Telegram Group Search
کدخدای غافلی بودم که دُخت رعیتی
عاقبت با دلبری‌ها روستایم را گرفت!
«آمدی در نظرم باز دلم تنگ تو شد
کاش هجران به سرآید برسد روز وصال»
و بعد خنده‌ات به یادم آمد
گفتم که اگر بودی،
باز دوستت می‌داشتم...
درظاهرروی‌پاهایم‌ایستاده‌ام!
گاهی‌می‌خندم‌وگاهی‌گریه‌می‌کنم؛
اماحقیقت‌این‌است‌که‌خسته‌شده‌ام...
مۍخواهم‌فرارکنم!
می‌خواهم‌بروم‌وناپدیدبشوم(:
اگه نمیتونید،
اگه عرضه‌شو ندارید...
آدما رو حیف نکنید!
احساساتشونو، عشقشونو،
حوصلشونو، ذوق و اعصابشونو کور نکنید!
بذارید یکی که بلده و لیاقتشونو داره کنارشون باشه.💫
یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می‌برند که زندانی‌ات کنند.
«صبور؛
مثل‌درختی‌که‌درآتش‌می‌سوزد
وتوان‌گریختن‌ندارد..»
این دو سال اخیر،ده سال از عمر‌ من کم کرد
اما این جهان با آدم‌های بسیار حساس،
سر سازگاری نداشت..
هیچ اَبری موجبِ خاموشیِ خورشید نیست!
رو سیاه است آن که کوشیده‌ست در تحقیرِ من...
‏کم بدبختی داریم هی هم فردا می‌شه.
‏احساس تعلق نداشتن، یکی از بدترین حسای دنیاست؛ مدام این حس باهاته که اینجا جای تو نیست، اضافی هستی و همه چی برات اشتباهه.
شاید زندگی همینه حسرت راه های نرفته تاوان راه های رفته
-میخوای بدونی اون آزادی به من چی فهموند؟!
+چی رئیس؟
-فهمیدم یه مَرد با یه قلب مُرده هم می‌تونه...
عاشق بشه!
-فهمیدم دلمُرده ها هم می تونن اون حس رو احساس کنن. 
-فهمیدم میشه بی سر و صدا دل باخت... و من، باختمش!

-قلبم رو دادم به تو...
ومتاسفم که مُرده بود!
تو شناختِ آدم‌ها؛
صدایِ رفتارها خیلی بلندتر از صدایِ حرف‌هاست...
نفس می کشم !
تا به جای مرده ها خاکم نکنند !!
اینگونه است ، حال من …
چیزی نپرس عزیزم !!!
حالم خوب نیست…
برایش نوشتم به امید فردای بهتر
چند هفته بعد شنیدم ازدواج کرد
بعدها فهمیدم آن روز
الف فردا را یادم رفته بود بنویسم
ای عشق پس از تو نان من آجر نیست
بی تو دلم از دریغ و حسرت پر نیست
تو قسمت من نه مال مردم بودی
قربان دلم که مال مردم خور نیست
#ثبت_مهمr
2:22شب
هر دومون جا موندیم . . .
اون در دل من . . .
من از دل اون . . .
⊰❥「 𝐃𝐞𝐚𝐫_𝐋𝐢𝐟𝐞 ..↻
+بزرگترین‌دروغی‌که‌گفتی‌چی‌بود؟! -به‌همه‌گفتم‌دیگه‌دوسش‌ندارم :)
امشب از دفتر عمرم صفحاتی خواندم
چون به نام تو رسیدم لحظاتی ماندم
همه ی دفتر عمرم ورقی بیش نبود
همه در دفتر من حسرت دیدار تو بود
2025/02/19 01:48:55
Back to Top
HTML Embed Code: