📒⃟🐣тαρѕн☀️ ⃟🌙 via @chToolsBot
°انتقادات °نظرات °درخواستی هاتون °ارسالی هاتون رو باهامون به اشتراک بزارین🥺✨
یه انرژی بدین😌🙌🏻
برا پارت دوم🥰
برا پارت دوم🥰
✿•------------------𖠇💛𖠇----------------•✿
#تَپش 📒⃟🐣
#𝒑𝒂𝒓𝒕72☀️ ⃟🌙
_اایییش..تنها امیدمم ع دست دادم ..جواب ازمایش مثبت بود ..ینی پخ مخ؟برنامه ریزیام چی؟
خاااادااااا
با حرص رفتم تو بوتیک ..
دیانا:چته رم کردی؟
_هیچ بابا تنها امیدمم از دست دادم
هستی:هه..واقن امیدت این بود؟برو بپوشش بابا وقتمونو ع سر راه نیاوردیم هنو خودمون خرید نکردیم ساعت ۱۰ شبههههه من ک....
_اووووو دیانا باز یادت رفته قرصاشو بش بدی؟چق حرف میزنه این ..دختر اتق زر زرو نمیشه ها پفیوووز
ب لباسه تو دست دیانا نگاه کردم
ی پیراهن عروسکی کوتاه خیلی ناز بود
گرفتمش و رفتم تو اتاق پرو ..بعد ازینکه مورد پسند واقع شد ..مبلغ ناقابل رو از این کارت ب اون کارت تقدیم نموندع و صیکمونو از بوتیک زدیم
دیانا:خب میمونه لباس ما ک ..برگام چقد خوشگله این
هستی:بیاین بریم تو بوتیک
بعد از کلی بحث و جنجال جفتشون خریداشونو کردن البته با خرید کفش
ساعت تقریبا ۱۲ شب بود
هستی:خب دنیز جان ..لطف کن بریم رستوران شام مهمونمون کن تا الان الاف تو بودیم
_اییش ..عن بشه تو جونت دخترع ی ایکبیری..انگا اتم خنثی کردع
دیانا:زر نزن گرسنمه ..بدو بریم
ماشین و روشن کردم راه افتادم ..سکوت سنگینی حکم فرما بود
هستی:بچها ..بنظرتون این مگسایی که گیرمیکنن تو ماشین میرن ی شهر دیگ چ بلایی سرشون میاد؟
دیانا محو افق شد
_خب عزیزم همنوعای تو ان ما ع کجا بدونیم بپرس ازشون به ما بگو
هستی:تو یکی خفه شی من ب کل شهر ی هفته شام میدم گوزو
_همینه ک هس ..بقیه حسرت ی لحظه کنار من بودن و میخورن ..قدرمو نمیدونین ک
دیانا:ببخشید میون کلامتون ..ولی بقیه اوسکلن نمیدونن تو چ خری هستی همچین ارزوهایی دارن ..ی ساعت کنارت باشن از وجودشون تو این دنیا نا امید میشن
_سکوت میکنم ک لیاقت جواب دادن ندارین
هستی:عا لال شو ..
رسیدیم ب رستوران
هستی:دنیز برا من جوجه سفارش بدع
_خاااب..اصا میاد رو میز دیع
نشستیم سر میز
گارسون:چی میل دارین؟
هستی:ببخشید اقا جوجه دارین؟
گارسون:بله!
_خب بهش اب و دون بدین نمیرع
بعد با ی لبخند مسخرع خیرع گارسون شدم ..بی توجه ب دیانا ک زمین و گاز میزد
گارسون ک محو بود
هستی:خفه شو دنیز ..اقا لطفا ی پرس جوجه و دوتا برگ
گارسون بعد از گرفتن سفارش همینطور ک تو فکر بود دور شد
دیانا:نمیتونی لال باشی ن؟
_نوووو
هستی:ب جف کلیه هام
✿•------------------𖠇💛𖠇----------------•✿
⌈𝐣𝐨𝐢𝐧 𝐮𝐬 ⇢ @romantapesh0240 🫀⌋
#تَپش 📒⃟🐣
#𝒑𝒂𝒓𝒕72☀️ ⃟🌙
_اایییش..تنها امیدمم ع دست دادم ..جواب ازمایش مثبت بود ..ینی پخ مخ؟برنامه ریزیام چی؟
خاااادااااا
با حرص رفتم تو بوتیک ..
دیانا:چته رم کردی؟
_هیچ بابا تنها امیدمم از دست دادم
هستی:هه..واقن امیدت این بود؟برو بپوشش بابا وقتمونو ع سر راه نیاوردیم هنو خودمون خرید نکردیم ساعت ۱۰ شبههههه من ک....
_اووووو دیانا باز یادت رفته قرصاشو بش بدی؟چق حرف میزنه این ..دختر اتق زر زرو نمیشه ها پفیوووز
ب لباسه تو دست دیانا نگاه کردم
ی پیراهن عروسکی کوتاه خیلی ناز بود
گرفتمش و رفتم تو اتاق پرو ..بعد ازینکه مورد پسند واقع شد ..مبلغ ناقابل رو از این کارت ب اون کارت تقدیم نموندع و صیکمونو از بوتیک زدیم
دیانا:خب میمونه لباس ما ک ..برگام چقد خوشگله این
هستی:بیاین بریم تو بوتیک
بعد از کلی بحث و جنجال جفتشون خریداشونو کردن البته با خرید کفش
ساعت تقریبا ۱۲ شب بود
هستی:خب دنیز جان ..لطف کن بریم رستوران شام مهمونمون کن تا الان الاف تو بودیم
_اییش ..عن بشه تو جونت دخترع ی ایکبیری..انگا اتم خنثی کردع
دیانا:زر نزن گرسنمه ..بدو بریم
ماشین و روشن کردم راه افتادم ..سکوت سنگینی حکم فرما بود
هستی:بچها ..بنظرتون این مگسایی که گیرمیکنن تو ماشین میرن ی شهر دیگ چ بلایی سرشون میاد؟
دیانا محو افق شد
_خب عزیزم همنوعای تو ان ما ع کجا بدونیم بپرس ازشون به ما بگو
هستی:تو یکی خفه شی من ب کل شهر ی هفته شام میدم گوزو
_همینه ک هس ..بقیه حسرت ی لحظه کنار من بودن و میخورن ..قدرمو نمیدونین ک
دیانا:ببخشید میون کلامتون ..ولی بقیه اوسکلن نمیدونن تو چ خری هستی همچین ارزوهایی دارن ..ی ساعت کنارت باشن از وجودشون تو این دنیا نا امید میشن
_سکوت میکنم ک لیاقت جواب دادن ندارین
هستی:عا لال شو ..
رسیدیم ب رستوران
هستی:دنیز برا من جوجه سفارش بدع
_خاااب..اصا میاد رو میز دیع
نشستیم سر میز
گارسون:چی میل دارین؟
هستی:ببخشید اقا جوجه دارین؟
گارسون:بله!
_خب بهش اب و دون بدین نمیرع
بعد با ی لبخند مسخرع خیرع گارسون شدم ..بی توجه ب دیانا ک زمین و گاز میزد
گارسون ک محو بود
هستی:خفه شو دنیز ..اقا لطفا ی پرس جوجه و دوتا برگ
گارسون بعد از گرفتن سفارش همینطور ک تو فکر بود دور شد
دیانا:نمیتونی لال باشی ن؟
_نوووو
هستی:ب جف کلیه هام
✿•------------------𖠇💛𖠇----------------•✿
⌈𝐣𝐨𝐢𝐧 𝐮𝐬 ⇢ @romantapesh0240 🫀⌋
📒⃟🐣тαρѕн☀️ ⃟🌙
✿•------------------𖠇💛𖠇----------------•✿ #تَپش 📒⃟🐣 #𝒑𝒂𝒓𝒕72☀️ ⃟🌙 _اایییش..تنها امیدمم ع دست دادم ..جواب ازمایش مثبت بود ..ینی پخ مخ؟برنامه ریزیام چی؟ خاااادااااا با حرص رفتم تو بوتیک .. دیانا:چته رم کردی؟ _هیچ بابا تنها امیدمم از دست دادم هستی:هه..واقن امیدت…
دومین پارتطولانی وجذاب تقدیمنگاهاتون قشنگام🥺💜مرسی از وجودتون
#𝑻𝒆𝒙𝒕_𝒕𝒊𝒎𝒆
بیخیال این همه اتفاق های بد رفیق..!
بزار زندگی تا جایی که می تونه سخت بگیره
فدای سرت اگه کسی جز خودت رو نداری
مهم نیست که هیچکس قدر نمی دونه این همه مهربونیت رو
اما تو خوب بمون ، اونقدر خوب که آدما
به لحظه لحظه ی زندگیت حسادت کنن!
فراموش نکن ما در برابر نمک نشناس ها
هیچ مسئولیتی نداریم
براشون آرزوی موفقیت کن!
اونا رو به خیر و ما رو به سلامت..!
بیخیال این همه اتفاق های بد رفیق..!
بزار زندگی تا جایی که می تونه سخت بگیره
فدای سرت اگه کسی جز خودت رو نداری
مهم نیست که هیچکس قدر نمی دونه این همه مهربونیت رو
اما تو خوب بمون ، اونقدر خوب که آدما
به لحظه لحظه ی زندگیت حسادت کنن!
فراموش نکن ما در برابر نمک نشناس ها
هیچ مسئولیتی نداریم
براشون آرزوی موفقیت کن!
اونا رو به خیر و ما رو به سلامت..!
#𝑻𝒆𝒙𝒕_𝒕𝒊𝒎𝒆
گاهی میگم وجود کلمهها بیهودست انگار. اونجا که پشت در بودی و منتظر صدای یکی که در رو مثله همیشه ب روت باز کنه اما دیگه نیست تو خونه. اونجا که بین جمع بچهها نشستی و چشمت دنباله چشمای خودشه که نگات کنه اما معلومنیست کجاست. اونجا که موزیک گوش میدی و یاد ذوقش میافتی وقتیکه اولین بار تو براش فرستادی. اونجا که.. نه. آدمیزاد از یاد نمیبره. اما کلمهها نمیتونن دوباره اینارو واست بیارن. پس بخواب، خیال قشنگه؛
𝐺𝑛:)🖤
گاهی میگم وجود کلمهها بیهودست انگار. اونجا که پشت در بودی و منتظر صدای یکی که در رو مثله همیشه ب روت باز کنه اما دیگه نیست تو خونه. اونجا که بین جمع بچهها نشستی و چشمت دنباله چشمای خودشه که نگات کنه اما معلومنیست کجاست. اونجا که موزیک گوش میدی و یاد ذوقش میافتی وقتیکه اولین بار تو براش فرستادی. اونجا که.. نه. آدمیزاد از یاد نمیبره. اما کلمهها نمیتونن دوباره اینارو واست بیارن. پس بخواب، خیال قشنگه؛
𝐺𝑛:)🖤
✿•------------------𖠇💛𖠇----------------•✿
#تَپش 📒⃟🐣
#𝒑𝒂𝒓𝒕73☀️ ⃟🌙
#دیانا
امشب نامزدی دنیز بود
در کمد رو باز کردم پیراهن بلند ستی که با هستی برای جشن دنیز گرفتم رو بیرون آوردم
به سمت حموم رفتم تا دوش بگیرم
یعد از یه دوش 15 دیقه ای بیرون اومدم لوسیون رو به بدنم زدم و موهام رو با سشوار خشک کردم... مرطوب کننده رو به پوست صورتم زدم و با کرم پودر صورتم رو فیکس کردم و بعد از کانتور کردن صورتم و زدن سایه سفید و طوسی..خط چشم بلندی کشیدم و رژ گونه آجری به همراه رژ آجری...صندل های سفیدم رو پوشیدم و بعد از گزاشتن گردنبند و گوشواره گل رزم به سمت خونه هستی حرکت کردم...چون قرار بود با هم به آرایشگاه بریم پیش دنیز
آقای رادمهر کلی واسه تک نوه پسرش تهیه گرفته بود و کلی مهمون دعوت کرده بود
_____________________________
#دنیز
با صدای ارایشگر چشامو باز کردم
_عاخی چ ناز شدم..بخورمت ..حیف تو ک قرارع اراز و تحمل کنی حیف میشم ب مولا ..لیاقت ندارع که پسرع ی مرریض سادیسمی..ی کاری کنم که از ب دنیا اومدنش پشیمون بشه
با صدای ارایشگر برگشتم سمتش
+چطورع عزیزم خوشت اومد؟هرچن که خودت ناز و زیبایی من فقد اونارو پررنگشون کردم ..ماشالله
لبخند ملیحی زدم:لطف دارین شما ..بله هنردستتون تحسین برانگیزه
+مرسی گل
مهمونی تو باغ پدربزرگ آراز برگزار میشد
الانم بندع در اتاق حضور داشتم و باید میرفتم پایین
کسیجز دیانا وهستی لباسمو ندیدع بود
در اتاق صدا کرد
_بله؟
+داری میزایی مگ کودن؟بیا دیگ دیرع
_عووق..اوک اومدم
یهو درع اتاق و باز کردم
_دیدیدینگ..چطورع؟
هستی:واای خدا چقد ناز شدی دورت بگردم
_ع خوب بگرد که باید برم پایین مهمونام منتظرن
هستی:لیاقت نداری عنتر..محوشو نبینمت
دیانا:خو خواهرم الکی اون دهنو وا نکن زر نزن
هستی:هروقت گفتم عن بگو من
اراز ی خواهر کوچیک تر از خودش داشت ب نام آرام که پشت کنکوری بود..از حق نگذریم داف بود هنوز برخورد زیادی باهاش نداشتم ولی ظاهرش اوکی بود
از پله ها اومد بالا
ارام:ماشالله..بزنم ب تخته چشم نخوری
ک جای تخته زد تو سر دیانا
پخی زدم زیر خندع ..حالا نخند کی بخند
با صدای کسی ک گلوشو صاف میکرد سرمو بلند کردم
ای کاش ی وحی چیزی میومد ک من و خشک کنه ..همونطور بمونم سرمو نیارم بالا
خدایا ب کدامین گناه
_بله؟
+خوشمیگذرع؟
✿•------------------𖠇💛𖠇----------------•✿
⌈𝐣𝐨𝐢𝐧 𝐮𝐬 ⇢ @romantapesh0240 🫀⌋
#تَپش 📒⃟🐣
#𝒑𝒂𝒓𝒕73☀️ ⃟🌙
#دیانا
امشب نامزدی دنیز بود
در کمد رو باز کردم پیراهن بلند ستی که با هستی برای جشن دنیز گرفتم رو بیرون آوردم
به سمت حموم رفتم تا دوش بگیرم
یعد از یه دوش 15 دیقه ای بیرون اومدم لوسیون رو به بدنم زدم و موهام رو با سشوار خشک کردم... مرطوب کننده رو به پوست صورتم زدم و با کرم پودر صورتم رو فیکس کردم و بعد از کانتور کردن صورتم و زدن سایه سفید و طوسی..خط چشم بلندی کشیدم و رژ گونه آجری به همراه رژ آجری...صندل های سفیدم رو پوشیدم و بعد از گزاشتن گردنبند و گوشواره گل رزم به سمت خونه هستی حرکت کردم...چون قرار بود با هم به آرایشگاه بریم پیش دنیز
آقای رادمهر کلی واسه تک نوه پسرش تهیه گرفته بود و کلی مهمون دعوت کرده بود
_____________________________
#دنیز
با صدای ارایشگر چشامو باز کردم
_عاخی چ ناز شدم..بخورمت ..حیف تو ک قرارع اراز و تحمل کنی حیف میشم ب مولا ..لیاقت ندارع که پسرع ی مرریض سادیسمی..ی کاری کنم که از ب دنیا اومدنش پشیمون بشه
با صدای ارایشگر برگشتم سمتش
+چطورع عزیزم خوشت اومد؟هرچن که خودت ناز و زیبایی من فقد اونارو پررنگشون کردم ..ماشالله
لبخند ملیحی زدم:لطف دارین شما ..بله هنردستتون تحسین برانگیزه
+مرسی گل
مهمونی تو باغ پدربزرگ آراز برگزار میشد
الانم بندع در اتاق حضور داشتم و باید میرفتم پایین
کسیجز دیانا وهستی لباسمو ندیدع بود
در اتاق صدا کرد
_بله؟
+داری میزایی مگ کودن؟بیا دیگ دیرع
_عووق..اوک اومدم
یهو درع اتاق و باز کردم
_دیدیدینگ..چطورع؟
هستی:واای خدا چقد ناز شدی دورت بگردم
_ع خوب بگرد که باید برم پایین مهمونام منتظرن
هستی:لیاقت نداری عنتر..محوشو نبینمت
دیانا:خو خواهرم الکی اون دهنو وا نکن زر نزن
هستی:هروقت گفتم عن بگو من
اراز ی خواهر کوچیک تر از خودش داشت ب نام آرام که پشت کنکوری بود..از حق نگذریم داف بود هنوز برخورد زیادی باهاش نداشتم ولی ظاهرش اوکی بود
از پله ها اومد بالا
ارام:ماشالله..بزنم ب تخته چشم نخوری
ک جای تخته زد تو سر دیانا
پخی زدم زیر خندع ..حالا نخند کی بخند
با صدای کسی ک گلوشو صاف میکرد سرمو بلند کردم
ای کاش ی وحی چیزی میومد ک من و خشک کنه ..همونطور بمونم سرمو نیارم بالا
خدایا ب کدامین گناه
_بله؟
+خوشمیگذرع؟
✿•------------------𖠇💛𖠇----------------•✿
⌈𝐣𝐨𝐢𝐧 𝐮𝐬 ⇢ @romantapesh0240 🫀⌋
پیراهن ست دیانا و هستی •👗🧶•
(سمت راستی برای دیانا...سمت چپی برای هستی)
#𝐥𝐦𝐚𝐠𝐢𝐧𝐞
⌈𝐣𝐨𝐢𝐧 𝐮𝐬 ⇢ @romantapesh0240 🫀⌋
(سمت راستی برای دیانا...سمت چپی برای هستی)
#𝐥𝐦𝐚𝐠𝐢𝐧𝐞
⌈𝐣𝐨𝐢𝐧 𝐮𝐬 ⇢ @romantapesh0240 🫀⌋
📒⃟🐣тαρѕн☀️ ⃟🌙
✿•------------------𖠇💛𖠇----------------•✿ #تَپش 📒⃟🐣 #𝒑𝒂𝒓𝒕73☀️ ⃟🌙 #دیانا امشب نامزدی دنیز بود در کمد رو باز کردم پیراهن بلند ستی که با هستی برای جشن دنیز گرفتم رو بیرون آوردم به سمت حموم رفتم تا دوش بگیرم یعد از یه دوش 15 دیقه ای بیرون اومدم لوسیون رو به بدنم…
لطفاً یکی آهنگ امشب خونمون بله برونه رو پلی کنه😌✨
کراشتون آقا آراز دارع داماد میشه☘🌙
کراشتون آقا آراز دارع داماد میشه☘🌙
بین اون همه نظر این بد به دلم نشست😂👣
همه رو آراز کراشن ولی خب متأسفانه دیگ برای دنیز جون شده🧶🧚🏻♀
#انرژیمونه
⌈𝐣𝐨𝐢𝐧 𝐮𝐬 ⇢ @romantapesh0240 🫀⌋
همه رو آراز کراشن ولی خب متأسفانه دیگ برای دنیز جون شده🧶🧚🏻♀
#انرژیمونه
⌈𝐣𝐨𝐢𝐧 𝐮𝐬 ⇢ @romantapesh0240 🫀⌋
✿•------------------𖠇💛𖠇----------------•✿
#تَپش 📒⃟🐣
#𝒑𝒂𝒓𝒕74☀️ ⃟🌙
_جای شما خالی...لحظات مفرحی داشتیم که با حضورتون نابودش کردین
با قیافه حق به جانب
+پس خوب شد که خرابش کردن چون باید بریم.. مادمازل
_اوک
به سمت ماشین رفتیم
تو راه ساکت بودیم ولی این دیانا و هستی که خدا بگم چیکارشون نکنه کله هاشون رو از ماشین انداخته بودن بیرون و از ته حلق عر میزدن
دیانا:عروس چقدر قشنگه
هستی: ایشالله مبارکش باد
دیانا:دوماد خودش آبرنگه
بعد از پس گردنی که هستی بهش زد با حالت مسخ شده ای گفت: یعنی ن چیز خوش آب و رنگه
هستی: ایشالله مبارکش باد
دیانا: ماشاالله به چشم و ابروش
هستی: ایشالله مبارکش باد
دیانا:کشکک ناز زانوش
هستی: ایشالله مبارکش باد
دیانا:هستی از این ایشالله مبارکش باد بکش بیرون خواهرم
هستی :پس اینو داشته باش آی اهالی محترم تهران...آهای اونایی که دنیز رو میدیدین تو دلتون برا شوهرش طلب صبر میکردین کجایین که ببینین
دیانا اضافه کرد:این نابودگر...بمب اتمی...چسب دوقولو...یخچال سه کاره...لامپ نیمه سوز دارع عروس میشه.... آهای اهالی تهران بشتابید بشتابید...شام مجانی...با کمترین هزینه و با بهترین کیفیت امشب تو باغ خونه این آقاست بیاین که دلی از عزا در بیارین بیاین
ازون طرف آرام هم دستش رو بوق بود مگ دستش رو بر میداشت.....هرکی تو کوچه و خیابون بود داشت نگامون میکرد
+این رفیقاد دیوونه ای چیزین؟
_از رفیقای اسکل تو بهترن اینا حداقل شاسکولن یچی میگن میخندیم رفیقای تو که مثل یخ صدسال منجمد شده جنوب قطب شمالن
+والا همونایی که میگی شرف دارن به این مریضای تیمارستانی...کی فراریشون دادی؟
_اون شبی که داشتی مرخص میشدی
با دادی که زد فکم بسته شد
+ببند دهنتو
_دهن من نیاز به بسته شدن ندارع این دهن توعه که باید بسته بشه
صورتش رو برگردون خواست چیزی بگه که چشمم خورد به ماشین جلوییمون که یهویی زد زو ترمز با جیغ گفتم:مواظب باش
حواسش رو جمع کرد و خیلی سریع لایی کشید و از تصادف حتمی جلوکیری کرد و اوپحا بود مه فهمیدم این آدم عجب دست فرمونی دارع
+حیف که تو ماشینیم و باید حواسم به جلو باشه وگرنه جوابت رو میدادم
چون از اتفاق چن لحظه پیش ترسیده بودم دیگ موضوع رو ادامه ندادم چون مطمئنم دوبارع جنگ و بحث شروع میشد
___________________________________
با رسیدنمون جلو باغ از ماشین پیاده شدم..همزمان با من هستی و دیانا هم پایده شدن
دیانا:حال کردی دنیز دیدی چیکارکردیم
_مردشورتون رو ببرن این چه مسخره بازی بود انجام دادین
هستی:کودن گوه مغز یادت نمیاد شرط کرده بودیم
وای تازه اون روز یادم اومد..یروز داشتیم تو پاتوق چرت و پرت میگفتیم که چنتا دختر با دوستاشون اومدن داخل و کلی دستشون خرید بود یه آقایی هم همراهشون بود که از اونجایی که اینجانب در کنترل حس کنجکاوی ناتوان هستم ته و تو قضیه رو در آوردم و فهمیدم عروسیه دخترس و دخترع با دوستاش و شوهرش اومد برای خرید وسایل.. اونجا بود که
هستی گفت: منم اگ دارم شوهر میکنم باید همینجوری جور منو بکشین و بهم کمک کنین
منم خیلی جدی بهش گفتم:اگ کسی بهت نگاه کرد من و دیانا کلمون رو کچل میکنیم
اونم گفت اگ تو ازدواج کردی آبروت رو تو کل شهر میبریم
که واقعا هم همین کارو کردن یه نگاه چپکی بهش کردم
_آخ عنکبوت من نمیدونم این مغز معیوب تو باید این موضوع رو برعکس بقیه چیزا یادش بمونه!
+دیگ دیگ
✿•------------------𖠇💛𖠇----------------•✿
⌈𝐣𝐨𝐢𝐧 𝐮𝐬 ⇢ @romantapesh0240 🫀⌋
#تَپش 📒⃟🐣
#𝒑𝒂𝒓𝒕74☀️ ⃟🌙
_جای شما خالی...لحظات مفرحی داشتیم که با حضورتون نابودش کردین
با قیافه حق به جانب
+پس خوب شد که خرابش کردن چون باید بریم.. مادمازل
_اوک
به سمت ماشین رفتیم
تو راه ساکت بودیم ولی این دیانا و هستی که خدا بگم چیکارشون نکنه کله هاشون رو از ماشین انداخته بودن بیرون و از ته حلق عر میزدن
دیانا:عروس چقدر قشنگه
هستی: ایشالله مبارکش باد
دیانا:دوماد خودش آبرنگه
بعد از پس گردنی که هستی بهش زد با حالت مسخ شده ای گفت: یعنی ن چیز خوش آب و رنگه
هستی: ایشالله مبارکش باد
دیانا: ماشاالله به چشم و ابروش
هستی: ایشالله مبارکش باد
دیانا:کشکک ناز زانوش
هستی: ایشالله مبارکش باد
دیانا:هستی از این ایشالله مبارکش باد بکش بیرون خواهرم
هستی :پس اینو داشته باش آی اهالی محترم تهران...آهای اونایی که دنیز رو میدیدین تو دلتون برا شوهرش طلب صبر میکردین کجایین که ببینین
دیانا اضافه کرد:این نابودگر...بمب اتمی...چسب دوقولو...یخچال سه کاره...لامپ نیمه سوز دارع عروس میشه.... آهای اهالی تهران بشتابید بشتابید...شام مجانی...با کمترین هزینه و با بهترین کیفیت امشب تو باغ خونه این آقاست بیاین که دلی از عزا در بیارین بیاین
ازون طرف آرام هم دستش رو بوق بود مگ دستش رو بر میداشت.....هرکی تو کوچه و خیابون بود داشت نگامون میکرد
+این رفیقاد دیوونه ای چیزین؟
_از رفیقای اسکل تو بهترن اینا حداقل شاسکولن یچی میگن میخندیم رفیقای تو که مثل یخ صدسال منجمد شده جنوب قطب شمالن
+والا همونایی که میگی شرف دارن به این مریضای تیمارستانی...کی فراریشون دادی؟
_اون شبی که داشتی مرخص میشدی
با دادی که زد فکم بسته شد
+ببند دهنتو
_دهن من نیاز به بسته شدن ندارع این دهن توعه که باید بسته بشه
صورتش رو برگردون خواست چیزی بگه که چشمم خورد به ماشین جلوییمون که یهویی زد زو ترمز با جیغ گفتم:مواظب باش
حواسش رو جمع کرد و خیلی سریع لایی کشید و از تصادف حتمی جلوکیری کرد و اوپحا بود مه فهمیدم این آدم عجب دست فرمونی دارع
+حیف که تو ماشینیم و باید حواسم به جلو باشه وگرنه جوابت رو میدادم
چون از اتفاق چن لحظه پیش ترسیده بودم دیگ موضوع رو ادامه ندادم چون مطمئنم دوبارع جنگ و بحث شروع میشد
___________________________________
با رسیدنمون جلو باغ از ماشین پیاده شدم..همزمان با من هستی و دیانا هم پایده شدن
دیانا:حال کردی دنیز دیدی چیکارکردیم
_مردشورتون رو ببرن این چه مسخره بازی بود انجام دادین
هستی:کودن گوه مغز یادت نمیاد شرط کرده بودیم
وای تازه اون روز یادم اومد..یروز داشتیم تو پاتوق چرت و پرت میگفتیم که چنتا دختر با دوستاشون اومدن داخل و کلی دستشون خرید بود یه آقایی هم همراهشون بود که از اونجایی که اینجانب در کنترل حس کنجکاوی ناتوان هستم ته و تو قضیه رو در آوردم و فهمیدم عروسیه دخترس و دخترع با دوستاش و شوهرش اومد برای خرید وسایل.. اونجا بود که
هستی گفت: منم اگ دارم شوهر میکنم باید همینجوری جور منو بکشین و بهم کمک کنین
منم خیلی جدی بهش گفتم:اگ کسی بهت نگاه کرد من و دیانا کلمون رو کچل میکنیم
اونم گفت اگ تو ازدواج کردی آبروت رو تو کل شهر میبریم
که واقعا هم همین کارو کردن یه نگاه چپکی بهش کردم
_آخ عنکبوت من نمیدونم این مغز معیوب تو باید این موضوع رو برعکس بقیه چیزا یادش بمونه!
+دیگ دیگ
✿•------------------𖠇💛𖠇----------------•✿
⌈𝐣𝐨𝐢𝐧 𝐮𝐬 ⇢ @romantapesh0240 🫀⌋
📒⃟🐣тαρѕн☀️ ⃟🌙 via @chToolsBot
°انتقادات °نظرات °درخواستی هاتون °ارسالی هاتون رو باهامون به اشتراک بزارین🥺✨
پارت طولانی بود خسته شدم🥲🍒
یکم انرژی بدین🤸♂🎨
یکم انرژی بدین🤸♂🎨
با اینکه خیلی قشنگ گفتین به دلم نشست •🥺🎈•
ولی........
من بازم انرژی میخوام😉🖖🏻
این بات کاملا ناشناسه پس خیالتون راحت راحت...هر چی تو دلتونه از نقد تا تشویق بهمون بگین⌛️📝
⌈𝐣𝐨𝐢𝐧 𝐮𝐬 ⇢ @romantapesh0240 🫀⌋
ولی........
من بازم انرژی میخوام😉🖖🏻
این بات کاملا ناشناسه پس خیالتون راحت راحت...هر چی تو دلتونه از نقد تا تشویق بهمون بگین⌛️📝
⌈𝐣𝐨𝐢𝐧 𝐮𝐬 ⇢ @romantapesh0240 🫀⌋
دیگ لف ندین🥺🖖🏻
برا ادمین مشکلی پیش اومد نمیتونه زیاد فعالیت کنه پلی قول مبدم جبران کنیم🫂🫀
برا ادمین مشکلی پیش اومد نمیتونه زیاد فعالیت کنه پلی قول مبدم جبران کنیم🫂🫀
دلخوشی کوچیک یعنی؛ بدونییکیهستکهتوهرشرایطیدوستتداره🫂👾
⌈𝐣𝐨𝐢𝐧 𝐮𝐬 ⇢ @romantapesh0240 🫀⌋
⌈𝐣𝐨𝐢𝐧 𝐮𝐬 ⇢ @romantapesh0240 🫀⌋
✿•------------------𖠇💛𖠇----------------•✿
#تَپش 📒⃟🐣
#𝒑𝒂𝒓𝒕75☀️ ⃟🌙
دیانا
توی باغ از ماشین پیادع شدم ک ای کاش نمیشدم
اینا فامیلن یا قووم مغولولی از حق نگذریم با کلاسی از نگاهاشون سرازیر بود
اراز پووف کلافه ای کشید
دنیز:یاابلفز..من باشو ماچ و موچ نمیکنما گفدع باشم..شبیه این زامبیاس قیافه هاشون ک درانتظار شکارن
اراز کتشو درست کرد و با تن اروم و همیشگی صداش داشت ب ما نگاه میکرد:نگران نباش تحفه ای هم نیسی ک بخاطرت بخان ارایششونو خراب کنن ب ی دست اکتفا میکنن مادمازل
و پوزخندی زد
اوه اوه ..گودزیلارو بدبخت دنیز
بدون توجه بهشون دست هستی و کشیدم رفتم تو باغ
هستی:پخخخ همشون پلاستیکین...دست بزنی میترکن
پخی زدم زیر خندع
_کاریت ب دختراشون نباشه ..مهم اینه پسراشون ماشالا یکی ع یکی دیگ بهتر
اونو ببین کت سرمه ایه ..اصن اوووف اون برا منه
هستی:اومممم..نچ بندع هنوز داف مورد نظرو پیدا نکردم ک اهاااااان اون ته باغ و ببین اونی که ساسبند دارع برا من
داشتم ب جایی ک اشارع میکرد نگا میکردم
با چیزی ک فرود اومد تو سرم تا کمر خم شدم پایین
هستی:اخخخ..عنتر برقیه تفاله ..زباله ..فاضلاب..مسترا
برگشتم سمتش ک دیدم سارا و ندا ب همراه ارام جون هر و کر دارن بهمون میخندن
_زهرررررخررر رو یخ بخندین الاغا ..ایشالا تبدیل ب سمندون بشین ..ای سرم تبدیل ب زاویه ۹۰درجه شدم ..ارام اینا امپول زد هاریشونو نزدن که بت سرایط کرد بچه؟
ارام:ی جوری میگی بچه یکی ندونه فک میکنه حتمن همسن مامانبزرگمی ..کلن یکی دوسال ازم بزرگ تری بزغاله
هستی:خدا مامانبزرگت و بیامرزع برا شادی اموات از دست رفته ی صلوات ختم کنید ..۳۰ ثانیه سکوت
شروع کردم ب بلند صلوات فرستاون و هستیم داشت زیر لب فاتحه میخوند ک دوبارع یکی زد تو سرمون
اما اینبار ی اتفاق جالب افتاااد ..اگه گفتین چی؟؟؟؟
هاااااان؟؟؟
بلههه اینبار من ی رقص گردنی اکتفا کردم ولی هستی داشت زمین و لیس میزد
✿•------------------𖠇💛𖠇----------------•✿
⌈𝐣𝐨𝐢𝐧 𝐮𝐬 ⇢ @romantapesh0240 🫀⌋
#تَپش 📒⃟🐣
#𝒑𝒂𝒓𝒕75☀️ ⃟🌙
دیانا
توی باغ از ماشین پیادع شدم ک ای کاش نمیشدم
اینا فامیلن یا قووم مغولولی از حق نگذریم با کلاسی از نگاهاشون سرازیر بود
اراز پووف کلافه ای کشید
دنیز:یاابلفز..من باشو ماچ و موچ نمیکنما گفدع باشم..شبیه این زامبیاس قیافه هاشون ک درانتظار شکارن
اراز کتشو درست کرد و با تن اروم و همیشگی صداش داشت ب ما نگاه میکرد:نگران نباش تحفه ای هم نیسی ک بخاطرت بخان ارایششونو خراب کنن ب ی دست اکتفا میکنن مادمازل
و پوزخندی زد
اوه اوه ..گودزیلارو بدبخت دنیز
بدون توجه بهشون دست هستی و کشیدم رفتم تو باغ
هستی:پخخخ همشون پلاستیکین...دست بزنی میترکن
پخی زدم زیر خندع
_کاریت ب دختراشون نباشه ..مهم اینه پسراشون ماشالا یکی ع یکی دیگ بهتر
اونو ببین کت سرمه ایه ..اصن اوووف اون برا منه
هستی:اومممم..نچ بندع هنوز داف مورد نظرو پیدا نکردم ک اهاااااان اون ته باغ و ببین اونی که ساسبند دارع برا من
داشتم ب جایی ک اشارع میکرد نگا میکردم
با چیزی ک فرود اومد تو سرم تا کمر خم شدم پایین
هستی:اخخخ..عنتر برقیه تفاله ..زباله ..فاضلاب..مسترا
برگشتم سمتش ک دیدم سارا و ندا ب همراه ارام جون هر و کر دارن بهمون میخندن
_زهرررررخررر رو یخ بخندین الاغا ..ایشالا تبدیل ب سمندون بشین ..ای سرم تبدیل ب زاویه ۹۰درجه شدم ..ارام اینا امپول زد هاریشونو نزدن که بت سرایط کرد بچه؟
ارام:ی جوری میگی بچه یکی ندونه فک میکنه حتمن همسن مامانبزرگمی ..کلن یکی دوسال ازم بزرگ تری بزغاله
هستی:خدا مامانبزرگت و بیامرزع برا شادی اموات از دست رفته ی صلوات ختم کنید ..۳۰ ثانیه سکوت
شروع کردم ب بلند صلوات فرستاون و هستیم داشت زیر لب فاتحه میخوند ک دوبارع یکی زد تو سرمون
اما اینبار ی اتفاق جالب افتاااد ..اگه گفتین چی؟؟؟؟
هاااااان؟؟؟
بلههه اینبار من ی رقص گردنی اکتفا کردم ولی هستی داشت زمین و لیس میزد
✿•------------------𖠇💛𖠇----------------•✿
⌈𝐣𝐨𝐢𝐧 𝐮𝐬 ⇢ @romantapesh0240 🫀⌋