب­‌شان، ناطق­‌نوری، اجازه دهند به نسبت رایی که آورده است در کابینه مشارکت کند و مثلا اگر یک‌چهارم آرا در انتخابات متعلق به او بوده است، یک­‌چهارم کابینه هم به جریان او واگذار شود؛ «به برخی دوستان گفتم نظر من این‌گونه است و از ترس شما این ­کار را نکردم؛ یعنی چه که همه را حذف کنیم؟»

مصطفی تاج‌زاده روایت خاتمی را تایید می‌کند اما معتقد است حرف خاتمی در صورتی قابل اجرا بود که طرف مقابل نیز حاضر می­‌شد جریان خاتمی را در بخش­‌های مهم قدرت، که خارج از دولت قرار دارند، مشارکت دهد.

تاج‌زاده می­‌گوید یک ­بار علی لاریجانی به او گفته بود که بهتر است خاتمی بخشی از کابینه را به جناح مقابل اختصاص دهد. تاج‌زاده در پاسخش گفته بود نظر او این است که نیمی از کابینه به جناح مقابل اختصاص داده شود و در عوض جریان خاتمی هم در اداره­‌ی قوه‌ی قضائیه، سپاه و... سهمیه­‌ای ۵۰ درصدی داشته باشد.

تاج‌زاده: «واقعیت این بود که تمام قدرت در اختیار آن­‌ها بود. باید به همان سمتی که خاتمی می­‌گوید برویم اما به شرطی که این موضوع به تمام حیطه­‌ی قدرت تعمیم داده شود... گفتم ببین آقای لاریجانی، افکار عمومی ۷۰ به ۳۰ است، بلکه بالاتر. من نمی‏گویم ۷۰ به ۳۰ قدرت در ایران توزیع شود، می‏گویم ۵۰ به ۵۰ توزیع کنید، شما ۵۰ به ۵۰ [را] زیر بارش نمی‏روید.»


شاید نشود؛ اما این روزها امیدم برای انتشار کتاب «زندگی و زمانه‌ی سیدمحمد خاتمی» بیشتر شده است.

برای تدوین این کتاب ۲۲ جلسه با سیدمحمد خاتمی و ده‌ها جلسه مصاحبه‌ی مفصل با اهالی سیاست و فرهنگ انجام داده‌ام و ده‌ها هزار برگ از اسناد و منابع داخلی و خارجی را همراه تیم تحقیقاتی‌ام بررسی کرده‌ایم.

دیروز بخش‌هایی از کتاب را مرور می‌کردم و این برش از کتاب نظرم را جلب کرد و با شما به اشتراک گذاشتم.

https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
خدمت یا خیانت

جنگ روایت آیت الله خامنه ای با دکترها روحانی و ظریف

در مصاحبه هایی که سال ۱۳۹۴ با هاشمی رفسنجانی داشتم سخن به اختلافات میان او و رهبر رسید.

هاشمی گفت یکی از اختلافات در مساله آمریکا بود و گفتگوها درباره این اختلاف به نتیجه نمی رسید و در نهایت در جلسه ای هاشمی گفت«نمی‌توانیم حرف دیگری به شما بزنیم و فقط مسأله ما و خداست. بالاخره در روز قیامت از من و شما می‌پرسند که چرا این همه ضرر و مشکلات برای نظام و مسلمانان ایجاد شد، اگر اینها را بر عهده می‌گیرید، من دیگر حرفی ندارم. ایشان گفت بله، جواب خدا با من باشد.»(فیلم این بخش از گفتگو را در پست بعدی ببینید)

سه دهه از گفتگوی هاشمی و رهبر می گذرد؛ رهبری دیروز بار دیگر از تصویب قانون اقدام راهبردی مجلس در اواخر دولت روحانی تمجید کرد.

این در حالی است که رئیس جمهور آن روزها،حسن روحانی، این قانون را با تعابیری همچون خیانت به مردم روایت می کند. و‌معتقد است تا وقتی این قانون هست، برجام به نتیجه نخواهد رسید.

ظریف وزیر خارجه آن روزها که این روزها ریاست شورای راهبردی را به عهده دارد؛ قانون اقدام راهبردی مجلس را در کنار مخالفت صهیونیست ها از عوامل اصلی شکست مذاکرات امیدبخش با دولت بایدن معرفی می کند.

فارغ از این که کدام روایت را بپذیریم، شاید بهتر باشد رئیس جمهور پزشکیان در این روزهای شلوغ کمی خلوت کند؛ درباره این موضوع بیشتر بیندیشد و تکلیف خودش را مشخص کند که با کدام راهبرد پیش خواهد رفت.

شاید هم به نتیجه برسد باب گفتگویی را با رهبر، اندیشمندان و مردم باز کند.

حدود چهار دهه قبل در میانه جنگ ایران و عراق، ظریف از دیپلمات‌های فعال ایران در ماجرای قطعنامه بود و می‌گوید در یکی از جلسات مهم با نماینده‌ی ژاپن، دو ساعت بر سر خواسته‌های ایران چانه زده، اما در پایان دیپلمات ژاپنی گفته: «اگر من به شما تضمین بدهم که من تمام درخواست‌های شما را عمل می‌کنم، شما حاضری قطعنامه را بپذیری؟» ظریف می‌گوید: «با سردرد عجیبی از آن‌جا بیرون آمدم. چون نمی‌توانستم بگویم می‌پذیرم. اجازه نداشتیم. تقریبا یک ساعت از این دو ساعت را معلق زده بودم که بگویم مثلا همکاری می‌کنیم... ولی او می‌گفت به من بگو آره یا نه... و من هم اجازه نداشتم این را بگویم.» (دیپلماسی ایران و قطعنامه ۵۹۸، ص۲۰۱)

تحولات جهان امروز بسیار پرشتاب تر پیش می رود و شاید خیلی فرصت معلق زدن به ما ندهد.

آیا با دو راهبرد متناقض می توان به نتیجه مطلوب رسید؟

https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بخشی از مصاحبه‌ام با آیت‌الله هاشمی رفسنجانی
که درباره‌ی اختلاف‌نظر او و رهبری درباره‌ی رابطه‌ی ایران و آمریکا گفتگو کردیم.
اتاق آینده / شیرعلی‌نیا pinned «خدمت یا خیانت جنگ روایت آیت الله خامنه ای با دکترها روحانی و ظریف در مصاحبه هایی که سال ۱۳۹۴ با هاشمی رفسنجانی داشتم سخن به اختلافات میان او و رهبر رسید. هاشمی گفت یکی از اختلافات در مساله آمریکا بود و گفتگوها درباره این اختلاف به نتیجه نمی رسید و در…»
پرسشی تکان‌دهنده درباره‌ی ماجرای دیروز

فریاد نزنید، توضیح دهید

(این یادداشت را چهارسال قبل در ماجرای ترور دکتر فخری زاده نوشتم؛ به نظرم رسید با ترور جدید دوباره خواندنی شده است)

«آقای صدوقی یک نامه‌ای قبل از شهادتش به سپاه نوشته که این حفاظتی که شما گذاشته‌اید، این حفاظت نیست. این پاسدارهایی که برای حفاظت گذاشتید این‌ها درست و حسابی تیراندازی هم بلد نیستند تا چه رسد به مسائل دیگر!»
آیت‌الله صدوقی، امام‌جمعه‌ی یزد، 11 تیر 1361 پس از برگزاری نمازجمعه ترور شد و حسن باقری، از فرماندهان ارشد سپاه، در سال‌های ابتدایی جنگ، در سخنرانی‌اش چند ماه قبل از شهادت، به این موضوع اشاره کرده است. باقری می گوید پس از ترور صدوقی «شورای فرماندهی سپاه یزد را گرفتند، به زندان انداختند.» اما می‌پرسد اما آیا می‌توان صدوقی دیگری درست کرد؟ چند ماه بعد از ترور صدوقی، آیت‌الله اشرفی اصفهانی، امام‌جمعه‌ی کرمانشاه، در 23 مهر 61، در جمعه‌ای دیگر، ترور شد و باقری در سخنرانی‌اش گفت: «برادر شمخانی، که قائم‌مقام سپاه بود، روز جمعه رفته و دیده که خود ایشان آمده درِ خانه را باز کرد است. یک امام جمعه‌ای که هم‌ردیف آقای صدوقی بوده، گفته که حاج آقا پس حفاظت چی شد؟ بچه‌ها کجا هستند؟‌ گفتند امروز جمعه است و حفاظت تعطیل کرده است!!»
باقری در این سخنرانی به چند مطلب کلیدی درباره‌ی ریشه‌ی برخی از آشفتگی‌ها اشاره می‌کند؛ از جمله این‌که سپاه «درگیر یک سری مسائل شهری می‌شود و درگیر یک سری مسائلی می‌شود که وظیفه‌ی او نیست و بعد موقعی که می‌نشینیم با یک پاسدار صحبت می‌کنیم، می‌بینیم می‌خواهد نهضت‌های آزادی‌بخش داشته باشد، روابط عمومی داشته باشد، دفتر سیاسی داشته باشد، انتشارات داشته باشد، با ضدانقلاب مبارزه کند و در جریانات سیاسی تاثیر داشته باشد. می‌خواهد همه‌کاره باشد، ولی چقدر دارد مایه می‌گذارد؟ پس کو؟ ما که عهده‌دار مملکت نیستیم. مملکت برای خودش سکان‌دار دارد، امام زمان دارد، امام خمینی را دارد، مجلس را دارد، دولت را دارد، شورای عالی قضایی را دارد، شورای نگهبان را دارد، ما هم به عنوان یک بازوی اجرایی نظامی در کنار ارتش مطرح هستیم.»
باقری به یک مطلب مهم دیگر توجه کرده است: این‌که بار اصلی به دوش مردمی است که در حال تحمل شرایط سخت اقتصادی کشور هستند؛ «صریحا بگویم: باور کنید کم‌ترین کسانی که در مسئله‌ی جنگ سهیم هستند آن‌هایی هستند که دارند در جنگ می‌جنگند. فشار سیاسی روی مسئولین مملکت است، فشار مالی روی مردم است، همه جا کوپنی است.»
نکته‌ی مهم دیگری که باقری روی آن دست می‌گذارد، بحث استفاده از تجربیات جنگ است: «اگر فردا شوروی حمله کند به دره‌گز و شما در دره‌گز بخواهید جنگ تن به تن خرمشهر را بکنید، روز قیامت مسئول هستید و باید جواب بدهید. مسلمان و مومن نباید دو بار از یک سوراخ گزیده شود. ما مسئولیم مسئله‌ی خرمشهر فقط یک بار به وجود بیاید، بعد دیگر باید سازماندهی را یاد بگیریم.»
دیروز، پس از گذشت بیش از 4 دهه از عمر جمهوری اسلامی، در جمعه‌ای دیگر دانشمندی از ایران عزیز را ترور کردند. شگفت‌انگیز این‌که نخست‌وزیر اسرائیل به صراحت خواسته بود نام فخری‌زاده به خاطر سپرده شود.
من از دیروز از خود می‌پرسم نهاد امنیتی که حواسش هست منِ نویسنده حق ندارم وعده‌ی انتشار مطلبی بدهم که در آن می‌خواهم بحث تقاضای مصاحبه از آیت‌الله خامنه‌ای را مطرح کنم، در برابر اظهارنظر صریح نخست‌وزیر اسرائیل و شواهد دیگر، که همگی مسئولیت سنگین حفاظت از فخری‌زاده را هشدار می‌دهد، چه کارهایی کرده و چرا جواب نگرفته است؟ نمی‌شود در پسِ فریادهای بلندِ انتقام سخت، سوال‌های مهم را نادیده گرفت.
سردار علایی، از فرماندهان ارشد سپاه در جنگ، دیروز نکات تکان‌دهنده‌ای را مطرح کرده و نوشته است: «ترور دکتر محسن فخری‌زاده توسط اسرائیل، بیانگر آن است که همچنان تشکیلات جاسوسی و عملیاتی اسرائیل در ایران فعال است. این هفتمین ترور دانشمندان هسته‌ای ایران است که همگی آن‌ها به شهادت رسیده‌اند. الان بیش از ده سال است که اسرائیل به طور مرتب در داخل ایران عملیات مختلف، از جمله ترور انسان‌های دانشمند را انجام می‌دهد. روش ترور رییس سازمان پژوهشی و نوآوریِ وزارت دفاع مشخص می‌سازد که ساختار عملیاتی اسرائیل در ایران بسیار مجهز و پیشرفته و متکی بر اطلاعات دقیق است.»
سوال مهمی که علایی مطرح می‌کند و نباید در میان فریادها و وعده‌های انتقام نادیده گرفته شود، این است: «باید دید چه ضعفی در ساختار و سازوکارهای دستگاه‌های امنیتی ایران وجود دارد که علی‌رغم محتمل بودن ترور افرادی مانند شهید فخری‌زاده و پیش‌بینی محافظ برای آن‌ها، باز هم عملیات اسرائیل موفق می‌شود!!»

سخنرانی حسن باقری از نشریه‌ی نگین ایران، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه، شماره 14، ص 121 تا 135، آمده است و یادداشت سردار علایی از سایت جماران.

https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
اتاق آینده / شیرعلی‌نیا pinned «دوستان عزیزم، در ۵ سالی که کمتر این‌جا نوشته‌‌ام، به همراه تیم پژوهشی‌ام در کنار مطالعات تاریخی، حوزه‌های جدیدی را تجربه کرده‌ام که به زودی خبرهای تازه‌ای برای شما خواهم داشت. برای ارائه‌ی نتایج مطالعات پنج سال گذشته و توسعه‌ی این مطالعات و تیم پژوهشی در…»
سخنانی با آیت‌الله خامنه‌ای

این پیام را یک ماه پیش در کانال منتشر و بعد پاک کردم👇

«دوستان عزیزم

در حال نگارش نامه‌ای سرگشاده به آیت‌الله خامنه‌ای هستم؛ نامه‌ای که در روزهای آینده در همین کانال نیز منتشر می‌کنم.
خواستم شما هم در جریان باشید.

جعفر شیرعلی‌نیا
۹ تیر ۱۴۰۳»

از اصل موضوع منصرف نشده‌ام.
اما روش انتشار
تغییر خواهد کرد
و به جای یک نامه
چندین یادداشت با همین موضوع در کانال منتشر خواهم کرد.

مخاطب اصلی این یادداشت ها آیت‌الله خامنه‌ای و دکتر مسعود پزشکیان هستند.

جعفر شیرعلی نیا تابستان ۱۴۰۳


https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
بازیِ خونین جنگ

پروفسور برنارد رایش در مقاله‌ی اسراییل و جنگ ایران و عراق می‌نویسد: «بهره‌ی اصلیِ اسراییل از جنگ ایران و عراق آن بود که این دو قدرت منطقه‌ای که هر دو دشمن اسراییل محسوب می‌شدند، علیه یکدیگر وارد جنگ شدند و فرصت استراحتی برای اسراییل فراهم شد.» او معتقد است اسراییل به دنبال «حفظ موازنه‌ی قوا برای طولانی‌کردن جنگ و جلوگیری از پیروزی یکی از دو طرف بود.» در تحلیل رایش، جنگ علاوه بر درگیر نگه داشتن این دو کشور، جهان عرب را به دو قطب تبدیل کرده بود؛ یک قطب، سوریه، لیبی و یمن جنوبی و قطب دیگر اردن، مصر و کشورهای حاشیه‌ی خلیج‌فارس و «دودستگی جهان عرب، مانع تشکیل جبهه‌ی متحدی علیه اسراییل شد» (درس‌هایی از راهبرد، حقوق، دیپلماسی در جنگ ایران و عراق، ص147 و 148)
گویا سیاست آمریکا هم ادامه‌ی جنگ خونین ایران و عراق بود؛ تا وقتی که برنده‌ای نداشته باشد. الکواری نماینده‌ی وقتِ قطر در سازمان ملل، درباره‌ی موضع آمریکا و شوروی در جنگ می‌نویسد: «در واقع این دو ابرقدرت، به رغم تاکیدهایی که بر خلاف آن داشتند، از تداوم جنگ و طولانی شدن آن، مادام که هیچ‌یک از طرفین نتواند بر دیگری غلبه داشته باشد، احساس رضایت می‌کردند.» (عملکرد شورای امنیت در جنگ ایران و عراق، ص 201)
تا وقتی که ایران و عراق کشورهای هم را ویران می‌کردند، قدرت‌های جهانی با وجود اظهار نگرانی از ادامه جنگ، تلاشی عملی و جدی برای پایان دادن به آن نکردند. آنها سال هفتم تصمیم گرفتند جنگ را پایان دهند.
تحلیلگران ایرانی موفقیت نسبی کربلای 5(زمستان 65) را در تصمیم ابرقدرتها برای پایان دادن به جنگ موثر می‌دانند اما اغلب تحلیلگرانِ غیرایرانی ناامن شدن خلیج فارس در جنگ دریایی و افشای ماجرای مک فارلین را مهمترین دلیل تصمیم آمریکا برای پایان دادن به جنگ می‌دانند.
افشای پر سر و صدای ماجرای مک‌فارلین در آبان 65، که در جهان به ماجرای کمک آمریکا و اسراییل به ایران معروف شد، کار را برای بازی دوگانه‌ی آمریکایی‌ها سخت کرد و آمریکا تحت فشار شدیدی قرار گرفت و به تعبیر کدی و گازیوروسکی آمریکایی‌ها به این جمع‌بندی رسیدند که: «باید به‌گونه‌ای مستقیم برای پایان دادن به جنگ طولانی ایران و عراق مداخله نمایند.» (نظام دوقطبی و جنگ ایران و عراق، ص414)
تیر66 قطعنامه‌ی 598 برای پایان دادن به جنگ تصویب شد. واکنش ایران به قطعنامه منفی بود اما برای اولین‌بار تمام 5 عضو دائم شورای امنیت برای پایان دادن به جنگ تفاهم کرده بودند. به روایت دبیرکل سازمان ملل در جلسه‌ای که مهر66 او با 5 عضو دایم شورای امنیت برگزار کرد؛ شولتز وزیرخارجه‌ی آمریکا در جمع‌بندی نظر 5 کشور گفت: «همه‌ی ما پایان جنگ را می‌خواهیم. همه‌ی ما از قطعنامه‌ی 598 حمایت می‌کنیم» (به سوی صلح، ص255)
دکوییار، دبیرکل سازمان ملل، در خاطراتش درباره‌ی سیاست آمریکا در این مقطع از جنگ می‌نویسد: «نظر قطعی ایالات متحده این بود كه برای پایان جنگ: (1) عراقی‌ها باید به‌خوبی مقاومت كنند تا مانع هر گونه پیروزی ایران شوند. (2) جنگ باید بیش از هر زمانی برای ایرانی‌ها رنج‌آور شود. (3) جریان سلاح به ایران باید از طریق قطعنا‌مه‌ی دیگری در شورای امنیت كاهش یابد و (4) فشار بین‌المللی در ابعاد وسیعی به این كشور وارد شود.»(به سوی صلح، ص267)
بسیاری دریافتند که جنگ ماه‌های پایانی خود را سپری می‌کند. محمدجواد ظریف از دیپلمات‌های ایران در سازمان ملل به خاطر دارد که حدود دی‌ماه 66: «مایکل اشتاینر من را صدا کرد و گفت که من یک نکته‌ای را به تو بگویم و آن این است که شما الان دست بالا را دارید، ولی امسال سال شکست شما در جنگ است. قبل از این‌که شکست بخورید قطعنامه را بپذیرید. هیچ‌وقت این از ذهنم بیرون نمی‌رود.» (دیپلماسی ایران و قطعنامه 598، ص249) چندماه بعد سخن نماینده‌ی آلمان در سازمان ملل به واقعیت پیوست و در بهار 67 ایران شکست‌های پی‌در‌پی و سختی را در جبهه‌های جنگ تجربه کرد. فاو، شلمچه، جزایر مجنون را که در عملیات‌های سخت و طولانی‌مدت در چند سال گرفته بود در عملیات‌های سریع دشمن در عرض چند ماه از دست داد و با سخت شدن و زجرآور شدن جنگ، قطعنامه‌ی 598 را پذیرفت.
سودهای سرشار بسیاری از کشورها و شرکت‌های بین‌المللیِ فروش سلاح و منافع بسیاری که در حاشیه‌ی جنگ‌ها وجود دارد، تا چه حد در ادامه‌ی جنگ تاثیر داشت؟ مقامات ایرانی به‌ویژه مسئولان وزارت خارجه تا چه حد به انگیزه‌ی اصلی ابرقدرت‌ها و کشورهایی که منافعشان در طولانی شدن جنگ بود پی بردند؟ عجیب آن که در ایران نیز نگاهی مسلط وجود داشت که تلاش دیپلماتیک برای پایان دادن به جنگ را تلاشی خائنانه تفسیر می‌کرد. آیا ممکن است گاه بازی خورده باشیم و در زمین ابرقدرت‌ها بازی کرده باشیم؟

( از یادداشت های کتاب توقیف شده نکته های تاریخی؛ فایل کتاب را از پیام سنجاق شده در کانال دانلود کنید.)

https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
لطفا تلخ باشید
فرصت کم است

«حتی اگر یک خانه‌ سالم مانده باشد و یک نفر در این مملکت زنده مانده باشد، این جنگ را ادامه خواهیم داد.» این جمله‌ایست از آیت‌الله خمینی در میانه‌ی جنگ در جمع مسئولان، برگرفته از سند سپاه به نقل از کتاب «آغاز تا پایان» اثر سردار محمد درودیان.
هرگاه تردیدها درباره‌ی امکان ادامه‌ی جنگ جدی می‌شد، آیت‌الله خمینی با جمله‌هایی از این جنس با تردیدها مقابله می‌کرد؛ اما چرا در نهایت با تصمیمی که گفت برایش از زهر کشنده‌تر است قطعنامه‌ی 598 را پذیرفت؟ ذهنیت او در زمانی که بر ادامه‌ی جنگ تاکید می‌کرد و در زمانی که قطعنامه را پذیرفت چگونه شکل گرفت؟
امام درباره‌ی پذیرش قطعنامه گفت که تصمیمش «با توجه به نظر تمامی كارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای كشور» بوده است.(صحیفه، ج21، ص92)
در پیامی که برای مسئولین نوشت معلوم شد چند گزارش تلخ و یک گزارش تکان‌دهنده او را با حقایقی تلخ رو‌به‌رو کرده که به‌سرعت نظرش را تغییر داده است.
یکی از گزارش‌ها از دولت بود که در آن وضع مالی نظام زیر صفر اعلام شد. گزارشی دیگر از مسئولین سیاسی که با شرح وضعیت جنگ نوشته بودند: «شوق رفتن به جبهه» در مردم کم شده است. یک نامه هم از فرماندهی سپاه که امام آن را تکاندهنده توصیف کرد. در آن نامه امکاناتِ بسیار زیاد و خواسته‌های عجیبی مطرح شده بود و امام نوشت این فرمانده «مهم‌ترین قسمت موفقیت طرح خود را تهیه‌ی به‌موقع بودجه و امکانات دانسته است... البته با ذکر این مطالب می‌گوید باید باز هم جنگید، که این دیگر شعاری بیش نیست.» (نشریه‌ی نگین، ش‌21، ص43)
همین جمله‌های مختصر فضای پذیرش قطعنامه را به‌خوبی نشان می‌دهد؛ اما شاید سوال مهم‌تر این باشد که ذهنیت امام برای تاکید بر ادامه‌ی جنگ چگونه شکل گرفته بود؟
سال 94 از هاشمی رفسنجانی پرسیدم گویا در آن مقطع گزارش دقیقی به امام رسید. آیا امکان نداشت که آن گزارش‌ها زودتر به امام برسد؟ جواب داد: «بعضی‌ها بودند که نمی‌خواستند واقعیت وجودی ذهن خود را پیش امام رو کنند. به من می‌گفتند که نیازهای زیادی داریم و نمی‌توانیم بجنگیم، اما به امام که می‌رسیدند، می‌گفتند: عاشورایی می‌جنگیم.»
آیا آیت‌الله خمینی در مقابل واقعیت‌های ویرانگر جنگ، تنها با تکیه بر بحث‌های شعاری بر ادامه‌ی جنگ تاکید می‌کرد؟ در این میان هاشمی رفسنجانی و مسئولان عالیرتبه تا چه حد قبل از گزارش‌های تلخ سال 67، امام را در جریان واقعیت‌های تلخ جنگ قرار داده بودند؟
بر اساس یادداشت روزانه‌ی هاشمی در 21 فروردین66، او و حسن روحانی دونفری قدم می‌زدند و روحانی می‌گفت باید جنگ را از موضع قدرت خاتمه داد و منتظر فتحِ سرنوشت‌ساز نماند. هاشمی نوشته چون حرف روحانی برخلاف نظر امام بود صراحت نداشت. (دفاع و سیاست، ص61)
وقتی حسن روحانی در قدم زدن دو نفره با هاشمی از صراحتش کم می‌کند، مسئولین در حضور امام خمینی چگونه سخن می‌گفته‌اند؟
روغنی زنجانی، مسئول برنامه و بودجه در دولت موسوی، می‌گوید سال 65 در نامه‌ای برای نخست‌وزیر موسوی استدلال کرده که نمی‌توان جنگ را ادامه داد و یا باید جنگ را تمام کرد یا ادامه داد که نتیجه‌ی آن فروپاشی نظام و قهرمانانه کنار رفتن است.(اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی، ص169) او فکر می‌کند نخست‌وزیر در باطن با حرف‌های او موافق بود اما «نمی‌توانست به‌صورت رسمی نظر مخالف دولتِ خود را درباره‌ی جنگ عنوان کند.»(همان، ص184)
آیا مذاکرات مجلس و بحث‌های داخل دولت می‌توانست آیت‌الله خمینی را در جریان عمق فاجعه قرار دهد؟ با روایت روغنی زنجانی این مسیر نیز عمق فاجعه را آشکار نمی‌کرد. او می‌گوید در اتاقی که پشت محل برگزاری جلسات هیات دولت بود و اعضای کابینه برای استراحت و یا سیگار کشیدن از آن استفاده می‌کردند، نظرات با صراحت در انتقاد از ادامه‌ی جنگ بود اما در اتاق رسمیِ جلسه صحبت‌ها از آمادگی برای ادامه‌ی جنگ بود؛ با چاشنی آیه، حدیث و شعرهای حماسی. او می‌گوید: «در مجلس نیز همین‌طور بود، تمام نطق‌های پیش از دستورِ نمایندگان در دفاع از ادامه‌ی جنگ بود.» اما خارج از آنجا كه با آن‌ها گفتگو می‌کردی و وضعیت را توضیح می‌دادی آن‌ها هم ادامه‌ی جنگ را نقد می‌کردند؛ «فکر می‌کنم همه درگیر خودسانسوری بودند.»(همان، ص183)
نکته‌ی آخر این‌که در هیچ شرایطی مسئولیت از رهبری سلب نمی‌شود و او بیش از همه مسئول گرفتن اطلاعات واقعی از مدیران کشور است و باید این مسیر را هموار کند تا مبادا مسئولین جرات گزارشِ عمق تلخی‌ها را نداشته باشند.
حتی اگر بپذیریم برای جلوگیری از فروپاشی ذهنی جامعه باید قدری از تلخی گزارش به مردم کاست؛ اما با رهبر باید تلخی‌ها را تلخِ تلخ گفت تا از عمق بلاهایی که بر سر مردم می‌آید باخبر باشد.

( از یادداشت های کتاب توقیف شده نکته های تاریخی؛ فایل کتاب را از پیام سنجاق شده در کانال دانلود کنید.)


https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
اتاق آینده / شیرعلی‌نیا pinned «لطفا تلخ باشید فرصت کم است «حتی اگر یک خانه‌ سالم مانده باشد و یک نفر در این مملکت زنده مانده باشد، این جنگ را ادامه خواهیم داد.» این جمله‌ایست از آیت‌الله خمینی در میانه‌ی جنگ در جمع مسئولان، برگرفته از سند سپاه به نقل از کتاب «آغاز تا پایان» اثر سردار…»
سخنانی_با_رهبر_و_رئیس‌جمهور؛_بخش_اول.pdf
98.7 KB
در ضرورت نقد رهبران

«از سخيف‌ترين حالات واليان در نزد مردم صالح اين است كه مردم پندارند كه آنان دوستدار فخر و مباهات‌اند...
با من از گفتن حق يا راى زدن به عدل باز نايستيد، زيرا من در نظر خود بزرگ‌تر از آن نيستم كه مرتكب خطا نشوم.»
ترجمه‌ی عبدالحمید آیتی از بخشی از خطبه‌ی ۲۱۶ نهج‌البلاغه.


بیش از دو دهه است که همراه با تیم تحقیقاتی‌ام به مطالعه و تحقیق پیرامون مسائل ایران معاصر مشغول هستیم؛ مطالعاتی که در چند سال ابتدایی بر مسئله‌ی جنگ ایران و عراق متمرکز بود و بعد به حوزه‌های مختلف سیاسی، فرهنگی و اجتماعی گسترش یافت.

با سختی بسیار آرشیوی غنی از مسائل ایران فراهم کرده ایم. بخشی از این آرشیو شامل صدها ساعت گفتگو با شخصیت‌های تاثیرگذار در تاریخ جمهوری اسلامی است؛ از گفتگوهای مفصل با روسای جمهور و مجلس گرفته تا شخصیت‌های تاثیرگذار دنیای سیاست و فرهنگ، از گرایش‌های مختلف سیاسی.

در این مجموعه یادداشت‌ها، که بخش اول آن در فایل پیوست آمده، بناست رویکرد مقامات عالی نظام را نقد و بررسی کنم.
یادداشت‌هایی که بناست تجربه‌ی سال‌های مستمر مطالعه و تحقیق را بیان کند.

https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
مجلس و اوامر رهبران جمهوری اسلامی
(این یادداشت اولین بار ۶ سال قبل منتشر شده است.)

16 مرداد 79، دوره‌ی ششم مجلس
رشیدیان نماینده‌ی آبادان کوتاه نمی‌آمد، میکروفنش خاموش بود اما فریاد زد: «می‌خواهم شرع را به آقای خامنه‌ای یادآوری کنم.» شاهرخی در‌حالی‌که به رشیدیان فحش می‌داد به سمت او حمله کرد: «خفه شو بی‌شعور.» و چند نماینده‌ی دیگر وارد معرکه شدند. کروبی رئیس مجلس از نمایندگان خواست سرجایشان بنشینند. حسینی‌نسب نماینده‌ی دهلران به کروبی گفت: «این‌طور برخورد مى‌كنید كه یك سگى جرأت پیدا بكند به رهبر انقلاب توهین بكند. در مقابل حكم حكومتى رهبر بایستند و در مقابل این همه تصاویر شهداء ما این‌جا شاهد باشیم؟ ... باید كارى كنید كه كسى جرأت نكند به رهبر توهین بكند.»
کروبی آن روز با حکم حکومتیِ رهبری، «طرح اصلاح موادى از قانون مطبوعات‏» را از دستور خارج کرده بود و وقتی نماینده‌ها اعتراض کردند به آن‌ها یادآوری کرد جناحِ نماینده‌هایی که امروز اعتراض می‌کنند در مجلس دوم چه بلایی سر آذری قمی آورده بودند؛ وقتی در مقابل سخنان امام بحث ولایی و ارشادی را مطرح کرده بود. کروبی گفت: «فاضل و آیت‌اللهِ مجتهدی را از همه‌چیز انداختید به خاطر یک بحث مولوی و ارشادی.» کروبی همچنین اشاره کرد در جریان مک‌فارلین وقتی 8 نماینده سوالی مطرح کردند و امام از آن‌ها انتقاد کرد: «دیدیم دوستانمان در داخل و بیرون چه كردند، بخصوص در دانشگاه در رابطه با آن هشت نفر.»
پس از افشای ماجرای مک‌فارلین در آبان 65، هشت نماینده‌ی مجلس در سوال‌هایی مکتوب از وزیر خارجه خواستند پاسخگوی سوالاتشان باشد. نامه یک نامه‌ی معمولی به نظر می‌رسید اما آیت‌الله خمینی در سخنرانی‌اش به‌شدت از آن‌ها انتقاد کرد و گفت لحن شما در آن چیزی که به مجلس دادید از اسراییل تندتر بود. برخی فرازهای سخنرانی امام توهین‌آمیز به نظر می‌رسید؛ «من هیچ توقع نداشتم از بعض این اشخاص ولو بعض‌شان در نظر من پوچند لكن از بعضى از این اشخاص كه سابقه دارند هیچ توقع نداشتم»(صحیفه امام، ج20، ص162) اکثریت مجلس نه تنها از برخورد امام ناراحت نشدند که در نامه به رهبری از «انزجار و تبری از این‌گونه حرکت‌های شیطانی» نوشتند و این‌که بیش از این تحمل رنجش خاطر امام را ندارند که توسط «گروهی پوچ و منحرف از اصول انقلاب» انجام شده. (اوج دفاع، ص679)
هرچند جمله‌ی امام که «مجلس در رأس همه‌ی امور واقع است» در دهه‌ی 60 جمله‌ی مشهوری بود اما موارد بی‌اطلاعی نمایندگان از مسائل اصلی کشور، محدود به ماجرای مک‌فارلین نمی‌شد. گاه نیز مانند ماجرای تعطیلی جلسات مجمع عقلا در مجلس، قدرت فرمانده سپاه در برابر نمایندگانِ مردم کاملا به چشم می‌آمد.
اگر نمایندگان مردم، شان نمایندگی و قانون‌گذاری را حفظ نکنند، نمی‌توان انتظار داشت که مجلس جایگاهی مهم در امور کشور داشته باشد و وظیفه‌ی رئیس مجلس در این موضوع سنگین‌تر است.
دیروز رئیس مرکز پژوهش‌های مجلس خبر از دستور علی‌ لاریجانی داد که بر اساس آن؛ «مقرر شد با همکاری جمعی از نمایندگان، کارشناسان، پژوهشگران و معاون قوانین مجلس طرحی را جهت اصلاح قانون، مطابق با نظر مقام معظم رهبری تدوین و آماده کنیم.» به‌راستی قوانين مجلس چقدر پشتوانه‌ی کارشناسی دارد و چرا لاریجانی به جای آن‌که از قانون دفاع کند به‌سرعت راه بازنگری را در پیش می‌گیرد و چرا نقص‌های آن پیش از تصویب بررسی نمی‌شود؟
این دستور چگونه صادر شد؟
دو روز پیش طلبه‌ای از شاگردان درس خارج فقه رهبری، در پایان درس با شتاب خودش را به آیت‌الله خامنه‌ای رساند و با اوقات‌تلخی تمام فریاد زد: «بازنشسته‌هایی که طبق قانون باید برکنار بشوند، این‌ها را برمی‌گردانند و این را به پای شما می‌نویسند.» آیت‌الله خامنه‌ای: «اشکالش این بود که سر من داد می‌کشید. من هم به ایشان یک قدری تند گفتم آقا! چرا داد می‌کشید؟»
دیروز رهبری به این ماجرا اشاره کرد و تایید کرد برخی بازنشستگان با اجازه‌ی او در پست‌هایشان باقی مانده‌اند. رهبری از خوبی‌های این قانون گفت و این‌که بهتر است: «خود نمایندگان محترم مجلس قانون را جوری ترتیب بدهند و اصلاح کنند که دیگر این اشکالات پیش نیاید، مجبور نشوند که به اجازه‌‌ی رهبری متوسل بشوند.»
آیا اجازه‌ از رهبری برای بقای برخی بازنشستگان حکم حکومتی است؟ نظیر آنچه در مورد طرح اصلاح قانون مطبوعات رخ داد؟ اگر در قانون مصوب استثناهای جدیدی وارد شود با روندی که مشاهده می‌کنیم، در اجرا چیزی از شیرینی این قانونِ خوب باقی خواهد ماند؟ شاید تغییر قانون بازنشستگی برخی فریاد‌ها و اعتراض‌ها را از رهبری دور کند اما بر سرِ امید مردم و جوانانی که به اجرای بدون‌استثنای آن دل بسته‌اند، چه خواهد آمد؟ آیا با این شیوه‌ی تصمیم‌گیری برای بازنگری، شان نمایندگی مردم و قانون‌گذاری مجلس حفظ می‌شود؟

- مذاکرات مجلس از نسخه‌ی مشروح مذاکرات آمده است.
https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
تکذیب دخالت رهبر در چینش تک‌تک اعضای کابینه


در پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبری یادداشتی با عنوان «دغدغه اصلی رهبر انقلاب اسلامی در خصوص کابینه» منتشر شده که در آن می‌خوانیم: «از حدود دو هفته قبل، یک جریان خبری که از پشتیبانی پرحجم رسانه‌های خارج از کشور نیز برخوردار است، درصدد القای این ادعاست که تک‌تک اعضای کابینه با نظر رهبر معظم انقلاب اسلامی (مدظله‌العالی) انتخاب می‌شوند.»

در این یادداشت اشاره شده است که «رویه‌ی ثابت در همه‌ی دولت‌ها، هماهنگی با رهبری در انتخاب وزیران دفاع، امور خارجه و اطلاعات بوده است، و این هم، حسب تکالیفی است که در قانون اساسی برای رهبری در امور سیاست خارجی و دفاعی-امنیتی تعیین شده است. 
در خصوص برخی وزارتخانه‌ها مثل علوم، آموزش‌وپرورش و ارشاد اسلامی، رهبر انقلاب اسلامی حساسیت‌هایی دارند، چراکه انحراف در آن‌ها، موجب ایجاد انحراف در حرکت کلان کشور به سمت آرمان‌ها می‌شود و نگهبانی و مراقبت در خصوص حرکت عمومی به سمت آرمان‌ها وظیفه‌ی قطعی رهبری است اما در انتخاب مسئولان این وزارتخانه‌ها، ورود نمی‌کنند؛ و در خصوص اکثریت کابینه نیز در همه‌ی ادوار تا آن‌جا که از سوابق امر بر می‌آید نظری ابراز نمی‌کنند.»

پایگاه اطلاع رسانی دفتر رهبر انقلاب، این یادداشت را ۷ سال قبل و در آستانه‌ی تشکیل دولت دوازدهم منتشر کرد.

از آن زمان تاکنون چه تغییری روی داده است که امروز رئیس‌جمهور خود چنین سخن می‌گوید که برخی را به این نتیجه می‌رساند که تمام اعضای کابینه چینش رهبر و بعد هماهنگ با نظر وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه است؟
او پیشتر حتی بیرون آمدن نامش از صندوق رای را نیز مدیون رهبری دانسته و گفته بود: «باید از رهبر تشکر کنیم چون اگر نبود، تصور نمی‌کنم اسم من از این صندوق‌ها بیرون می‌آمد.»
آیا بناست چهره‌ی جدیدی از رهبر و روابط جمهوری اسلامی نمایش داده شود؟
این موضوع چه تصویری به مخاطب از آینده می‌دهد؟

شاید بتوان رویدادهای اجتماعی سال ۱۴۰۱ را مهم‌ترین اتفاق سال‌های پیش در جهت ایجاد تغییر در جامعه دانست.
آیا ممکن است جریانی هماهنگ در داخل و خارج کشور بخواهد مردم و به ویژه جوانان را از تاثیرگذاری بر امور کشور ناامید کند و این تصویر را بسازد که اگر بناست تغییری هم باشد از مسیر اشارات رهبر می‌گذرد و نه وقایعی همچون رویدادهای سال ۱۴۰۱؟
آیا وضعیت امروز حجاب در جامعه نیز بر اساس اشارات رهبری تنظیم شده است؟

این جریان می‌خواهد نشان دهد نه‌تنها رهبر و مراکز اصلی قدرت در ایران از انتخاب پزشکیان غافلگیر نشده‌اند، بلکه همه چیز بر اساس تدبیر و اشارات رهبر تنظیم شده است.
به راستی اگر چنین باشد، افرادی همچون ظریف و آذری جهرمی که در راستای این تدبیر و اشارات عمل کرده‌اند نباید پاداش این هماهنگی را بگیرند و در صدر بنشینند؟
چگونه برخی افراد کابینه با دیدگاه‌های خاص رای اعتماد می‌گیرند اما ظریف باید حاشیه‌نشین باشد؟

و‌ چند سوال دیگر؛
آیا مسیر اصلاح واقعی از مسیر دولت‌ها می‌گذرد یا از مسیرهای مدنی و مردمی؟ و آیا جریانی که همه‌ی اتفاقات را به سرانگشت رهبر متصل می‌کند به حرکت‌های مدنی و مردمی کمک می‌کند یا در حال سرکوب آن است؟
به نظر می‌رسد تغییرات وسیعی در ایران آغاز شده است؛ آیا برخی می‌خواهند منشاء اصلی این تغییرات پنهان بماند؟

https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
2025/06/29 11:35:33
Back to Top
HTML Embed Code: